غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ به خوانش نازنین بازیان
حاشیه ها
در مورد بیت آخر که آرایه لطیف ایهام به چشم می خورد بدین گونه که از جهتی بر این نکته اشاره دارد که مکتب حافظ را ترک مکن و پیرو سبک آن بزرگ در شعر گفتن باش . ودوم آن که مثل حافظ و بر خلاف سعدی بزرگ از سفر کردن بپرهیز و کنج میکده و خانقاه را رجحان ده بر عالمی
با سلام من همه ی شعرهای شهریار را دوست دارم واین شعر نیز زیبا است.
خداوند استاد شهریار را غریق رحمت کند . آمین یارب العالمین
اشعار زیبایی بود .
شهریار هم پای شعرای بزرگ مثل حافظ شعر گفته اما افسوس که در حد خود او به او توجه نکردیم
حقا که حافظ زمانه ای... روحت شاد.
damet garm.
آب چشم و آتش دل را ندارم هیچ دفع
جز نسیم باد مدح و خاک پای شهریار
سلام 0خداقوت از زحمات شما عزیزان تشکر وقدردانی مینمایم 0این توفیق بزرگ نصیب شما گردیده قدر بدانید همه پاداشی که شاعران دارند شماهم سهیم می باشید 0حق نگهدارتان باد0بااحترام 0م0ی 3/4/1391
شهریار شاعر نیست در بین استادان
جز شهریار استادی نیست در جمع شیدایان
چون شیدایم دانم درد شهریار شیدا را
من هم هستم چون شهریار جزء بینایان
بهزاد امنی زاده -تبریز -دانشگاه باسمنج
سلام
اهل فن می دانند که آذری گویشی فارسی بوده است بنابراین شایسته بود در معرفی استاد شهریار از ایشان با عنوان ترک زبان یاد می کردید نه آذری زبان.کاربرد آذری به جای ترکی رایج در آذربایجان نادرست است.
با سلام
من نیز با نوشته جناب علی بسیار موافقم و عرض میکنم زبان ما آذربایجانیها زبان ترکی آذربایجانی است.
در معرفی ایشان پارسی گوی نوشته شده است ولی شهرت استاد شهریار بیشتر به خاطر اشعار ترکی او میباشد و منظومه "حیدربابایه سلام"در چندین دانشگاه دنیا تدریس میشود. اگرچه اشعار فارس او نیز بسیار زیباست.
در بیت دوم درست آن است که "کو" اصلاح شده و "کاو" نوشته شود.هرچند در این حالت "کو" تلفظ می شود.به معنای که او!زبان فارسی نوشتاری هنگام گفتار بعضا تغییراتی دارد اما این توجیهی بر شکسته نوشتن ادب فارسی نمی باشد.
خداوند روح استاد شهریار را قرین رحمت بفرماید.
حافظ دوران ما بود و حیف که رفت.
سلام
آقا جان چرا انقدر ناراحت میشید
صاحبنظرای زیادی هستن بعضیاشون میگن مقلده بعضیاشون نه . ولی من به این نتیجه رسیدم که نیست.دلایل زیادیم دارم .
مثل کسی میمونه که استاداش سعدی وحافظن
ویک سوال
آقا فارسی قبول ازحافظ اصلا کپی شده نه تقلید . لطف کنید بفرمایید اشعار ترکیش که شاهکار جهانیه و شیوه منحصر بفردی داره از کی تقلید شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهل کاشانم ولی کمابیش ترکی میفهمم
ممنون
ادب دوستان عزیزتقاضادارم منصف باشند.حاشیه نوشتن برمطلبی یاشعری نظرعامیانه یاافراطی وتفرقه افکنی نیست بلکه هماننددوست عزیزمان آقای ابوالفضل ارمی توضیحی که تفسیریاتشریح باشدبرای فهم بیشتریانقد علمی مناسبتر.
سلام خسته نباشیدمیگم به همه ی دست اندر کاران سایت.من عاشق شعرهای استادشهریارم.برای همه چیز ممنونم
من مازندرانیم اما به همه ایران بویژه آذربایجان ارادت دارم. لطفا عزیزان با دیده تعصبات قومی و منطقه ای و دینی و ... به مسایل نگاه نکنند.
این همه بحثهای ترک و فارس، شیعه و سنی، مسلمان و غیره، فلان شاعر دینش چه بود و .... نا بجاست و نادرست.
قد و قامت بزرگان ادب و علم بسیار بالاتر و بلندتر از این حرفهاست. برخی انقدر بزرگند که جامه ایرانی بودن هم برایشان تنگ میشود و متعلق به همه جهانیانند.
