شمارهٔ ۵۸ - در مدح تاج الامرا حسن
نوشد بجهان جهان دیگر
چرخ دگر و زمان دیگر
زان نقش شد ارسلان سلیمان
آمد نقش ارسلان دیگر
سالار صف سپاه دین آنک
هست از شرف آسمان دیگر
تاج الامرا حسن کز احسان
بحر دگر است و کان دیگر
آن شیردلی که همچنو نیست
در خلخ پهلوان دیگر
میری که سپهر پیر ناورد
زیباتر از او جوان دیگر
در روز مصاف رایت اوست
چون رایت کاویان دیگر
از مردی او زنند مردان
هر روزی داستان دیگر
میدان صف مبارزت را
پندارد بوستان دیگر
دردی بسر بنفشه گون تیغ
کار و گل و ارغوان دیگر
هر روز کند به نیکنامی
فعل و ره و رسم و سان دیگر
نخشب بجمال او شد امروز
از بعد جنان جنان دیگر
جز سایه عدل او بنخشب
کو جایگه امان دیگر
نام پدر و نیا بنگذاشت
ضایع بکف کسان دیگر
وین حشمت خاندان خود را
نفکند بخاندان دیگر
ای همچو پدر بروز هیجا
شیر یله ژیان دیگر
بعد از ملکی که جان ستاند
شمشیر تو جان ستان دیگر
در ملک شهنشهی که ندهند
در دهر چنو نشان دیگر
تیغ تو بس است پاسبانش
بی منت پاسبان دیگر
صفی که زیک کران بحیله
دیدن نتوان کران دیگر
تنها شکنی چو حمله کردی
بی زحمت همعنان دیگر
رمح تو زبس صواب زخمی
سنبد بسنان سنان دیگر
جز حلق مخالفان نشاید
مرتیغ ترا فسان دیگر
برنده خدنگ تست بیجان
هر روز بقصد جان دیگر
مرغیست که جز دل مخالف
نپسندد آشیان دیگر
دشمن که هوای تو نکوشد
هر لحظه کشد هوان دیگر
آرایش کار ملکرا نیست
جز رأی تو قهرمان دیگر
ای بر حشم و رعیت خویش
خال وعم مهربان دیگر
امروز بعید میزبانی
نبود چو تو میزبان دیگر
مهمان تو هست شاه شاهان
زین بهتر میهمان دیگر
مداح تو صد هزار کس هست
هر سو بیکی زبان دیگر
زیشان چو محمد بن مسعود
نی کهتر و مدح خوان دیگر
هر لحظه فزون خوهد زمدحت
در خاطر خود توان دیگر
وز جود کف تو هر زمانی
یابد صلت گران دیگر
مادام که تا مرین جهانرا
نازند بدل جهان دیگر
در ملک جهان مباد جز تو
کس والی و کامران دیگر
شمارهٔ ۵۷ - در مدح فخر الدین احمد: ای بت گلرنگ روی آن باده گلگون بیارشمارهٔ ۵۹ - در مدح ابوالعلا عمربن محمد بن علا: سخن سرای نگوید ثنا سزای سزا بر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوشد بجهان جهان دیگر
چرخ دگر و زمان دیگر
هوش مصنوعی: زمان و دنیا به طور مداوم تغییر میکنند و هر لحظه، شرایط و اوضاع جدیدی به وجود میآید.
زان نقش شد ارسلان سلیمان
آمد نقش ارسلان دیگر
هوش مصنوعی: از آن تصویر، ارسلان به وجود آمد و سلیمان نیز به وجود آمد. حالا تصویر جدیدی از ارسلان آمده است.
سالار صف سپاه دین آنک
هست از شرف آسمان دیگر
هوش مصنوعی: سالار گروه مؤمنان و مدافع دین، آن شخصی است که از مقام و شان بلندتری نسبت به آسمان برخوردار است.
تاج الامرا حسن کز احسان
بحر دگر است و کان دیگر
هوش مصنوعی: حسن، فرزند حاکم، به قدری خوب و نیکو است که احسان و لطف او مانند دریاهایی بیکران است و نه تنها خوب است، بلکه در نوع خود بینظیر است.
آن شیردلی که همچنو نیست
در خلخ پهلوان دیگر
هوش مصنوعی: آن دلیر و شجاعی که مثل او در دیار خلخ وجود ندارد، پهلوانی دیگر نیست.
میری که سپهر پیر ناورد
زیباتر از او جوان دیگر
هوش مصنوعی: تو میروی و آسمان پیر نمیتواند زیباتر از تو جوانی دیگر را به دنیا بیاورد.
در روز مصاف رایت اوست
چون رایت کاویان دیگر
هوش مصنوعی: در روز جنگ، پرچم او مانند پرچم جستجوگران و کاوشگران است.
از مردی او زنند مردان
هر روزی داستان دیگر
هوش مصنوعی: هر روز مردان داستان جدیدی دربارهٔ مردی میگویند.
میدان صف مبارزت را
پندارد بوستان دیگر
هوش مصنوعی: باید مکان نبردت را به مانند باغی زیبا تصور کنی.
دردی بسر بنفشه گون تیغ
کار و گل و ارغوان دیگر
هوش مصنوعی: دردی که به بنفشه و گل و ارغوان میرسد، نشاندهنده تأثیرات ناگواری است که این زیباییها نیز از آن رنج میبرند.
هر روز کند به نیکنامی
فعل و ره و رسم و سان دیگر
هوش مصنوعی: هر روز رفتار و کردار نیکو و همچنین شیوههای جدیدی را به نمایش میگذارد.
