گنجور

شمارهٔ ۴۹

عاشقم بر نجیبک منده
آن اجل غمزه امل خنده
آنکه عاشق کشد بغمزه و ناز
کند از خنده مرده را زنده
آن بت شوخدیده کز رخ اوست
طیره خورشید و ماه شرمنده
آن بدندان من ز جمله خلق
چو بدندان گرسنه منده
منده من نگار صوفی طبع
آن بصد جان صافی ارزنده
زو دلم چون مرقع صوفی است
پاره بر پاره ژنده بر ژنده
سرو آزاده ای که کرد بعشق
تن آزاده مرا بنده
چهره اش آینه است و صیقل حسن
رانده بروی ز آفرین رنده
تا بدان چهره چشم بد نرسد
چشم بدکور باد و بر کنده
لؤلؤ افشان کند دو جزع مرا
عشق آن لعل لؤلؤ آکنده
بخم زلفک بنفشه سرش
چون بنفشه شدم سرافکنده
بر چده زلفک فراهم او
کرد صبر از دلم پراکنده
کردم اندر جهان چو پنبه سرخ
هجر آن سینه چو یاغنده
گره هجر اوست پیش دلم
گنده و شوخناک و برعنده
تبر از زر و سیم باید ساخت
تا شود کارگر بران کنده
راه باید برید و رنج کشید
کیسه باید گشاد و بلغنده
تا بوصل نجیب منده رسم
ای قلاوزایت یلم قنده
گر به صورت نگه کنم هستم
من ز نخشب وی از سمرکنده
باز چون بنگرم بمعنی هست
هو عندی و اننی عنده
یاد از آن حجره حکیم شریف
وان حریفان گرم خوش خنده
کز دم سرد قاضی سراج
وان قوامی سیاه چون عنده
واندگر گندگان در آنحجره
بشب تیره خورد را کنده
همه با یکدیگر همی بازند
بازی کودکان نوکنده
هر یکی را زسیکی و که تاز
سبلت و ریش . . . ایگان کنده
در میانشان نجیب منده من
همچو دربند خار گلغنده
چه رساند مرا بدان قومک
طالع سعد و بخت فرخنده
تا بدان گندگان رسم یکره
خر بیار ای غلام خر بنده
که چو من در نشاط این سفرند
منده در سفره نانی از بنده

