گنجور

شمارهٔ ۶۵ - در مدح بهاء الدین بن سعدالدوله

آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار
شاه ستارگان بحمل شهریار وار
تا بوستان بتابش شاه ستارگان
بر شاخ آسمان گون آرد ستار بار
بستان شود چنانکه ندانیش ز آسمان
چون ابر گشت بر رخ بستان ستاره بار
بر شاخسار بستان بلبل نوازند
نوی است خوش نوائی بلبل ز شاخسار
در جویبار سرو ببالد ز بهر آن
تا فاخته بنالد بر سرو جویبار
بی آب دیده بر طرف جویبار گل
قمری غریو دارد بر جستجوی یار
هنگام را محابا نبود مثل زنند
تا آن مثل زدند شد از عاشقان قرار
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابا مکن کنار
خوش بر کنار گیر و نشان در کنار خویش
مگذار کز کنار تو گیرد دمی کنار
از خاک و خار و خاره باردیبهشت ماه
روید بنفشه زار و سمن زار و لاله زار
اردیبهشت ماه بساقی کند ندا
خیز ای بت بهشتی وان جام می بیار
تا شهریار وار بدستوری خرد
جام می از تو گیرد دستور شهریار
صدر کبیر عالم عادل بهاء دین
آن هر حدیث او ببها در شاهوار
دستور دادگستر و سلطان دادگر
مسعود سعد ملکت و مسعود کامکار
فرزند سعد دولت و فرزند سعد ملک
چون جد و چون پدر شرف دوده و تبار
از دوده و تبار وی افکنده دور چرخ
در دوده و تبار بداندیش او تبار
ای صدر روزگار که در روزگار خویش
نور دل گرامی و تاج سر کبار
پیروزه گون سپهر بزیر نگین تست
از دولت شهنشه پیروز روزگار
داری دو کف دو کفه شاهین مکرمت
بخشندگان سیم حلال و زر عیار
اندر یمین تو بسخا بیعت و یمین
خلق از یسار تو شده با عدت و یسار
در چشم تو که چشم بدان دور ازو سخن
چون زر عزیز باشد و زر عزیز خوار
آید بحاصل اهل سخن را بمدح تو
آنرا که شعر باشد رسم و ره و شعار
نامی چنانکه در پس آن نام نیست ننگ
فخری چنانکه در پس آن فخر نیست عار
در باغ عمر سوزنی ای صدر روز به
هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار
چون هفده سالگان نتواند نگاشتن
بر روی کار نامه خود لعبت بهار
بسیار منت است ترا بر من از قیاس
کانرا بعمرها نتوان بود حق گذار
از شکر نعمت تو ز پیری مقصرم
کرد است باز بر تو شکر مرا شکار
تا در شکارگاه بتان عاشقی بلب
باشد شکر شکار چه پنهان چه آشکار
از بوسه گاه خوبان شکر شکار باش
تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار
تا در زبان تازی بستان بود بهشت
نام هزار دستان در بوستان هزار
شاعر هزار بار ببستان مدح تو
تا چون هزار دستان دستان زند هزار
سال بقای عمر تو پیش از ستاره باد
صد بار زانکه کرد ستاره شمر شمار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار
شاه ستارگان بحمل شهریار وار
هوش مصنوعی: آمد به گونه‌ای که ستاره‌شمار، شمار شاه ستارگان را کرده است، مانند شهریار در حرکت و ظهور.
تا بوستان بتابش شاه ستارگان
بر شاخ آسمان گون آرد ستار بار
هوش مصنوعی: به باغی که نورِ درخشان ستارگان بر شاخه‌های آسمان می‌تابد، می‌رسد که ستاره‌ها را همچون باران بر می‌پراکند.
بستان شود چنانکه ندانیش ز آسمان
چون ابر گشت بر رخ بستان ستاره بار
هوش مصنوعی: باغ به قدری زیبا و دلربا می‌شود که شما نمی‌توانید از آسمان بگویید، انگار که ستاره‌ها به خاطر ابرها بر روی چهره باغ باریده‌اند.
بر شاخسار بستان بلبل نوازند
نوی است خوش نوائی بلبل ز شاخسار
هوش مصنوعی: در باغ، بلبلان به زیبایی و شادی آواز می‌خوانند و نغمه‌ی تازه‌ای از بلبلان به گوش می‌رسد که از درختان می‌آید.
