گنجور

شمارهٔ ۱۴۲ - در مدح نصرة الدین حسن

ایا گرفته سر زلف تو هزار شکن
میان هر شکنی در دلی گرفته وطن
دل مرا وطن اندر میان زلف تواست
بر آنصف که ترا جان و دل من
تو در میان دل و دل میان زلف تو در
کراش خود مخوه و زلف خود بشانه مزن
که گر دلم بسر شانه تو خسته شود
ببایدی که مرا نیز خسته گردد تن
نگار غالیه زلفی و ماه عالیه خط
چو تنگ غالیه دانی براست تنگ دهن
میان غالیه دان تو ای پسر که نهاد
بدان لطیفی سی و دو دانه در عدن
میان غالیه دان لؤلؤ عدن که نهد
کسی که غالیه دان سازد از عقیق بمن
دو زلف داری با صد هزار تاب و گره
دو چشم داری با صد هزار حیله و فن
دو جادویند کمین ساز روشن و تیره
دو زنگیند جهانسوز تیره و روشن
کشیده بر دل و بر جان دوستان خنجر
چو پهلوان جهان تیغ بر سر دشمن
امیر میران فرزند پادشا سنجر
ابوعلی حسن بن علی ابن حسن
خجسته نصرت دیر آنکه همچنو فرزند
زمین نزاد ز گشت فلک بدور ز من
سپهبدی که به تنها ز صد سپاه به است
بوقت حمله و روز نبرد و شور و فتن
دلاوری که بیک پویه تکاور خویش
بنوک نیزه زین برکند که قارن
گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت فرهاد و رستم و بیژن
چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز
چو تیغ گیرد گرد افکن است و خصم شکن
بزخم تیر ز سندان برون برد سوفار
بزخم تیغ دو نیمه کند که آهن
بگاه حمله سر رمح اژدها صفتش
مخالفانرا زهر افکند بگرد بدن
ز بهر جنگ مخالف چو برگرفت سلاح
شود مخالف او از فزع سلاح افکن
دلیروار بدشمن چنان رود گوئی
مگر بدوستی آنجا گره زند دامن
ایا نبرده سواری که خصم تو گوید
ز روی و آهن و پولاد زاده ای نه ززن
اگر چه خصم تو کوهی است زآهن و پولاد
شود بضربت تو ریزه ریزه چون ارزن
چو هیبت تو درافتد بسینه مردان
شوند مردان همچون زنان آبستن
حجاب نبود زخم ترا بخصم تو بر
ز گوی مغفر تا عطف دامن جوشن
سنان سینه گدازت برون شود آسان
زکوه آهن همچون ز پرنیان سوزن
همیشه تا که بر نرم و روی نیکو راست
بپرنیان و پری وصف در سیاق سخن
ز ساقیان پری روی پرنیان برگیر
مئی چنانکه چو جان در بدن بود دردن
بدست لطف مر احباب خویش را بنواز
بتیغ قهر مراعدات را بزن گردن
مخالفان ترا باد جای در دوزخ
مؤالفان ترا باد در جنان مسکن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا گرفته سر زلف تو هزار شکن
میان هر شکنی در دلی گرفته وطن
هوش مصنوعی: آیا در میان هزاران گیسوی تو، هر یک از آنها به دلی تعلق دارد و در آنجا ماندگار شده است؟
دل مرا وطن اندر میان زلف تواست
بر آنصف که ترا جان و دل من
هوش مصنوعی: دل من در میان زلف‌های تو آرام گرفته است، زیرا جان و دل من به تو وابسته است.
تو در میان دل و دل میان زلف تو در
کراش خود مخوه و زلف خود بشانه مزن
هوش مصنوعی: تو در دل من جای داری و دل من در میان زلف‌های تو است. پس نیازی نیست به خاطر دل خودت نگران باشی یا زلف‌هایت را شانه بزنی.
