گنجور

شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح رضا بن عمر بن محمد الحسنی

دلم به عشق بتی را همی‌کند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
به مشک جعدی و گل خدی و سمن ذقنی
به نار و نارون اندر فکند زردی و خم
به ناردانی رخسار و قد نارونی
دلی که سهم و سیاست ز شیر بارز بود
ربود آهوی چشمش ز پر فریب و فنی
به روز و شب دل و چشمم ز عشق و صورت او
به بی‌قراری درمانده‌اند و بی وسنی
بمستمندی و بیچارگی شدم مشهور
چنانکه یار بطیره گری و طعنه زنی
کنار و بوسه بصد جهد و حیله یابم ازو
از آن نحیف میانیش و کوچکی دهنی
همی نیابم ازان هست نیست دولت او
تمام بهره ز خوش بوسگی و خوش سخنی
بلب عقیق و بدندان سهیل را ماند
نگار من که بیا کیست لؤلؤ عدنی
تو لؤلؤ عدنی دیده ای که او دارد
بگوهر یمنی در ستاره یمنی
بدان ستاره و گوهر همیشه بوسه دهد
بر آستانه فرزند سید مدنی
گزیده سید سادات افتخارالدین
رضای بن عمر بن محمد حسنی
یگانه ای که دو گیتی بر او شدند گوا
بنیک نامی و فرخ دلی و پاک تنی
جمال انجمن آل مصطفی علی
مصدری که جمال زمینی و زمنی
زمانه با حشم خشم تو ندارد تاب
بپیش حلم تو جرم زمین سزد مجنی
سرشت ذات تو از فضل و قطنت است و جهان
چو تو ندیده مرفاضلی و با فطنی
ز امتحان تو اهل هنر شده عاجز
هنر نموده بتو عاجزی و ممتحنی
چو فضل خود بنمائی سبک مقر آری
بنکته ای همه مردان مرو را بزنی
بباغ مکرمت اندر دو صنعت است ترا
نهال جود نشانی و بیخ و بخل کنی
همه نهاد تو و رسم و سان و سیرت تو
ستودنی و ستوده است سری و علنی
در آفرینش تو آفرین ذوالمنن است
سزاست بر تو بدن آفرین ذولمننی
ز نسل شیر خدائی و با تو دشمن تو
چو روبه است بر شیر شرزه عرنی
پناه جوی شود پیل با مهابت تو
چو عنکبوت کند گرد خویش جامه تنی
چنان غرور دهد دشمن ترا گردون
که ماهتاب بگیرد بنرخ پیرهنی
کسی که پیرهن کین تو فرو پوشد
جهان چگوید گودی باو زهی کفنی
بآخر از همه گیتی بنام دشمن تست
در سرای تو گیرد وطن ز بی وطنی
شکوه و توش تو و حشمت ترا چه زیان
ز گفتگوی دو سه خاکپاش گولخنی
بنفشه چمن بوستان جاه و شرف
توئی و دشمن جاه تو سبزه دمنی
بسبزه دمنی دل گرای کی گردد
کسی که یابد بوی بنفشه چمنی
دلی که مهر و هوای تو اندر او نبود
در او چه دین خدای و چه کیش اهرمنی
اگر بجان بخرد دشمن ترا عاقل
ز روی تو بخجالت بود ز کم ثمنی
کسی که جاه جهانی بخویشتن گیرد
کند بخدمت صدر تو خویشتن فکنی
نه بیند از همه آل نبی همال تو کس
تو هم نبینی بر کس همال خویشتنی
حسود جاه تو در چاه محنت است و حزن
بسر نیابد تا جاودان ز بی رسنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم به عشق بتی را همی‌کند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
هوش مصنوعی: دل من به عشق محبوبی می‌تپد که همیشه از خوبی‌های دیگران یاد می‌کند.
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
هوش مصنوعی: اگر زلفی به سیاهی قیر بر دوش کسی بیفتد، آنچنان عذاب و دردسر ایجاد می‌کند که کاروان‌ها را در تبّت و قرقیز از هم می‌پاشد.
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
به مشک جعدی و گل خدی و سمن ذقنی
هوش مصنوعی: برای قیمت‌های مشک، گل و سمن کاهش و شکست به وجود آمده است؛ اما این سه چیز، یعنی مشک با موی مجعد، گل با چهره زیبا و سمن با محاسن خوش‌فرم، همچنان ارزش و زیبایی خود را حفظ کرده‌اند.
به نار و نارون اندر فکند زردی و خم
به ناردانی رخسار و قد نارونی
هوش مصنوعی: در دل آتش و با رنگ زرد، شادابی و زیبایی چون گل نارنجی به چشم می‌آید و قامتش نیز مانند شاخه‌های این گل زیباست.
