گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی
به غزل چشم تو سرگرم بدارم من و زیباست
که غزالی به نوای نی محزون بچرانی
از سرهر مژه ام خون دل آویخته چون لعل
خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی
گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم
ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی
از من آن روز که خاکی به کف باد بهار است
چشم دارم که دگر دامن نفرت نفشانی
اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی
تشنه دیدی به سرش کوزه تهمت بشکانند
شهریارا تو بدان تشنه جان سوخته مانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و علاقه‌ام به تو به دنبال تو می‌دوم و هرچقدر هم که سخت باشد به تو می‌رسم، اما تو که نمی‌توانی مرا ببینی، چه فایده‌ای دارد؟
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
هوش مصنوعی: من تمام وجودم شرم است و تو تمام وجودت عفت و پاکی هستی. من عاشقانه همیشه در حال فرار از این احساساتم هستم، ولی تو نمی‌دانی این درد چیست.
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی
هوش مصنوعی: چشمم را در خطی که کشیده‌ام قرار دادم، تا شاید بتوانم با یک نگاه دزدی از تو ببینم، زمانی که تو این نامه را بخوانی.
به غزل چشم تو سرگرم بدارم من و زیباست
که غزالی به نوای نی محزون بچرانی
هوش مصنوعی: من در غزل چشمان تو غرق شدم و این زیباست که همچون غزالی با صدای نی غمگین، برقصی.
از سرهر مژه ام خون دل آویخته چون لعل
خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی
هوش مصنوعی: به خاطر غم و درد دل من، اشک‌هایی مانند لعل از چشمانم پایین می‌ریزد. ای باد، خواهش می‌کنم این احساساتم را به او برسانی.
گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم
ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی
هوش مصنوعی: اگرچه فقط زهر عشق را از این جام چشیده‌ام، ای آسمان، نگذار طعم زهر عذاب را به محبوبم بچشانی.
از من آن روز که خاکی به کف باد بهار است
چشم دارم که دگر دامن نفرت نفشانی
هوش مصنوعی: از آن روزی که من به خاک سپرده شدم و با وزش باد بهاری در آغوش زمین قرار می‌گیرم، امیدوارم دیگر دامن نفرت را بر افراشته نکنم.
اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی
هوش مصنوعی: با احتیاط و آرامش اشک‌هایت را به پیراهن نرگس بگذار، زیرا نگرانم که این احساسات و کلمات من، شعله‌وری را خاموش کند.
تشنه دیدی به سرش کوزه تهمت بشکانند
شهریارا تو بدان تشنه جان سوخته مانی
هوش مصنوعی: وقتی کسی را تشنه ببینی و او را متهم به شکستن کوزه‌ٔ آب کنی، بدان که خودت هم در درونت به شدت تشنه‌ای و جانت در آتش افسردگی می‌سوزد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1391/03/19 19:06
مهدی علیزاده

شهریار داره منم دیوونه میکنه

1391/05/27 03:07
حسین

احساس میکنم شهریار بخشی از وجودمه

1393/03/26 09:05
فاطمه

سلام
بسان استاد شهریار دیگر تکرار نخواهد شد..همیشه از خلق این وجودهای بزرگ خداوندی از خدایم سپاسگزارم...
فاطمه از لرستان

1393/03/26 09:05
فاطمه

بقول استاد ابتهاج دردیست در سینه که همزاد جهان است...
درد این شاعران بزرگ و والای سرزمینم چقدر بزرگ است...استادشهریار و استاد لطفی و تمام بزرگان ادب وفرهنگ دیارم را به نهایت دوست داشتن،دوست می دارم...ستودنی و دوست داشتنی هستند... .

1393/07/06 14:10
رهی مقیم

جای خالی همچون استاد شهریار به راحتی پر نخواهد شد

1394/05/14 19:08
علی از ممسنی-فارس

همیشه با خوندن شعراش بغضم تازه میشه,عین اینکه تو وجودمه,واقعا بی بدیله..

1395/04/21 05:06
محمد حسین

من عاشق شعر های عاشقانه ام که برای نامزدم بخونم

لطفا راهنماییم کنین

ممنون از همتون

1397/02/23 21:04
زیبا جنیدی

سلام چندروزه مصرع این شعر تو دلم تکرارمی شه سرچ کردم ببینم غزل شهریار بخونم شعر الهام خداییست ممنون

1399/09/14 22:12
حسن

در بیتِ سوم به نظر میرسه که "بدزدی" باید بصورتِ منفصل "به دزدی" نوشته بشه که معنای "بصورتِ دزدکی و پنهانی نگاه کردن" رو به خواننده القا کنه.