که گر دلم بسر شانه تو خسته شود
ببایدی که مرا نیز خسته گردد تن
هوش مصنوعی: اگر دل من روی شانه تو خسته شود، باید بدانی که جسم من هم خسته خواهد شد.
نگار غالیه زلفی و ماه عالیه خط
چو تنگ غالیه دانی براست تنگ دهن
هوش مصنوعی: عزیزم با موهای مجلل و چهره‌ای زیبا همچون ماه، وقتی دندان‌هایش را نشان می‌دهد، زیبایی‌اش دوچندان می‌شود.
میان غالیه دان تو ای پسر که نهاد
بدان لطیفی سی و دو دانه در عدن
هوش مصنوعی: ای پسر، تو در میان زینت‌ها و زرهای خود، لطافتی به نمایش گذاشته‌ای که همچون سی و دو دانه در بهشت است.
میان غالیه دان لؤلؤ عدن که نهد
کسی که غالیه دان سازد از عقیق بمن
هوش مصنوعی: در جایی که جواهری گرانبها مانند لؤلؤ وجود دارد، برای کسی که به زیبایی آن توجه می‌کند، نیکو است که از عقیق، ظرفی بسازد.
دو زلف داری با صد هزار تاب و گره
دو چشم داری با صد هزار حیله و فن
هوش مصنوعی: تو دو زلف زیبا و پیچیده‌ای داری که همچون صدها گره و تاب، جذاب و فریبنده‌اند. همچنین، چشمانت پر از هزاران نیرنگ و هنر هستند که دل‌ها را می‌ربایند.
دو جادویند کمین ساز روشن و تیره
دو زنگیند جهانسوز تیره و روشن
هوش مصنوعی: دو نیروی جادویی وجود دارند که در جهان به شکل‌های روشن و تیره، همواره در حال تاثیرگذاری هستند. یکی از این نیروها باعث روشنی و خوشی است و دیگری سبب تیرگی و درد.
کشیده بر دل و بر جان دوستان خنجر
چو پهلوان جهان تیغ بر سر دشمن
هوش مصنوعی: دوستان برای من عزیزند و هرگونه آسیبی که به آن‌ها برسد، همچون طعنه‌ای بر دل و جان من خواهد بود. مانند قهرمانی که در میدان جنگ با تمام قدرتش به دشمن حمله می‌کند.
امیر میران فرزند پادشا سنجر
ابوعلی حسن بن علی ابن حسن
هوش مصنوعی: امیر میران، پسر پادشاه سنجر، یعنی ابوعلی حسن، فرزند علی و نوه حسن است.
خجسته نصرت دیر آنکه همچنو فرزند
زمین نزاد ز گشت فلک بدور ز من
هوش مصنوعی: پیروزی خوشایندی که دیر به دست آمد، همانند فرزندی است که از زمین متولد نشده و همچنان دور از من است.
سپهبدی که به تنها ز صد سپاه به است
بوقت حمله و روز نبرد و شور و فتن
هوش مصنوعی: سرداری که در زمان حمله و روز نبرد، از صد سپاه بیشتر ارزش دارد، تنها به تنهایی قوی‌تر است.
دلاوری که بیک پویه تکاور خویش
بنوک نیزه زین برکند که قارن
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری کسی را توصیف می‌کند که با یک حرکت از چنگال نیزه‌ی دشمن می‌گریزد و خود را به سلامت می‌رساند.
گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت فرهاد و رستم و بیژن
هوش مصنوعی: گاه سخاوت و generosity به حاتم و افشین تشبیه می‌شود و گاه شجاعت و دلیری به فرهاد و رستم و بیژن.
چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز
چو تیغ گیرد گرد افکن است و خصم شکن
هوش مصنوعی: وقتی جام می‌نوشد، به مهربانی و محبت شبیه است و با دیگران خوب رفتار می‌کند. اما وقتی تیغ به دست می‌گیرد، سخت و شکست‌ناپذیر می‌شود و دشمنان را به راحتی از پای درمی‌آورد.
