شمارهٔ ۲۱
روز ازل که طینت آدم سرشته اند
بر صفحه دلم غم او را نوشته اند
عاشق شدی، هرآینه باید جفا کشید
بر می دهد بلی به زمین هر چه کشته اند
ای زاهدان چو منع من از عشق می کنید
من چون کنم که در گل من این سرشته اند
عشق از برای زینت انسان پدید شد
محروم ازین شرف به یقین دان، فرشته اند
آنها رسیده اند به مقصود کین زمان
دامان غم گرفته و خود را بهشته اند
خون شد دلم در آتش سودایش و هنوز
تا بر سرم چهار ز غم او نوشته اند
در جامه دید چون تن صوفی نگار گفت
باریکتر ازین نخ دیگر نرشته اند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز ازل که طینت آدم سرشته اند
بر صفحه دلم غم او را نوشته اند
هوش مصنوعی: در روز اولی که سرشت انسان شکل گرفت، غم او بر دل من نقش بست.
عاشق شدی، هرآینه باید جفا کشید
بر می دهد بلی به زمین هر چه کشته اند
هوش مصنوعی: وقتی عاشق میشوی، باید به طور حتم سختیها و رنجها را تحمل کنی. به زمین نگاه کن؛ هر چیزی که در آن کاشته شده، محصولی از زحمات است.
ای زاهدان چو منع من از عشق می کنید
من چون کنم که در گل من این سرشته اند
هوش مصنوعی: ای زاهدان، وقتی شما من را از عشق منع میکنید، من چه باید کنم در حالی که عشق در وجود من گنجانده شده است؟
عشق از برای زینت انسان پدید شد
محروم ازین شرف به یقین دان، فرشته اند
هوش مصنوعی: عشق به عنوان زیوری برای زیبایی انسان به وجود آمده است و باید بدانیم که کسانی که از این مقام برخوردار نیستند، بیشک فرشتگان هستند.
آنها رسیده اند به مقصود کین زمان
دامان غم گرفته و خود را بهشته اند
هوش مصنوعی: آنها به هدفشان رسیدهاند، زیرا در این زمان، غم گریبانشان را گرفته و خود را به شادی سپردهاند.
خون شد دلم در آتش سودایش و هنوز
تا بر سرم چهار ز غم او نوشته اند
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشقش به شدت آتش گرفته و هنوز هم در اثر غمش بر سرم چهار زخم نوشته شده است.
در جامه دید چون تن صوفی نگار گفت
باریکتر ازین نخ دیگر نرشته اند
هوش مصنوعی: در لباس و ظاهر خود، زیباییای را میبینم که مانند تن صوفی است و میگوید: نخی باریکتر از این دیگر نباختهاند.