دلی که سهم و سیاست ز شیر بارز بود
ربود آهوی چشمش ز پر فریب و فنی
هوش مصنوعی: دلی که تحت تأثیر قدرت و تدبیر قرار داشت، با دیدن زیبایی‌های چشمان معشوقش از دست رفت و به نوعی فریب آن افتاد.
به روز و شب دل و چشمم ز عشق و صورت او
به بی‌قراری درمانده‌اند و بی وسنی
هوش مصنوعی: دل و چشم من به عشق و زیبایی او در حال بی قراری و درماندگی هستند و هیچ آرامشی ندارند.
بمستمندی و بیچارگی شدم مشهور
چنانکه یار بطیره گری و طعنه زنی
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌پولی و بدبختی به شدت مشهور شدم، مانند کسی که به محبوبش محرم نیست و طعنه‌ها و سرزنش‌ها را می‌شنود.
کنار و بوسه بصد جهد و حیله یابم ازو
از آن نحیف میانیش و کوچکی دهنی
هوش مصنوعی: من تمام تلاش و تدبیر خود را به کار می‌گیرم تا از آن معشوق نحیف، یک بوسه بگیرم، حتی با وجود آن که بدنش کوچک و باریک است.
همی نیابم ازان هست نیست دولت او
تمام بهره ز خوش بوسگی و خوش سخنی
هوش مصنوعی: من از آن وجود نیازمند خبری نیستم، زیرا آن دولت که کامل است، همه بهره‌ها را از خوش‌رویی و خوش‌گفتاری به دست می‌آورد.
بلب عقیق و بدندان سهیل را ماند
نگار من که بیا کیست لؤلؤ عدنی
هوش مصنوعی: جواهرات عقیق و ستاره سهیل به زیبایی معشوقه‌ام نمی‌رسند. او که همانند مرواریدهای نادر از عمان است، بی‌نظیر است.
تو لؤلؤ عدنی دیده ای که او دارد
بگوهر یمنی در ستاره یمنی
هوش مصنوعی: تو مروارید عراقی را دیده‌ای که در آن، جواهر یمنی درخشیده است.
بدان ستاره و گوهر همیشه بوسه دهد
بر آستانه فرزند سید مدنی
هوش مصنوعی: بدان که ستاره و گوهر همواره بر درگاه فرزند سید مدنی احترام می‌گذارند و او را می‌ستایند.
گزیده سید سادات افتخارالدین
رضای بن عمر بن محمد حسنی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر آرزوها و خواسته‌های انسان برآورده نشود، نباید ناامید شد. بلکه باید با استقامت و صبر در برابر سختی‌ها ایستادگی کرد و همواره به آینده امیدوار بود.
یگانه ای که دو گیتی بر او شدند گوا
بنیک نامی و فرخ دلی و پاک تنی
هوش مصنوعی: فردی بی‌نظیر وجود دارد که دو جهان به او گواهی می‌دهند؛ او به خاطر نام نیک، دل شاد و تن پاکش شناخته شده است.
جمال انجمن آل مصطفی علی
مصدری که جمال زمینی و زمنی
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت جمع اهل بیت پیامبر، منبع و سرچشمه‌ای است که زیبایی‌های دنیوی و زمینی از آن نشأت می‌گیرد.
زمانه با حشم خشم تو ندارد تاب
بپیش حلم تو جرم زمین سزد مجنی
هوش مصنوعی: زمانه به قدرت و خشم تو تاب نمی‌آورد و در برابر آرامش و بردباری تو، گناه زمین بر دوش دیگران می‌افتد.
سرشت ذات تو از فضل و قطنت است و جهان
چو تو ندیده مرفاضلی و با فطنی
هوش مصنوعی: ذات و شخصیت تو به فضیلت و زیبایی خاصی آراسته شده است و جهان، کسی را مانند تو با این همه خوبی و نیکویی ندیده است.
ز امتحان تو اهل هنر شده عاجز
هنر نموده بتو عاجزی و ممتحنی
هوش مصنوعی: از امتحان تو، اهل هنر در ناتوانی به سر می‌برند؛ به طوری که یافتن در هنر نیز در برابر تو، خود نشان از ناتوانی و آزمایش آن‌هاست.
چو فضل خود بنمائی سبک مقر آری
بنکته ای همه مردان مرو را بزنی
هوش مصنوعی: اگر فضل و دانش خود را به نمایش بگذاری، می‌توانی با یک اشاره، تمام مردان را تحت تأثیر قرار دهی.
بباغ مکرمت اندر دو صنعت است ترا
نهال جود نشانی و بیخ و بخل کنی
هوش مصنوعی: در باغ کرامت، دو هنر در تو نهفته است: یکی جوانه بخشیدن به فیض و generosity (بخشش)، و دیگری ریشه‌زدن و تن ندادن به بخل و تنگ‌نظری.
