گنجور

شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح مؤیدالدین

ز قد چون الف سیم آن لطیف غزال
فراقم آمد و شد قد من چو زرین دال
بدال زرین سیمین الف بمن بفروخت
میان دال و الف زانکه نیست روی وصال
بدان امید که بینم خیال او در خواب
نشاندم از سر مژگان بباغ خواب نهال
نهال خواب و امید از خیال ببریدم
چنان شدم که ندانست کس مرا ز خیال
خوش است حال کسی کز خیال حالی داشت
اگر چه زود زوالست و یکدمست آن حال
بحسب حالم منجییک ترمدی گفته است
که از تخلص مدح مؤیدین جمال
جمال محفل آزادکان مؤید دین
که هست چون پدر خویش بی نظیر و همال
جمال اوست بگیتی چو کیمیا نایاب
بعلم و حکمت وجود و مروت و افضال
ز جود اوست کریم طی از شمار لئام
ز علم اوست فلاطون ز جمله جهال
چنانکه باشد سفله بجمع مال حریص
از آن حریصتر است او بخرج کردن مال
ندید چشم کم و بیش دیدگان جهان
چنو ز خلق جهان بیش دانش و کم سال
چو دید سائل او سایه مبارک او
ز دور گوید اینک همای فرخ فال
ز دست فرخ فالش زر درست شود
اگر بکیسه سائل نهد شکسته سفال
زهی شکسته سخای تو بخل را گردن
خهی ز همت تو جود برفراخته بال
کم از جویست بمیزان حلم تو جودی
اگر بکفه دراز حلم تو بود مثقال
اگر بگیرد دجال وار بخل جهان
بود سخات چو عیسی کشنده دجال
بمدحت تو سخن پرورند اهل سخن
که پرورنده ایشان توئی بنفع و منال
بهر مکان که سخن پروری نهاد قدم
در آن مکان نرود جز مناقب تو مقال
چو شد زبان قلم تیره از دهان دوات
بنور خاطر بر تو شوم مدیح سگال
بشعر من نه همانا گمان بری که بود
ز جای دیگر منحول قبل کرده و قال
مثال شاعر منحول اگر بود عنین
خبر ندارد عنین ز لذت انزال
فصیح باشد منحول اگر بوقت ادا
همان فصیح شود گاه حسب گفتن لال
از آن چه به که بنزدیک چون تو ممدوحی
ز طبع خویش نماید حکیم سحر حلال
ملام نبست بمنحول گر بر از ره شعر
که چون تو ناید ممدوحخ بی ملام و ملال
ز شعر سازد فصلی و هر کجا که رسد
همین بخواند و اینست عادت فضال
مرا چو مدح تو خواندم سئوال حاجت نیست
که بی سئوال کند جود تو بمن ایصال
همیشه تا که بهر سال در حساب شهور
سه ماه دور بود ز اول رجب شوال
چو روز اول شوال خواهمت همه عمر
بشادمانی در عز و دولت و اقبال
مه رجب که رسید است بر تو فرخ باد
که هست فرخ ایامش و خجسته لیال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز قد چون الف سیم آن لطیف غزال
فراقم آمد و شد قد من چو زرین دال
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ظرافتِ قد آن غزال لطیف، مثل سیم، در دوری و نزدیکی‌اش دچار شوق و هیجان شدم؛ زیرا قد من همچون دالی از طلاست.
بدال زرین سیمین الف بمن بفروخت
میان دال و الف زانکه نیست روی وصال
هوش مصنوعی: آن شخص با ویژگی‌های زیبا و باارزشش مرا فریفت و به من پیشنهاد داد. اما در حقیقت، به خاطر نبودن چهره‌ی وصال و عشق حقیقی، نتوانستم به او دست پیدا کنم.
بدان امید که بینم خیال او در خواب
نشاندم از سر مژگان بباغ خواب نهال
هوش مصنوعی: من با امید به این که در خواب تصویر او را مشاهده کنم، او را از مژگانم در باغ خواب مانند درختی کاشته‌ام.
