گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۶ - جمع و تفریق

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی
خورشید و مه دو کفّهٔ شاهینِ عبرتند
بنگر که نیست طبع فلک را تعادلی
گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی
عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی
ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی
حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی
تا ساز در کفِ تو و سوزی به دل مراست
دستی به هم خوش است و در آفاق غلغلی
یارب که دور دُردکشان بر دوام باد
چندان که هست دور فلک را تسلسلی
گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی
عاشق به کار خویش تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی
شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
هوش مصنوعی: ای گل، به خاطر شکرگزاری از اینکه در این باغ گلی زیبا وجود دارد، نگران بی‌خبری و غم از خزانی نباش که بلبلی در اینجا خاطره‌ای زیبا دارد.
فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی
هوش مصنوعی: فردا زمانی که دزدان به سراغ می‌آیند، نه بلبلان آواز می‌خوانند و نه گل‌ها چیزی برای نشان دادن دارند.
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
هوش مصنوعی: دیشب منتظرت بودم و واقعاً تحملم به پایان رسید. امشب بیایید، زیرا نمی‌دانم فردا چه پیش خواهد آمد.
گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی
هوش مصنوعی: بهار با تمام زیبایی و طراوت خود، زیبایی و خوشبویی را به دنیا ارزانی می‌دارد. ولی گل به خاطر نسیم ملایمی که از آن می‌وزد، نباید خود را به خطر بیندازد یا به طمع بیفتد؛ چرا که تقدیر و قدرتی بالاتر از او وجود دارد که ممکن است همه چیز را دگرگون کند.
خورشید و مه دو کفّهٔ شاهینِ عبرتند
بنگر که نیست طبع فلک را تعادلی
هوش مصنوعی: خورشید و ماه مانند دو کفهٔ ترازو هستند که عبرت و درس می‌دهند. توجه کن که آسمان هیچ تعادل و توازنی ندارد.
گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی
هوش مصنوعی: جهان، با جدا کردن ما از یکدیگر، هیچ تفاوتی باقی نخواهد گذاشت و هیچ جمعی بر اساس این جدایی شکل نخواهد گرفت.
عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی
هوش مصنوعی: عمر فرصتی برای بی‌توجهی فراهم نمی‌کند؛ پس به این موضوع توجه نکن که محبت شرطی برای نادیده گرفتن مسائلی است.
ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی
هوش مصنوعی: ای باغبان عزیز، به خاطر کینه من آشیان و سرزمینت را از دست داده‌ای. روزی خواهد آمد که هیچ سروی در اینجا نخواهد بود و هیچ گلی نخواهد رویید.
حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی
هوش مصنوعی: حالت خوشی برقرار است و دوستان سرخوشند وقتی دور جشنی به گرد جام جمع شده‌اند، اگر چه زمان تغییراتی به همراه نداشته باشد.
تا ساز در کفِ تو و سوزی به دل مراست
دستی به هم خوش است و در آفاق غلغلی
هوش مصنوعی: وقتی که ساز در دستان توست و احساسی در درونم دارم، ارتباطی دلنشین برقرار می‌شود و در جهان هم شوری و هیجانی وجود دارد.
یارب که دور دُردکشان بر دوام باد
چندان که هست دور فلک را تسلسلی
هوش مصنوعی: ای کاش که عشق و محبت میان ما همیشه پایدار بماند، همان‌طور که گردش آسمان به صورت مداوم ادامه دارد.
گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی
هوش مصنوعی: اگر دوستان به علم و هنر تکیه کرده‌اند، خداوند به ما فقط توکل را داده است و هنری در کار نیست.
عاشق به کار خویش تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی
هوش مصنوعی: عاشق چرا در کار خود تأخیر کند وقتی که عالم بالا در کار ایجاد مشکلات هیچ تأخیری ندارد؟
شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های خداوند و لطف‌های او، با دل شاد و عاشقانه، قدردانی می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۶ - جمع و تفریق به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/04/15 13:07
deargoli deargoli@gmail.com

ای گل به شکر آنکه در این بوستان، گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
ای گل! حالا که از موهبت گل بودن بهره مند شده ای، یاد بلبلان شوریده دل هم باش
یعنی یاد ما غمدیدگان هم باش ای گل!
شبیه اشعار حافظ است

1394/03/13 13:06
مسعود جدید

گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی
....
در نگاه اول اینجور به نظر میاد که شاعر داره میگه من هنری ندارم جز توکل کردن , ولی با کمی دقت میتوان دریافت منظور شاعر اینه که توکل کردن از تمام هنرها برتره و ارزشش بیشتر

1397/05/07 23:08
ناهید

مصرع اول بیت هفتم فکر میکنم ‹ ساختی › درست باشه!