نخشب بجمال او شد امروز
از بعد جنان جنان دیگر
هوش مصنوعی: امروز به خاطر زیبایی او، دنیای نسبت به بهشت، بهشت دیگری شده است.
جز سایه عدل او بنخشب
کو جایگه امان دیگر
هوش مصنوعی: جز سایه انصاف او، درخت دیگری نیست که مکانی برای امنیت در آن یابیم.
نام پدر و نیا بنگذاشت
ضایع بکف کسان دیگر
هوش مصنوعی: نام پدر و اجداد در دستان دیگران تباه نشود.
وین حشمت خاندان خود را
نفکند بخاندان دیگر
هوش مصنوعی: این فرد هرگز شرافت و بزرگی خانوادهاش را به دیگر خانوادهها نخواهد بخشید و از آنها جدا نمیشود.
ای همچو پدر بروز هیجا
شیر یله ژیان دیگر
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند پدر بر سر هر مسالهای با قدرت و عزت میایستی، دیگران را نیز برای مقابله با مشکلات ترغیب میکنی.
بعد از ملکی که جان ستاند
شمشیر تو جان ستان دیگر
هوش مصنوعی: پس از آنکه فرشته مرگ جان را میگیرد، شمشیر تو هم جان دیگری را خواهد گرفت.
در ملک شهنشهی که ندهند
در دهر چنو نشان دیگر
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی که نشانهای چون این در دنیا وجود ندارد.
تیغ تو بس است پاسبانش
بی منت پاسبان دیگر
هوش مصنوعی: عصای قدرت تو کافی است و نیازی به نگهبان دیگری نیست که بدون چشمداشت از تو محافظت کند.
صفی که زیک کران بحیله
دیدن نتوان کران دیگر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به محدودیتهای انسانی در شناخت و دیدن حقیقت اشاره میکند. به این معنا که اگر کسی از یک طرف به موضوعی نگاه کند و به دلیل حوادث یا فریبها نتواند از جانب دیگر آن را ببیند، به وضوح نمیتواند به درک کاملی از واقعیت برسد. در واقع، فهم کامل نیازمند دیدی چندجانبه و جامع است.
تنها شکنی چو حمله کردی
بی زحمت همعنان دیگر
هوش مصنوعی: زمانی که به میدان حمله میروی و به تنهایی به جنگ میپردازی، بدون هیچ تلاشی میتوانی به پیروزی برسی.
رمح تو زبس صواب زخمی
سنبد بسنان سنان دیگر
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو به قدری دلنشین است که هر کس به تو نگاه کند، مجروح و آسیبدیده میشود.
جز حلق مخالفان نشاید
مرتیغ ترا فسان دیگر
هوش مصنوعی: تنها حلقه مخالفان بر تو تناسبی ندارد، سخنی دیگر برای تو مناسب نیست.
برنده خدنگ تست بیجان
هر روز بقصد جان دیگر
هوش مصنوعی: هر روز تیر بیجان تو، بهگونهای به هدفهای جدیدی نشانه میگیرد.
مرغیست که جز دل مخالف
نپسندد آشیان دیگر
هوش مصنوعی: مرغی وجود دارد که فقط دل مخالفش را میپسندد و هیچ آشیانی جز آن را نمیخواهد.
دشمن که هوای تو نکوشد
هر لحظه کشد هوان دیگر
هوش مصنوعی: اگر دشمن هر لحظه به فکر تو نباشد، به زودی از فکر و خیال تو دور میشود و به چیز دیگری مشغول میشود.
آرایش کار ملکرا نیست
جز رأی تو قهرمان دیگر
هوش مصنوعی: تنها نظر تو میتواند سرنوشت کارها را تعیین کند و بر دیگران تاثیر بگذارد.
ای بر حشم و رعیت خویش
خال وعم مهربان دیگر
هوش مصنوعی: ای کسی که با رعیت و کسان خود با مهربانی و عشق برخورد میکنی، همچنان که بر حیوانات و بردگان خود رفتار میکنی.
امروز بعید میزبانی
نبود چو تو میزبان دیگر
هوش مصنوعی: امروز احتمال کمی دارد که کسی به خوبی تو از میهمانها پذیرایی کند.
مهمان تو هست شاه شاهان
زین بهتر میهمان دیگر
هوش مصنوعی: مهمان تو کسی است که از همه پادشاهان بزرگتر و مهمتر است و هیچکس بهتر از او نمیتواند مهمان تو باشد.
مداح تو صد هزار کس هست
هر سو بیکی زبان دیگر
هوش مصنوعی: مداح تو در هر گوشهای از دنیا، هزاران نفر را به خود جذب کرده و هر کدام به زبانی متفاوت به ستایش تو میپردازند.
زیشان چو محمد بن مسعود
نی کهتر و مدح خوان دیگر
هوش مصنوعی: از آنها مانند محمد بن مسعود نیست که جوانتر و ستایشگر دیگری باشد.
هر لحظه فزون خوهد زمدحت
در خاطر خود توان دیگر
هوش مصنوعی: هر لحظه از ستایش تو در دل من بیشتر میشود و احساس جدیدی را در خود تجربه میکنم.
وز جود کف تو هر زمانی
یابد صلت گران دیگر
هوش مصنوعی: از سخاوت تو، هر لحظه کمک و نعمت بزرگی به دیگران میرسد.
مادام که تا مرین جهانرا
نازند بدل جهان دیگر
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا به خواستههای خود نرسیم، نمیتوانیم به جهان دیگر امیدوار باشیم.
در ملک جهان مباد جز تو
کس والی و کامران دیگر
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس جز تو نباید حاکم و موفق باشد.