نهال خواب و امید از خیال ببریدم
چنان شدم که ندانست کس مرا ز خیال
هوش مصنوعی: من از خیال، خواب و امیدهای خود را جدا کردم و به حالتی رسیدم که کسی متوجه‌ام نشد و مرا فراموش کرد.
خوش است حال کسی کز خیال حالی داشت
اگر چه زود زوالست و یکدمست آن حال
هوش مصنوعی: حال کسی که در خیال خودش دچار شادی و خوشحالی می‌شود، خوب است، حتی اگر آن شادی زودگذر و موقتی باشد.
بحسب حالم منجییک ترمدی گفته است
که از تخلص مدح مؤیدین جمال
هوش مصنوعی: با توجه به وضعیت من، شخصی به نام ترمدی بیان کرده است که از نام مستعارش برای ستایش کسانی که زیبایی را تأیید می‌کنند، استفاده کرده است.
جمال محفل آزادکان مؤید دین
که هست چون پدر خویش بی نظیر و همال
هوش مصنوعی: زیبایی محفل آزادگان که به دین است توانا، همانند پدرش است که بی‌نظیر و هم‌پایه است.
جمال اوست بگیتی چو کیمیا نایاب
بعلم و حکمت وجود و مروت و افضال
هوش مصنوعی: زیبایی او همچون کیمیا در دنیا نادر و کمیاب است و در علم و حکمت، وجود و مهربانی، و برتری‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد.
ز جود اوست کریم طی از شمار لئام
ز علم اوست فلاطون ز جمله جهال
هوش مصنوعی: generosity and kindness او از شمار بدها و بی‌خودی‌ها پاک و دور است و دانش او باعث شده که مانند افلاطون در میان نادانان شناخته شود.
چنانکه باشد سفله بجمع مال حریص
از آن حریصتر است او بخرج کردن مال
هوش مصنوعی: درست مانند کسی که به جمع‌آوری ثروت بسیار علاقه‌مند است، شخصی که دانایی و فضیلت ندارد، حتی بیشتر از او به خرج کردن پول حساس است.
ندید چشم کم و بیش دیدگان جهان
چنو ز خلق جهان بیش دانش و کم سال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها درک و شناخت متفاوتی از دنیا دارند. یکی ممکن است کم‌خوبی و بدی‌ها را ببیند و دیگری بیشتر. همچنین، دانش و تجربه افراد هم ممکن است با سن آن‌ها رابطه نداشته باشد؛ برخی در سنین پایین‌تر می‌توانند آگاهی بیشتری داشته باشند و برخی دیگر در سنین بالاتر اندک دانشی را تجربه کنند.
چو دید سائل او سایه مبارک او
ز دور گوید اینک همای فرخ فال
هوش مصنوعی: وقتی سائل دور از او سایه مبارکش را می‌بیند، می‌گوید: «اینک اینجا همان پرنده خوش شانس است.»
ز دست فرخ فالش زر درست شود
اگر بکیسه سائل نهد شکسته سفال
هوش مصنوعی: اگر کسی که در زندگی‌اش خوشبختی و شانس دارد، زر را در کیسه سائل بیندازد، حتی اگر آن کیسه از سفال شکسته باشد، آن زر به درستی و ارزش خود باقی خواهد ماند.
زهی شکسته سخای تو بخل را گردن
خهی ز همت تو جود برفراخته بال
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو، بخل و احتکار را به سختی می‌شکند و همت بلند تو باعث می‌شود که بخشش و کرامت همچون پرواز پرندگان به اوج برسد.
کم از جویست بمیزان حلم تو جودی
اگر بکفه دراز حلم تو بود مثقال
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، این جمله به این معناست که اگر میزان صبر و بردباری تو را با آب دریا مقایسه کنیم، صبر تو بسیار بیشتر است. مثل این است که اگر در یک کفه ترازو، صبر تو قرار داشته باشد، میزان آن بسیار زیاد و سنگین خواهد بود.
اگر بگیرد دجال وار بخل جهان
بود سخات چو عیسی کشنده دجال
هوش مصنوعی: اگر دجال به جهانی که پر از بخل و تنگ‌نظری است، تسلط پیدا کند، سخاوت و generosity او مانند عیسی(ع) است که دجال را می‌کشد.
