غزل شمارهٔ ۴۵ - رؤیای جوانی
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سرِ گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزهٔ گل باشد و غمّاز نسیم
بلبلِ شیفته شوریده و شیدا باشد
سر به صحرا نهد آشفتهتر از باد بهار
هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور
چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد
یار قند غزلش بر لب و آب آینهگون
طوطیِ جانم از آن پسته شکرخا باشد
لاله افروخته بر سینهٔ موّاجِ چمن
چون چراغِ کَرَجیها که به دریا باشد
این شکرخواب جوانی است که چون باد گذشت
وای از این عمر که افسانه و رؤیا باشد
گوهر از جنّتِ عقبا طلب ای دل ورنه
خَزَف است آنچه که در چنتهٔ دنیا باشد
شهریار از رخِ احباب نظر باز مگیر
که دگر قسمتِ دیدار نه پیدا باشد
غزل شمارهٔ ۴۴ - من نخواهد شد: رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شدغزل شمارهٔ ۴۶ - بهار زندانی: بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سرِ گلگشت و تماشا باشد
هوش مصنوعی: ای کاش همیشه گل و سبزه و دشت وجود داشته باشد و گلرخان در این طبیعت زیبا بتواند خوش بگذراند و از زیباییها لذت ببرد.
زلف دوشیزهٔ گل باشد و غمّاز نسیم
بلبلِ شیفته شوریده و شیدا باشد
هوش مصنوعی: زلف دختر گل مانند است و نسیم، راز و رمز عشق بلبل شیدا را فاش میکند.
سر به صحرا نهد آشفتهتر از باد بهار
هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و جنون خود غرق شده باشد، در رودخانهای از آشفتگی و بیقراری، مانند نسیم بهاری به دشت و صحرا میشتابد.
رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور
چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد
هوش مصنوعی: در طبیعت زندگی و بیداری دوبارهای به راه افتاده است، با زیباییهای گلها، معشوقهها و نوشیدنیها، موسیقی و ساز. همه اینها در کنار هم قرار دارند و وجود دارند.
یار قند غزلش بر لب و آب آینهگون
طوطیِ جانم از آن پسته شکرخا باشد
هوش مصنوعی: دوست عزیزم با کلام شیرینش مانند قند، بر لبانم است و طوطی جانم از زیبایی و لطافت آن مانند پستهای با طعم شیرین به نظر میرسد.
لاله افروخته بر سینهٔ موّاجِ چمن
چون چراغِ کَرَجیها که به دریا باشد
هوش مصنوعی: لالهای که بر روی چمنهای موجزا رشد کرده، همچون چراغی است که در کنار دریا روشن شده باشد.
این شکرخواب جوانی است که چون باد گذشت
وای از این عمر که افسانه و رؤیا باشد
هوش مصنوعی: این دوران شاد و شیرین جوانی مانند نسیمی میگذرد و چه دردناک است که عمر انسان فقط یک افسانه و خیال باشد.
گوهر از جنّتِ عقبا طلب ای دل ورنه
خَزَف است آنچه که در چنتهٔ دنیا باشد
هوش مصنوعی: ای دل، به دنبال جواهرات و ارزشهای حقیقی از بهشت آخرت باش؛ چرا که هر چیزی که در دنیای مادی وجود دارد، بیارزش و زودگذر است.
شهریار از رخِ احباب نظر باز مگیر
که دگر قسمتِ دیدار نه پیدا باشد
هوش مصنوعی: ای شهریار، به چهره دوستان نگاهی نکن زیرا دیگر فرصتی برای دیدار باقی نمانده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۵ - رؤیای جوانی به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1392/03/26 18:05
مهدی
زیباست بسیار زیبا
1401/02/30 10:04
آروین یوسفی
عُقبا: دنیای پس از مرگ، جهان آخرت
خَزَف: سفالی، گِلی
چَنته: کیسه، آنچه درویشان وسایل خود را در آن میگذاشتند.
اگر به دنبال گوهر (زندگی) ابدی و مانا هستی، باید آن را در جهان دیگر طلب کنی، وگرنه هر چه در این دنیای مادی هست سفالی (شکننده) و فانیست.
1402/09/01 22:12
نسیم بهاری
با سلام، من دیوان اشعار شهریار و به ویژه غزلیات استاد را بسیار جستجو کردم اما این غزل را نیافتم. لطفاً اگر کسی اطلاعی دارد پاسخ دهد. سپاس
1402/09/02 12:12
کژدم
در دیوان شهریار نشر نگاه، در صفحههای ۱۸۱ و ۱۸۲ پس از غزل «ستارهٔ صبح» و پیش از غزل «پروانه و آتش» قرار دارد.
1402/09/02 21:12
نسیم بهاری
ممنون از توجه و پاسخ شما.