گنجور

شمارهٔ ۱۷ - در مدح نصیرالدین

ای رخ خوبت بمثل آفتاب
چون بمثل گویم بل آفتاب
هیچ شناسی تو که روی ترا
خوانده رهی از چه قبل آفتاب
روی ترا نیست بخوبی بدل
گرچه خوهد بود بدل آفتاب
شکل رخ و زلف تو گیرد اگر
بندد از مشک کلل آفتاب
وان دهن تنگ تو گوئی بنیش
جست مگر نخل عسل آفتاب
دیدن تو آب دواند ز چشم
آب دواند ز مقل آفتاب
ای بصفات رخ رخشان تو
یافته مقدار و محل آفتاب
اکثر اوصاف چگویم که هست
روی ترا وصف اقل آفتاب
از خط مشکین خلل اندر میار
زانکه نپوشد بخلل آفتاب
باده فراز آر چو خون حمل
کامد زی برج حمل آفتاب
برج حمل خانه و کوی تو شد
طلعت دهقان اجل آفتاب
شهره نصیرالدین صدری که هست
بر فلک دین و دول آفتاب
آن شرف دولت عالی که هست
رایش بی هیچ علل آفتاب
هر که ورا دید نشسته بصدر
گوید او هست لعل آفتاب
صبحدمان از قبل خدمتش
سازد چون ماه عجل آفتاب
بر در دربارش بوسه دهد
گشت چو پیدا ز قلل آفتاب
اختر مسعود ورا بر فلک
هست ز خدام و خول آفتاب
از پی اسباب تنعم سزد
مجلس او چرخ و حمل آفتاب
گشت سپروار و ازو دفع کرد
تیر نحوسات زحل آفتاب
ای شده در صدر بزرگان عصر
پیدا چون بر سر تل آفتاب
نور تو پنهان نشود تا نشد
پنهان در زیر بغل آفتاب
عدل تو برداشت ستم از جهان
چون ز گیا قطره طل آفتاب
جمله بخرج کف راد تو داد
آنچه بکان کرد عمل آفتاب
حیلت خصم تو نپوشد ترا
زانکه نپوشد بحیل آفتاب
با تن خصم تو کند خشم تو
آنچه کند بر سر کل آفتاب
بر سر تو جز بسعادت نتافت
از ره تقدیر ازل آفتاب
تا که سپروار مقابل کند
خود را با تیغ جبل آفتاب
در پی اعدای تو بادا بکین
کرده بکف تیغ اجل آفتاب