همه نهاد تو و رسم و سان و سیرت تو
ستودنی و ستوده است سری و علنی
هوش مصنوعی: همه ویژگی‌ها و رفتارهای تو، چه به صورت پنهانی و چه به صورت آشکار، قابل ستایش و تحسین هستند.
در آفرینش تو آفرین ذوالمنن است
سزاست بر تو بدن آفرین ذولمننی
هوش مصنوعی: در خلق تو، ستایش خداوندی که همواره منعم و بخشنده است، لازم و شایسته می‌باشد.
ز نسل شیر خدائی و با تو دشمن تو
چو روبه است بر شیر شرزه عرنی
هوش مصنوعی: تو از نسل شیر خدایی هستی و دشمن تو مانند روباهی است که در برابر شیر جنگی، ترس و ناتوانی خود را نشان می‌دهد.
پناه جوی شود پیل با مهابت تو
چو عنکبوت کند گرد خویش جامه تنی
هوش مصنوعی: وقتی تو با هیکل بزرگ و قدرت‌مندت به میدان می‌آیی، حتی حیوانات بزرگ و ترسناک نیز برای در امان ماندن به تو پناه می‌برند، چنان‌که عنکبوت برای حفاظت از خود، دور خود تار می‌تند.
چنان غرور دهد دشمن ترا گردون
که ماهتاب بگیرد بنرخ پیرهنی
هوش مصنوعی: چنان‌که آسمان دشمن تو را به غرور و فضیلت می‌آوَرَد، که حتی ماه و ستاره‌ها را در برابر زیبایی و جاذبه پوشش تو محو و ناپیدا می‌کند.
کسی که پیرهن کین تو فرو پوشد
جهان چگوید گودی باو زهی کفنی
هوش مصنوعی: کسی که کینه‌توزی و دشمنی تو را به خود می‌گیرد، دنیا می‌گوید او شایسته سرنوشت بدی است.
بآخر از همه گیتی بنام دشمن تست
در سرای تو گیرد وطن ز بی وطنی
هوش مصنوعی: در نهایت، در این جهان، دشمن تو را می‌شناسد و این به مانند خانه‌ات است که به خاطر بی‌وطنی‌ات، برای تو تبدیل به مکان دیگری شده است.
شکوه و توش تو و حشمت ترا چه زیان
ز گفتگوی دو سه خاکپاش گولخنی
هوش مصنوعی: بزرگی و قدرت و عظمت تو به چه درد می‌خورد اگر با چند نفر بی‌ارزش گلابی درباره تو صحبت کنند؟
بنفشه چمن بوستان جاه و شرف
توئی و دشمن جاه تو سبزه دمنی
هوش مصنوعی: تو مانند بنفشه‌ای در باغ و صحرا هستی که نشانه‌ی مقام و شرافت تو است، اما دشمن مقام و منزلت تو، علف‌های هرز در زمین‌های بی‌ارزش هستند.
بسبزه دمنی دل گرای کی گردد
کسی که یابد بوی بنفشه چمنی
هوش مصنوعی: اگر کسی عطر خوش بنفشه‌ای را استشمام کند، دلش به سمت زیبایی و طراوت می‌گراید. یعنی زیبایی و طراوت می‌تواند دل هر فردی را شاد و مسرور کند.
دلی که مهر و هوای تو اندر او نبود
در او چه دین خدای و چه کیش اهرمنی
هوش مصنوعی: دل‌هایی که عشق و علاقه‌ات در آن‌ها وجود ندارد، چه ارزشی دارد؟ در چنین دل‌هایی نه اعتقادی به خدا و نه پیروی از شیطان معنی دارد.
اگر بجان بخرد دشمن ترا عاقل
ز روی تو بخجالت بود ز کم ثمنی
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو شخصی عاقل باشد و از عقل خود بهره ببرد، به خاطر شخصیت و ارزش تو، از تو خجالت می‌کشد و نمی‌تواند به تو آسیب بزند.
کسی که جاه جهانی بخویشتن گیرد
کند بخدمت صدر تو خویشتن فکنی
هوش مصنوعی: کسی که به عظمت و مقام جهانی افتخار کند، در نهایت خود را به خدمت تو می‌آورد و به خود می‌گوید که باید تسلیم تو شود.
نه بیند از همه آل نبی همال تو کس
تو هم نبینی بر کس همال خویشتنی
هوش مصنوعی: هیچ کس از نسل پیامبر را نمی‌بیند که مانند تو باشد و تو هم کسی را نمی‌بینی که شبیه خودت باشد.
حسود جاه تو در چاه محنت است و حزن
بسر نیابد تا جاودان ز بی رسنی
هوش مصنوعی: حسودان و کسانی که به تو حسادت می‌کنند، در عمق مشکلات و غم‌ها گرفتار خواهند ماند و این وضعیت دردناک تا ابد ادامه خواهد داشت زیرا به مقام و جایگاه تو دسترسی نخواهند داشت.