گنجور

شمارهٔ ۳ - غم آزادی

تا به دام غمش آورد خداداد مرا
هر چه می‌خواستم از بخت، خدا داد مرا
رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم
چشم دارم که خرابی کند آباد مرا
نتوانم ز خداداد بگیرم دادم
کاش گیرد ز خداداد خدا داد مرا
گر دلش سخت تر از سنگ بود، نرم شود
بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا
من که تا صبح، دعا گوی تو هستم همه شب
چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا
غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم
غمم آن است که ترسم کنی آزاد مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/01/11 13:04
امین کیخا

خداداد یعنی افریده

1393/12/11 12:03
فرشید نیکپوری

به نظرم در مصرع اول کاما یا ویرگول برای انحراف ذهن خواننده گذاشته شده... خیلی ساده میشه حدس زد که اینطوریه: تا به دام غمش آورد "خداداد" مرا یعنی تا گرفتار غم عشق خداداد شدم...

1393/12/11 17:03
merce

به نظر من این غزل مشکل دارد
نمی شود قافیه را در یک بیت دادمرا بدون کسره آورد و در قافیه ی دیگر فریاد ِ مرا ، با کسره با ادای احترام به شاطرعباس صبوحی
مرسده

1397/04/23 18:06
مجید

با سلام .
خانم مرسده ی عزیز ! اون قسمت که فرمودید با همون ساکن باید ادا بشه و نه کسره در آخر " فریاد"
با احترام به شما .
سروده ی زیبایی بود . هم در بخش صنایع و بدایع ، هم حسن تعلیل و هم جناس ها

1397/04/24 01:06
محسن

مجید جان
درین مصرع :
بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا
اگر ساکن خوانده شود به نظر مانای درستی از آن مستفاد نمی شود، ضمن آنکه از نظر ترکیب جمله نیز ایراد دارد
همان فریادِ مرا معنای بهتری می دهد