گنجور

شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح افتخار الدین عمر

آمد خجسته موسم قربان به مهرگان
خون‌ریز این به هم شد با برگ‌ریز آن
با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید
خون‌ریز و برگ‌ریز پدید آمد از میان
خونریزی ار خلاف بدی پیش ازین چرا
خونریزی از موافقت آمد بدین زمان
آمد خزان و خون عروسان باغ ریخت
زان تا کند موافقت عید را بیان
خونریز این بسازد برگ و هوای بزم
خون ریز آن بسازد برگ و نهاد خوان
خون ریز این قنینه می را گران کند
خونریز آن ترازوی طاعت کند گران
اندر میان باغ چو بگذشت نوبهار
کم گشت ارغوان تر و تازه ناگهان
چون ارغوان ز باغ نهان کرد روی خویش
شد برگ هر درخت ز غم همچو زعفران
عید و خزان موافق یکدیگر آمدند
خلقند از موافقت هر دو شادمان
عید و خزان ز خلق بسی شادمان‌ترند
از افتخار دین نبی صدر خاندان
فرزانه سید اجل مرتضی رضا
کاولاد مرتضی و رضا راست پهلوان
سلطان کامران شد بر ملکت هنر
از تربیت نمودن سلطان کامران
فرزند شمس دین عمر آن کز جمال خود
چون شمس آسمان فکند نور بر جهان
از آسمان به قدر و به همت رفیع‌تر
پاکیزه‌تر به اصل و نسب زآب آسمان
از شمس دین چه آید جز افخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان
از اصل نیک هیچ عجب نیست فرع نیک
باشد پسر چنین چو پدر باشد آنچنان
ای صدر خاندان نبوت چو باب خویش
خورشید اقربا شدی و فخر دودمان
در تو یقین شد است گمان‌های شمس دین
فرزند شمس دینی ازیرا تو بی‌گمان
از جود بی‌نهایت و از فضل بی‌قیاس
محبوب هردلی تو و مذکور هر زبان
آن باهنر تویی که ز هر دانشی دلت
آراسته است همچو به هر نعمتی جنان
بر خاطر گشاده و روشن ضمیر تو
پوشیده نیست سرّی جز سرّ غیب‌دان
اندر سر مروت بایسته‌ای چو چشم
وندر تن فتوت شایسته‌ای چو جان
از کلک تو به گاه کفایت جهان شود
تیر فلک ز شرم چو تیر تو از کمان
ساحر نئی و جد تو ساحر نبود چون
تو ساحری نمایی از کلک و از بنان
تا جاودان بیابد سالی و بگذرد
آید دو بار عید و یکی بار مهرگان
هر مهرگان و عید که آید به خرمی
خوش بگذران به دولت و اقبال جاودان
بی‌برگ باد خصم تو چون در خزان درخت
جون گوسپند عید فدای تو کرده جان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد خجسته موسم قربان به مهرگان
خون‌ریز این به هم شد با برگ‌ریز آن
هوش مصنوعی: فصل خوش قربانی با جشن مهرگان در هم آمیخته است، که در این زمان خون‌ریزی و ریزش برگ‌ها به هم پیوند خورده است.
با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید
خون‌ریز و برگ‌ریز پدید آمد از میان
هوش مصنوعی: زمانی که مهرگان به خوبی و خوشی برگزار شد، عید خون‌ریزی و برگ‌ریزی به وقوع پیوست و از دل این اتفاق، روزهای متفاوتی به وجود آمد.
خونریزی ار خلاف بدی پیش ازین چرا
خونریزی از موافقت آمد بدین زمان
هوش مصنوعی: اگر پیش از این، به خاطر کارهای نادرست، خونریزی و رنجی وجود داشت، حالا چرا این خونریزی از توافق و هم‌دلی به وجود آمده است؟
آمد خزان و خون عروسان باغ ریخت
زان تا کند موافقت عید را بیان
هوش مصنوعی: فصل پاییز فرا رسیده و گل‌های باغ، مانند عروسان، با برگ‌های ریخته‌شان به زمین تشبیه شده‌اند. این تغییر فصل می‌خواهد زیبایی و هماهنگی عید را به تصویر بکشد.
خونریز این بسازد برگ و هوای بزم
خون ریز آن بسازد برگ و نهاد خوان
هوش مصنوعی: خونریز برای برگزاری جشن و میهمانی، فضا و محیطی ایجاد می‌کند، در حالی که خون‌ریز دیگر، برای برپایی سفره‌ی رنگین و لذت‌بخش کار می‌کند.
خون ریز این قنینه می را گران کند
خونریز آن ترازوی طاعت کند گران
هوش مصنوعی: خون این می‌ریزنده باعث می‌شود تا ارزش می بالا برود و خون‌ریز آن، ترازوی اطاعت را نیز سنگین خواهد کرد.
اندر میان باغ چو بگذشت نوبهار
کم گشت ارغوان تر و تازه ناگهان
هوش مصنوعی: زمانی که بهار به میان باغ می‌آید، ناگهان رنگ و تازگی گل‌های ارغوانی کاهش می‌یابد.
چون ارغوان ز باغ نهان کرد روی خویش
شد برگ هر درخت ز غم همچو زعفران
هوش مصنوعی: زمانی که گل ارغوان چهره‌اش را از باغ پنهان کرد، برگ‌های هر درخت به خاطر غم، مانند زعفران رنگشان تغییر کرد.
عید و خزان موافق یکدیگر آمدند
خلقند از موافقت هر دو شادمان
هوش مصنوعی: عید و پاییز همزمان با هم آمدند و به همین دلیل مردم از هماهنگی این دو فصل خوشحال و شاداب هستند.