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رخ خوبت بمثل آفتاب
چون بمثل گویم بل آفتاب
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو همچون آفتاب است و وقتی تو را توصیف می‌کنم، در حقیقت تو را با آفتاب مقایسه می‌کنم.
هیچ شناسی تو که روی ترا
خوانده رهی از چه قبل آفتاب
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌داند که تو چه جاذبه‌ای داری که مانند خورشید همه را به خود جذب می‌کنی.
روی ترا نیست بخوبی بدل
گرچه خوهد بود بدل آفتاب
هوش مصنوعی: هرچند که درخشش و زیبایی تو به خوبی آفتاب نیست، اما ممکن است روزی شبیه آن شود.
شکل رخ و زلف تو گیرد اگر
بندد از مشک کلل آفتاب
هوش مصنوعی: اگر موها و صورت تو را مانند مشک به هم ببندند، زیبایی‌ات از طلوع آفتاب هم بیشتر می‌شود.
وان دهن تنگ تو گوئی بنیش
جست مگر نخل عسل آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شیرینی لبهای زن اشاره دارد، و تصویرگری می‌کند که لب‌های او به قدری خوشمزه و جذاب هستند که انگار شیرهٔ عسل از آنها می‌چکد. این تصویر نمادین نشان‌دهندهٔ جاذبه و دلربایی اوست و ترکیب زیبای عناصر طبیعی را با زیبایی انسانی در هم می‌آمیزد.
دیدن تو آب دواند ز چشم
آب دواند ز مقل آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی تو را می‌بینم، اشک در چشمانم جاری می‌شود، انگار که آب را از چشمه‌ای می‌چکاند.
ای بصفات رخ رخشان تو
یافته مقدار و محل آفتاب
هوش مصنوعی: تو ای با زیبایی‌های چهره‌ات، به گونه‌ای هستی که نور آفتاب را شناخته و جایگاهش را یافته‌ای.
اکثر اوصاف چگویم که هست
روی ترا وصف اقل آفتاب
هوش مصنوعی: بیشتر ویژگی‌ها و صفات تو را می‌گویم، اما تو را از خورشید نیز کمتر می‌دانم.
از خط مشکین خلل اندر میار
زانکه نپوشد بخلل آفتاب
هوش مصنوعی: از این که دَردِ خط مشکین خراب شود، پرهیز کن؛ زیرا که آفتاب نمی‌تواند با تاریکی پنهان شود.
باده فراز آر چو خون حمل
کامد زی برج حمل آفتاب
هوش مصنوعی: شراب را بالا بیاور، زیرا که با ورود خورشید در برج حمل، زمان شیدایی و شگفتی آغاز شده است.
برج حمل خانه و کوی تو شد
طلعت دهقان اجل آفتاب
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که به تحولی در زندگی و مرگ اشاره می‌شود. برج حمل به عنوان نشانه‌ای از نشستن خورشید یا آفتاب در خانه و محله‌ای خاص دیده می‌شود که می‌تواند نماد تغییرات بزرگ و مهمی باشد. همچنین، حضور دهقان که به مرگ اشاره دارد، به معنای جدایی از زندگی و ورود به مرحله‌ای دیگر است. به نوعی، این بیت نشان‌دهنده زمان و سرنوشت است که ما را به سمت تغییرات ناخوشایند سوق می‌دهد.
شهره نصیرالدین صدری که هست
بر فلک دین و دول آفتاب
هوش مصنوعی: شخصیتی معروف و سرشناس به نام نصیرالدین صدری وجود دارد که در عرصه دین و حکومت به مانند آفتابی در آسمان می‌درخشد.
آن شرف دولت عالی که هست
رایش بی هیچ علل آفتاب
هوش مصنوعی: شرافت و عظمت آن مقام عالی که هیچ دلیلی برای درخشش و اهمیتش لازم نیست، مانند نور خورشید است.
هر که ورا دید نشسته بصدر
گوید او هست لعل آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که او را از نزدیک ببیند، می‌گوید او همانند درخشندگی و زیبایی خورشید است.
صبحدمان از قبل خدمتش
سازد چون ماه عجل آفتاب
هوش مصنوعی: صبح زود، قبل از اینکه روز آغاز شود، زیبایی‌اش مانند ماه و ظهورش مانند آفتاب خواهد بود.
بر در دربارش بوسه دهد
گشت چو پیدا ز قلل آفتاب
هوش مصنوعی: او به درباری که در آن قرار دارد، بوسه می‌زند و مانند نور خورشید از قله‌ها نمایان می‌شود.
اختر مسعود ورا بر فلک
هست ز خدام و خول آفتاب
هوش مصنوعی: ستاره‌ای درخشان بالای آسمان وجود دارد که از خدام و نشانه‌های آفتاب است.
از پی اسباب تنعم سزد
مجلس او چرخ و حمل آفتاب
هوش مصنوعی: برای برگزاری یک مجلس شاد و مفرح، مناسب است که از ابزارها و وسایل لوکس و زیبا استفاده شود، حتی تا جایی که خورشید را نیز به خدمت بگیرید.
گشت سپروار و ازو دفع کرد
تیر نحوسات زحل آفتاب
هوش مصنوعی: مثل یک سپر، از خودش دفاع کرد و تیرهای پلید زحل را دور کرد تا آفتاب درخشان شود.
ای شده در صدر بزرگان عصر
پیدا چون بر سر تل آفتاب
هوش مصنوعی: تو به مقام بلندی از بزرگان زمان خود رسیده‌ای، مانند این که بر بالای تلی نشسته‌ای که خورشید بر آن می‌تابد.
نور تو پنهان نشود تا نشد
پنهان در زیر بغل آفتاب
هوش مصنوعی: نور تو هرگز مخفی نمی‌ماند، همان‌طور که زیر نور آفتاب هیچ چیز نمی‌تواند پنهان شود.
عدل تو برداشت ستم از جهان
چون ز گیا قطره طل آفتاب
هوش مصنوعی: عدالت تو باعث شد که ستم از جهان برطرف شود، مانند اینکه قطره‌ای طلایی از آفتاب بر گیاهی بتابد.
جمله بخرج کف راد تو داد
آنچه بکان کرد عمل آفتاب
هوش مصنوعی: تمامی چیزها در دستان تو به خوب و بد تقسیم می‌شوند، همان‌طور که رفتار آفتاب در زمین مشخص‌کنندهٔ سرنوشت آن است.
حیلت خصم تو نپوشد ترا
زانکه نپوشد بحیل آفتاب
هوش مصنوعی: ائتلاف و ترفند دشمن نتواند تو را فریب دهد، زیرا همان‌طور که نور خورشید نمی‌تواند پنهان بماند، حقایق نیز برملا خواهند شد.
با تن خصم تو کند خشم تو
آنچه کند بر سر کل آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که خشم تو به دشمن می‌رسد، بر او تأثیری می‌گذارد که شاید بر هیچ چیز دیگر اثر نگذارد؛ حتی بر خورشید.
بر سر تو جز بسعادت نتافت
از ره تقدیر ازل آفتاب
هوش مصنوعی: جز این نیست که بر تو به جز خوشبختی نتابیده است، چون از ابتدا، تقدیر مثل آفتاب بر تو روشنایی افکنده است.
تا که سپروار مقابل کند
خود را با تیغ جبل آفتاب
هوش مصنوعی: تا وقتی که مانند سپر، خود را در برابر تیغ تند و سوزان خورشید محافظت کند.
در پی اعدای تو بادا بکین
کرده بکف تیغ اجل آفتاب
هوش مصنوعی: در انتظار رسیدن به تو، حالتی از غم و تألم مانند سایه‌ای بر سرم افتاده است و مانند تیغ سرنوشت به شدت بر من فشار می‌آورد.