در جویبار سرو ببالد ز بهر آن
تا فاخته بنالد بر سرو جویبار
هوش مصنوعی: در جویبار، سرو برای آن بال می‌زند که فاخته بر سرو جویبار ناله کند.
بی آب دیده بر طرف جویبار گل
قمری غریو دارد بر جستجوی یار
هوش مصنوعی: بدون آب، بغضی به دور از کنار جویبار، گل قمری صدایی بلند دارد و در جستجوی محبوبش است.
هنگام را محابا نبود مثل زنند
تا آن مثل زدند شد از عاشقان قرار
هوش مصنوعی: در آن زمان، فرصتی برای ترس و بیم وجود نداشت، مانند زمانی که ضربه‌ای می‌زنند و پس از آن، آن ضربه به مایه‌ای برای آرامش عاشقان تبدیل می‌شود.
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابا مکن کنار
هوش مصنوعی: زمانی که گل‌ها شکفته‌اند، زیبایی از گلبرگ‌ها نمایان می‌شود. به یاد داشته باش که ناز و طنازی این زیبایی را نباید نادیده بگیری و از آن دور نشوی.
خوش بر کنار گیر و نشان در کنار خویش
مگذار کز کنار تو گیرد دمی کنار
هوش مصنوعی: کنار تو بودن را خوش بگذار و نشانی از خود در کنار کسی نگذار، زیرا هر لحظه ممکن است کسی از کنار تو جدا شود.
از خاک و خار و خاره باردیبهشت ماه
روید بنفشه زار و سمن زار و لاله زار
هوش مصنوعی: در بهار، از خاک و خاروخس و گیاهان، گل‌های زیبا مانند بنفشه، سمن و لاله می‌رویند و سرسبزی و زیبایی را به طبیعت می‌بخشند.
اردیبهشت ماه بساقی کند ندا
خیز ای بت بهشتی وان جام می بیار
هوش مصنوعی: در ماه اردیبهشت، ساقی صدایی می‌زند و می‌گوید: ای معشوقه بهشتی، بلند شو و این جام شراب را بیاور.
تا شهریار وار بدستوری خرد
جام می از تو گیرد دستور شهریار
هوش مصنوعی: شخصیتی چون شهریار با خرد و خردمندی، از تو می‌خواهد که در مورد نوشیدن جام می تصمیم بگیری و دستور بدهی.
صدر کبیر عالم عادل بهاء دین
آن هر حدیث او ببها در شاهوار
هوش مصنوعی: در جهان بزرگ، عالم عادل با نام بهاء الدین وجود دارد که هر سخنش از ارزش و اهمیت برخوردار است.
دستور دادگستر و سلطان دادگر
مسعود سعد ملکت و مسعود کامکار
هوش مصنوعی: فرمانروای عادل و دادگر، مسعود سعد، پادشاهی و حکومت را به دست گرفته و در مسیر عدالت و انصاف حرکت می‌کند.
فرزند سعد دولت و فرزند سعد ملک
چون جد و چون پدر شرف دوده و تبار
هوش مصنوعی: فرزند سعد، هم در زمینهٔ حکومت و هم در زمینهٔ پادشاهی، همچون جد و پدرش، به نیکی و افتخار از نسلش یاد شده است.
از دوده و تبار وی افکنده دور چرخ
در دوده و تبار بداندیش او تبار
هوش مصنوعی: از نسل و خاندانی که او دارد، دوری جسته است، چون این دودمان به بداندیشی گرفتارند.
ای صدر روزگار که در روزگار خویش
نور دل گرامی و تاج سر کبار
هوش مصنوعی: ای بزرگوار زمانه که در دوران خود، روشنی دل‌های عزیز و مایه‌ی افتخار خانواده‌ها هستی.
پیروزه گون سپهر بزیر نگین تست
از دولت شهنشه پیروز روزگار
هوش مصنوعی: آسمان همچون نگینی زیر سلطنت توست و از برکت فرمانروایی شهنشه، روزگار به خوبی و خوشی می‌گذرد.