عید و خزان ز خلق بسی شادمان‌ترند
از افتخار دین نبی صدر خاندان
هوش مصنوعی: عیدها و فصل پاییز از شادی مردم بیشتر از افتخار دین پیامبر و خانواده‌اش خوشحال‌اند.
فرزانه سید اجل مرتضی رضا
کاولاد مرتضی و رضا راست پهلوان
هوش مصنوعی: این متن به توصیف فردی بزرگوار و برجسته اشاره دارد که در نزدیکی شخصیت‌های مهمی چون مرتضی و رضا قرار دارد. او خود به عنوان یک پهلوان و فردی فرزانه شناخته شده است.
سلطان کامران شد بر ملکت هنر
از تربیت نمودن سلطان کامران
هوش مصنوعی: سلطان کامران با پرورش و آموزش دادن به دیگران، فرمانروایی موفق بر عرصه هنر به دست آورد.
فرزند شمس دین عمر آن کز جمال خود
چون شمس آسمان فکند نور بر جهان
هوش مصنوعی: فرزند شمس‌الدین عمر که مانند خورشید آسمان نوری بر جهان می‌تاباند.
از آسمان به قدر و به همت رفیع‌تر
پاکیزه‌تر به اصل و نسب زآب آسمان
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش آسمان می‌پردازد و بر پاکی و بلندی آن تأکید می‌کند. شاعر بیان می‌کند که آسمان از نظر مقدار و تلاش، از آب‌های آسمانی خالص‌تر و با ارزش‌تر است. در حقیقت، آسمان به عنوان یک پدیده طبیعی با ویژگی‌های برتر و اصالت بیشتر توصیف می‌شود.
از شمس دین چه آید جز افخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان
هوش مصنوعی: از شمس دین چه انتظاری می‌شود داشت جز اینکه او دین را زینت بخشد؟ مسلماً باید او بار دیگر از آشیانه‌اش پرواز کند.
از اصل نیک هیچ عجب نیست فرع نیک
باشد پسر چنین چو پدر باشد آنچنان
هوش مصنوعی: اگر پدر نیکو باشد، این طبیعی است که فرزندش نیز نیکو و شایسته باشد.
ای صدر خاندان نبوت چو باب خویش
خورشید اقربا شدی و فخر دودمان
هوش مصنوعی: ای سرور خانواده‌ی پیامبری، تو همچون خورشید برای نزدیکانت درخشان شدی و مایه‌ی افتخار نسل خود هستی.
در تو یقین شد است گمان‌های شمس دین
فرزند شمس دینی ازیرا تو بی‌گمان
هوش مصنوعی: در وجود تو، بی‌هیچ شبهه‌ای، حقیقت وجود دارد و شمس دین، یعنی مهدی، در تو حضور دارد. چرا که تو به حقیقتی بدون تردید دست یافته‌ای.
از جود بی‌نهایت و از فضل بی‌قیاس
محبوب هردلی تو و مذکور هر زبان
هوش مصنوعی: محبوب تو، به دلیل بخشش بی‌پایان و فضل بی‌حد و حصرش، در دل هر انسانی جای دارد و نامش به زبان هر کسی جاری است.
آن باهنر تویی که ز هر دانشی دلت
آراسته است همچو به هر نعمتی جنان
هوش مصنوعی: تو خود هنری هستی که دلت به هر دانشی تزیین شده است، همچون اینکه به هر نعمتی بهشت را دارا هستی.
بر خاطر گشاده و روشن ضمیر تو
پوشیده نیست سرّی جز سرّ غیب‌دان
هوش مصنوعی: بر دل باز و روشن تو هیچ چیزی جز راز پنهانی وجود ندارد که تنها مختص کسی است که به علم غیب آگاه است.
اندر سر مروت بایسته‌ای چو چشم
وندر تن فتوت شایسته‌ای چو جان
هوش مصنوعی: در دل مروت، باید چشمی روشن داشته باشی و در جسم فتوت، باید مانند جان باشید.
از کلک تو به گاه کفایت جهان شود
تیر فلک ز شرم چو تیر تو از کمان
هوش مصنوعی: تسلط و هنرخوی تو به حدی است که اگر از آن بهره بگیری، می‌تواند جهانیان را تحت تأثیر قرار دهد. مانند این است که تیر آسمان از شرم به دلیل زیبایی و دقت تیر تو در کمان، به زمین بیفتد.
ساحر نئی و جد تو ساحر نبود چون
تو ساحری نمایی از کلک و از بنان
هوش مصنوعی: تو جادوگری نیستی و جد تو هم مجذوب‌کننده نبوده است؛ چون تو جادوگری را با قلم و دستان خود به نمایش درمی‌آوری.
تا جاودان بیابد سالی و بگذرد
آید دو بار عید و یکی بار مهرگان
هوش مصنوعی: تا ابد سالی وجود خواهد داشت و دو بار عید و یک بار مهرگان خواهد گذشت.
هر مهرگان و عید که آید به خرمی
خوش بگذران به دولت و اقبال جاودان
هوش مصنوعی: هر زمانی که جشن و عید می‌رسد، با شادی و خوشی آن را بگذران و از نعمت‌ها و خوشبختی‌های پایدار بهره‌مند شو.
بی‌برگ باد خصم تو چون در خزان درخت
جون گوسپند عید فدای تو کرده جان
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، درختانی که برگ‌هایشان ریخته، بی‌جان و بدون حیات به نظر می‌رسند، اما این خالی بودن و بی‌برگی، شبیه به حال کسی است که به خاطر تو حاضر است جانش را فدای تو کند. گویی که همه‌چیز تحت تأثیر محبت و احترام به تو قرار دارد.