بزخم تیر ز سندان برون برد سوفار
بزخم تیغ دو نیمه کند که آهن
هوش مصنوعی: تیر بر اثر برخورد با سندان جراحتی ایجاد می‌کند که در آن، شمشیر نیز به دو نیمه تقسیم می‌شود. این تصویر، نشان‌دهندهٔ قدرت و تأثیرگذاری سلاح‌هاست که می‌تواند برخی اشیاء را به شدت آسیب‌پذیر کند.
بگاه حمله سر رمح اژدها صفتش
مخالفانرا زهر افکند بگرد بدن
هوش مصنوعی: در زمان حمله، نیزه‌ای که به مانند اژدها او را توصیف می‌کنند، دشمنان را با زهر خود در اطراف بدنشان مسموم می‌کند.
ز بهر جنگ مخالف چو برگرفت سلاح
شود مخالف او از فزع سلاح افکن
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن، هنگامی که سلاح به دست می‌گیرد، دشمن از ترس سلاحش را بر زمین می‌گذارد.
دلیروار بدشمن چنان رود گوئی
مگر بدوستی آنجا گره زند دامن
هوش مصنوعی: اگر کسی به دشمنی با دلیر و شجاعت برود، انگار که گویی در دوستی در آنجا چنگ زده شده و به دوستی متصل می‌شود.
ایا نبرده سواری که خصم تو گوید
ز روی و آهن و پولاد زاده ای نه ززن
هوش مصنوعی: آیا سوارکاری وجود ندارد که دشمن تو بگوید تو از دل و اراده و قدرت زاده شده‌ای، نه از زن و نوزادی؟
اگر چه خصم تو کوهی است زآهن و پولاد
شود بضربت تو ریزه ریزه چون ارزن
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن تو بسیار بزرگ و محکم است مانند کوهی از آهن و فولاد، اما با یک ضربه تو، او به تکه‌های ریز تبدیل می‌شود همچون دانه‌های ارزن.
چو هیبت تو درافتد بسینه مردان
شوند مردان همچون زنان آبستن
هوش مصنوعی: وقتی که شکوه و جلال تو بر دل مردان فرود آید، آنان مانند زنان باردار ناتوان و ضعيف می‌شوند.
حجاب نبود زخم ترا بخصم تو بر
ز گوی مغفر تا عطف دامن جوشن
هوش مصنوعی: زخم تو مانع حجاب نبود، بلکه بر سینه‌های دشمن چون بر گوی زره خود را نشان می‌دهد و دامن جوشن را به خود می‌کشد.
سنان سینه گدازت برون شود آسان
زکوه آهن همچون ز پرنیان سوزن
هوش مصنوعی: سوزن از پارچه نازکی همچون پرنیان به سادگی بیرون می‌آید، همان‌طور که نیزه‌ای از سینه نرم و آسیب‌پذیر به راحتی می‌تواند بیرون بیاید.
همیشه تا که بر نرم و روی نیکو راست
بپرنیان و پری وصف در سیاق سخن
هوش مصنوعی: همیشه سعی کن که با آرامش و زیبایی با دیگران رفتار کنی و در گفتگوهایت، توصیف‌ها و گفتار زیبا داشته باشی.
ز ساقیان پری روی پرنیان برگیر
مئی چنانکه چو جان در بدن بود دردن
هوش مصنوعی: از ساقی‌های خوش چهره، جام می بگیر به گونه‌ای که مانند جان در بدن، ضروری و مورد نیاز است.
بدست لطف مر احباب خویش را بنواز
بتیغ قهر مراعدات را بزن گردن
هوش مصنوعی: به کمک محبت دوستانم با نرمی رفتار کن، اما اگر قهر و خشمی در کار است، بی‌ملاحظه به آن ضربه بزن و تمام مشکلات را از میان بردار.
مخالفان ترا باد جای در دوزخ
مؤالفان ترا باد در جنان مسکن
هوش مصنوعی: دشمنانت به زندان جهنم بروند و دوستانت در بهشت جای داشته باشند.