داری دو کف دو کفه شاهین مکرمت
بخشندگان سیم حلال و زر عیار
هوش مصنوعی: تو دو کف داری که مانند دو کفه ترازو به توازن میان خوبی‌ها و نعمت‌ها کمک می‌کنند، و به خاطر بزرگواری و ارادت، شما به دیگران مهربانی و نعمت‌های پاک و با ارزشی می‌بخشید.
اندر یمین تو بسخا بیعت و یمین
خلق از یسار تو شده با عدت و یسار
هوش مصنوعی: در دستان راست تو بخشش و مهربانی وجود دارد و در دستان چپ تو، مردم به شمارش و اندازه‌گیری مشغولند.
در چشم تو که چشم بدان دور ازو سخن
چون زر عزیز باشد و زر عزیز خوار
هوش مصنوعی: در نگاه تو، گفت‌وگو از دور بسیار باارزش و گرانبهاست، درست مانند طلای عزیز که در عین ارزشش، ممکن است به راحتی کم‌ارزش شود.
آید بحاصل اهل سخن را بمدح تو
آنرا که شعر باشد رسم و ره و شعار
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به کسانی می‌رسد که در شعر و ادب مهارت دارند و برای آنان این کار نه تنها فن بلکه راه و نشانه‌ای است.
نامی چنانکه در پس آن نام نیست ننگ
فخری چنانکه در پس آن فخر نیست عار
هوش مصنوعی: نامی که پشتوانه‌ای از شخصیت و ارزش نداشته باشد، ننگ و عیبی است. همچنین، افتخاری که واقعی و معتبر نباشد، بی‌معنا و شرم‌آور است.
در باغ عمر سوزنی ای صدر روز به
هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار
هوش مصنوعی: در زندگی همچون سوزنی در باغ، ای سرتاسر روز، به هفتاد سالگی رسیدی، و فصل‌های مختلفی چون تابستان، پاییز، زمستان و بهار را تجربه کردی.
چون هفده سالگان نتواند نگاشتن
بر روی کار نامه خود لعبت بهار
هوش مصنوعی: افراد جوانی که به سن هفده سالگی رسیده‌اند، نمی‌توانند زیبایی و شگفتی‌های زندگی خود را در کارنامه‌اشان به‌خوبی بیان کنند.
بسیار منت است ترا بر من از قیاس
کانرا بعمرها نتوان بود حق گذار
هوش مصنوعی: بسیاری از لطف‌هایی که به من کرده‌ای، مدیون تو هستم، چرا که نمی‌توانم به هیچ چیزی دیگر در زندگی‌ام آن‌چنان ارزش و حقی بدهم.
از شکر نعمت تو ز پیری مقصرم
کرد است باز بر تو شکر مرا شکار
هوش مصنوعی: من از نعمت‌های تو سپاسگزارم، اما به خاطر پیری به اشتباه‌ام اعتراف می‌کنم. در نتیجه، دوباره برای تو شکرگذاری می‌کنم که این احساس را به من القا کرده‌ای.
تا در شکارگاه بتان عاشقی بلب
باشد شکر شکار چه پنهان چه آشکار
هوش مصنوعی: در جایی که عاشقان مشغول تماشای زیبایی‌های معشوقان هستند، شکر (نماد لذت) در حال رصد و تجربه شدن است، چه به صورت پنهان و چه به صورت آشکار.
از بوسه گاه خوبان شکر شکار باش
تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار
هوش مصنوعی: از محل بوسیدن زیبایان، شهد شیرین عشق را جمع کن تا در حضور بزرگان و فراوانی خوشبختی و برکت باشی.
تا در زبان تازی بستان بود بهشت
نام هزار دستان در بوستان هزار
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهشت در زبان عربی نامیده می‌شود، در باغی هزار دستان وجود دارد.
شاعر هزار بار ببستان مدح تو
تا چون هزار دستان دستان زند هزار
هوش مصنوعی: شاعر بارها و بارها درباره تو خواهد نوشت و وصف تو را خواهد کرد، همانطور که هزار دستان با مهارت و ظرافت خود هزار کار انجام می‌دهند.
سال بقای عمر تو پیش از ستاره باد
صد بار زانکه کرد ستاره شمر شمار
هوش مصنوعی: سال‌های عمر تو قبل از رویش ستاره به تعداد صد بار عمر ستاره‌هاست، چرا که ستاره‌ها شمارش می‌شوند.