بمدحت تو سخن پرورند اهل سخن
که پرورنده ایشان توئی بنفع و منال
هوش مصنوعی: اهل ادب و شعر به ستایش تو سخن می‌سرایند، زیرا تو باعث و بانی رشد و شکوفایی آن‌ها هستی.
بهر مکان که سخن پروری نهاد قدم
در آن مکان نرود جز مناقب تو مقال
هوش مصنوعی: هر جایی که نام تو را بر زبان آورند و به سخن از تو بپردازند، در آنجا جز خوبی‌ها و ستایش‌های تو چیزی گفته نخواهد شد.
چو شد زبان قلم تیره از دهان دوات
بنور خاطر بر تو شوم مدیح سگال
هوش مصنوعی: زمانی که قلم به دلیل مشکلاتی که دارد، از جوهرش کمرنگ می‌شود، من با روشنایی ذهنم تو را ستایش می‌کنم.
بشعر من نه همانا گمان بری که بود
ز جای دیگر منحول قبل کرده و قال
هوش مصنوعی: شعر من بر اساس تجربه‌ها و احساسات خودم است و نباید گمان کنی که آن را از جای دیگری گرفته‌ام یا از روی دیگران نقل کرده‌ام.
مثال شاعر منحول اگر بود عنین
خبر ندارد عنین ز لذت انزال
هوش مصنوعی: شاعر مثل کسی است که ناتوان از لذت جنسی است و از خوشی آن چیزی نمی‌داند.
فصیح باشد منحول اگر بوقت ادا
همان فصیح شود گاه حسب گفتن لال
هوش مصنوعی: اگر کلام کسی به درستی و به موقع بیان شود، حتی اگر به نظر نرسد که بیانش خوب است، در هر حال در زمان خود می‌تواند به زیبا و منطقی بودنش اعتبار بدهد؛ حتی اگر در مواقعی بی‌زبان و ناتوان از گفتن به نظر بیاید.
از آن چه به که بنزدیک چون تو ممدوحی
ز طبع خویش نماید حکیم سحر حلال
هوش مصنوعی: به کسی مانند تو که مورد ستایش است، از آنچه نزدیک‌تر است، حکیم می‌تواند جادوگری درست کند که خالی از ممنوعات باشد.
ملام نبست بمنحول گر بر از ره شعر
که چون تو ناید ممدوحخ بی ملام و ملال
هوش مصنوعی: شکایت نمی‌کنم از کسی که مرا سرزنش می‌کند، زیرا تویی که در مسیر شعر می‌روی، به‌راستی که هیچ کس مثل تو ستوده نمی‌شود و من هم از سرزنش و ناراحتی بی‌نیازم.
ز شعر سازد فصلی و هر کجا که رسد
همین بخواند و اینست عادت فضال
هوش مصنوعی: شاعر از شعر خود فصلی می‌سازد و در هر مکان که برود، همین را بیان می‌کند. این رفتار اوست که همیشه تکرار می‌شود.
مرا چو مدح تو خواندم سئوال حاجت نیست
که بی سئوال کند جود تو بمن ایصال
هوش مصنوعی: وقتی که من تو را ستایش می‌کنم، نیازی به پرسش حاجتم نیست؛ چرا که سخاوت تو بدون درخواست، نیازهایم را برآورده می‌کند.
همیشه تا که بهر سال در حساب شهور
سه ماه دور بود ز اول رجب شوال
هوش مصنوعی: هر سال همیشه سه ماه از شروع رجب تا شوال فاصله وجود دارد.
چو روز اول شوال خواهمت همه عمر
بشادمانی در عز و دولت و اقبال
هوش مصنوعی: به روز اول شوال، همیشه برای تو آرزوی خوشی و سعادت در زندگی و موفقیت دارم.
مه رجب که رسید است بر تو فرخ باد
که هست فرخ ایامش و خجسته لیال
هوش مصنوعی: ماه رجب که به تو رسید، برایت مبارک باد زیرا این ماه ایام خوش و شب‌های مبارکی را به همراه دارد.