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقم بر نجیبک منده
آن اجل غمزه امل خنده
هوش مصنوعی: من به عشق تو شیدا هستم؛ از آن لحظه‌ای که امید لبخندت را دیدم و به دلتنگی‌ام چاشنی زیبایی بخشید.
آنکه عاشق کشد بغمزه و ناز
کند از خنده مرده را زنده
هوش مصنوعی: کسی که با نگاه و ناز خود دل کسی را می‌برد، می‌تواند حتی از خنده‌اش مرده‌ها را زنده کند.
آن بت شوخدیده کز رخ اوست
طیره خورشید و ماه شرمنده
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا که با چهره‌اش، خورشید و ماه را شرمنده می‌کند.
آن بدندان من ز جمله خلق
چو بدندان گرسنه منده
هوش مصنوعی: می‌گوید که من مانند دندانی گرسنه هستم، که از میان تمام موجودات تنها یک دندان تیز و آماده غذا خوردن دارم. این تصویر نشان‌دهنده حس نیاز و آرزو است که در میان دیگران متفاوت به نظر می‌رسم.
منده من نگار صوفی طبع
آن بصد جان صافی ارزنده
هوش مصنوعی: من در برابر زیبایی تو، حتی با تمام وجودم، حاضر به فدای آن هستم.
زو دلم چون مرقع صوفی است
پاره بر پاره ژنده بر ژنده
هوش مصنوعی: دل من مانند پارچه‌ای پاره و کهنه است که هر قسمت آن به هم دوخته شده است.
سرو آزاده ای که کرد بعشق
تن آزاده مرا بنده
هوش مصنوعی: آن سرو زیبا و آزاد، با عشقش مرا به بند کشید و من را اسیر محبت خود کرد.
چهره اش آینه است و صیقل حسن
رانده بروی ز آفرین رنده
هوش مصنوعی: چهره او مانند آینه‌ای صاف و درخشان است که زیبایی‌اش را به نمایش می‌گذارد و به نوعی، زیبایی‌اش از دست آفریدگار به او رسیده است.
تا بدان چهره چشم بد نرسد
چشم بدکور باد و بر کنده
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن چهره زیبا وجود دارد، چشم‌های حسود و بدخواه به آن آسیب نمی‌زنند و از بین نمی‌روند.
لؤلؤ افشان کند دو جزع مرا
عشق آن لعل لؤلؤ آکنده
هوش مصنوعی: عشق مانند مرواریدهایی است که در دل من می‌جوشد و می‌درخشد، مانند یاقوتی که خود را در درون مرواریدها نشان می‌دهد.
بخم زلفک بنفشه سرش
چون بنفشه شدم سرافکنده
هوش مصنوعی: زلف‌های تو شبیه گل بنفشه است و وقتی به آن می‌نگرم احساس شرم و سرافکندگی می‌کنم.
بر چده زلفک فراهم او
کرد صبر از دلم پراکنده
هوش مصنوعی: با دیدن موهای آشفته‌اش، صبر و تحمل از دل من دور شده است.
کردم اندر جهان چو پنبه سرخ
هجر آن سینه چو یاغنده
هوش مصنوعی: در این جهان، مانند پنبه‌ای سرخ، به خاطر دوری و جدایی دلم آشفته و داغدار شده است، درست مانند یاغی که بی‌رحمانه عمل می‌کند.
گره هجر اوست پیش دلم
گنده و شوخناک و برعنده
هوش مصنوعی: فراق و جدایی او در بستر قلبم ماندگار و بزرگ شده و همچنان به شدت آزارم می‌دهد.
تبر از زر و سیم باید ساخت
تا شود کارگر بران کنده
هوش مصنوعی: برای اینکه کار درختان قطع شود، باید ابزاری قوی و مناسب ساخته شود که از مواد با ارزش باشد.
راه باید برید و رنج کشید
کیسه باید گشاد و بلغنده
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اهداف و موفقیت، باید تلاش کرد و صبر و زحمت کشید. همچنین باید امکانات و منابع لازم را فراهم کرد و در این مسیر اقدام کرد.
تا بوصل نجیب منده رسم
ای قلاوزایت یلم قنده
هوش مصنوعی: تا زمانی که به مقام نیکو و آبرومندی نرسم، ای کسی که در درگاهت حضور دارم، فریاد کمکم را بشنو.
گر به صورت نگه کنم هستم
من ز نخشب وی از سمرکنده
هوش مصنوعی: اگر به چهره‌ات نگاه کنم، از زیبایی‌ات متأثر می‌شوم و غرق در جذابیتت می‌شوم.
باز چون بنگرم بمعنی هست
هو عندی و اننی عنده
هوش مصنوعی: وقتی دوباره به جلوه‌های معنوی نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که او در نزد من است و من هم در نزد او.
یاد از آن حجره حکیم شریف
وان حریفان گرم خوش خنده
هوش مصنوعی: به خاطر می‌آورم آن اتاق کوچک حکیم شریف و دوستانی که در آنجا با خوشحالی و خنده‌های گرم در حال گفتگو بودند.
کز دم سرد قاضی سراج
وان قوامی سیاه چون عنده
هوش مصنوعی: از نفس سرد قاضی روشنایی و نور کم است و مانند تیرگی و ظلمت است که در آن قوام و استحکام وجود ندارد.
واندگر گندگان در آنحجره
بشب تیره خورد را کنده
هوش مصنوعی: در آن شب تاریک، دیگران در آن اتاق جمع شده و به خوردن و خوشگذرانی مشغولند.
همه با یکدیگر همی بازند
بازی کودکان نوکنده
هوش مصنوعی: همه با هم در حال بازی هستند و به نوعی مانند کودکان می‌باشند.
هر یکی را زسیکی و که تاز
سبلت و ریش . . . ایگان کنده
هوش مصنوعی: هر کس به نحوی از یکدیگر تاثیر می‌پذیرد و در ارتباط با هم قرار دارند. در این میان، برخی از ارتباطات و تاثیرات می‌تواند عمیق‌تر باشد و به نوعی ریشه‌دار شود.
در میانشان نجیب منده من
همچو دربند خار گلغنده
هوش مصنوعی: من در میان آن‌ها مانند گلی در میان خارها هستم، زیبا و نجیب، اما در چنگال و محدودیت‌های زندگی محصور شده‌ام.
چه رساند مرا بدان قومک
طالع سعد و بخت فرخنده
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به اقبال خوب و سرنوشت خوشی که آن قوم دارند، دست پیدا کنم؟
تا بدان گندگان رسم یکره
خر بیار ای غلام خر بنده
هوش مصنوعی: ای بنده، تا آن زمان که بتوانی مانند یک الاغ عمل کنی، از من در خواست کمک کن.
که چو من در نشاط این سفرند
منده در سفره نانی از بنده
هوش مصنوعی: آنهایی که مثل من از خوشحالی در این سفر باقی مانده‌اند، مثل بنده‌ای هستند که تنها در سفره یک تکه نان دارند.

حاشیه ها

1401/10/07 00:01
جهن یزداد

تبر از زر و سیم باید ساخت
تو شود کارگر بر ان کنده