بزرگ فکر کنیم و بزرگ ببینیم و فراموش نکنیم که
همه ایران با همه چیزش از آن همه ماست. نه بیشتر نه کمتر
با درود خدمت یاران
در این مورد که شهریار مقلد است یا صاحب سبک باید قبل از آن این مورد در نظر داشته باشیم که غزل با سه شاعر به اوج خود رسیده ر"حافظ"و "سعدی" و "مولانا" پس از آن هر شاعری که غزل گفته خواه ناخواه به یکی از این سه سبک بر میخورد و ما ناچار از این سه شاعر برای ترازوی سنجش غزل استفاده میکنم حال اینکه شهریار در شاهکار خود "حیدرر بابایه سلام " هنر شاعری خود رو نشان داده است من ترک زبان نیستم ولی با این زبان آشنایی دارم و به این دلیل این را شاهکار میدانم
روحت شاد استاد شهریار که روح هنری - میگن غزلیات حافظ و سعدی عالیه ولی من غزلیات استاد شهریارو خیلی خیلی دوست دارم
بیت ماقبل آخر کلمه نرنجانیم صحیح است که به اشتباه نرنجانم ذکر شده است.
لطفا اصلاح بفرمایید.
شهریارا، در هنر افسانه ای
در دل هر خانه و کاشانه ای
“در دل ویران ما گنجی بیا
گرچه درعالم نمی گنجی بیا”
هر شبم با گنج بی پایان تو
سر شود کار دلم با نام تو
گر نگارم شب مرا همدم بُوَد
آن شبم با شعر تو خرّم بُود
لحظه ها سرمی شود با یاد تو
نغمه ها با عشق بی پایان تو
شعر زیبا، فاخر و والای تو
یادگاری باشد از مولای تو
شعر زیبایت تنیده چون غزل
بر دل و بر جان ما شاه غزل
شعر تو جاوید و نامت با وقار
در دل ما خانه داری شهریار
ای تو با عامی و عارف آشنا
ای که صُنعت با کمینه ناشنا
صُنع زیبایت مرا یاری کند
شعر شیرین بر زبان جاری کند
ببخشید اما سعدی و یا وحشی بافقی که بهتر از حافظ شعر می سرودند البته من خود نیز برخی از اشعار حافظ را بسیار دوست می دارم اما اشعار سعدی زیبا تر می باشد
و البته روانتر نیز هستند
جای تاسف ه بعضی ها صرفا به خاطر تخریب فرهنگ و ادبیات ایران و ترور شخصیت حرف هایی میگویند که واقعا باعث ناراحتی انسان میشود
اشخاصی هستند که در اینجا میگویند شهریار خوب نبوده و حافظ و سعدی خوب بوده اند و در جای دیگر حتی این بزرگان را هم تخریب می کنند و گروهی صرفا به علت کینه به ترکی زبان ها شهریار را تخریب میکنند که مبادا ترکان پارسی گو ادعای فرهنگ و ادبیات بکنند
بنده چیز زیادی از ادبیات نمی دانم ولی برعکس بعضی آقایان ادعای الکی نمیکنم که فلانی مقلد فلانی است و سبک فلان شاعر چنینگونه است و مولوی جزو غزل سرایان برتر است(!)
حتی اگر سبک و قالب شهریار هم مشابه حافظ باشد چیزی از زیبایی و لطافت شعرش کم نمی کند
بیایید از شعر لذت ببریم
واقعا حیف به این سایت و اشعار بزرگان که بعضی با تنگ نظری میان جدل میکنن. بابا تفسیری از اشعار کنید هرکسی میاد میخواد بگه من بیشتر میفهمم از بقیه . واقعا اصلا نباید اجازه داد نظر بدن . متاسفم برای شما که مثلا قدری هم از ادبیات میفهمید !!!!!!
معمولا وقتی حافظ باز میکنم دقیقا یه غزلی میاد که وصف حالمه..میفهمم چی میخواد بهم بگه.. بعدم از این موضوع خوشحال میشم و میرم پی کارم!
ایندفه اما هرچی حافظ باز کردم اونچیزی که من بفهمم نگفت! هی بستم و نیتمو تغییر دادم و حرفمو به یه شیوه ی دیگه گفتم و باز اثر نکرد! نمیخواست جواب بده
شاید بیست بار حافظ باز کردم و بیستا غزل خوندم اما یکیشو نفهمیدم ربطش به نیتم چیه! حافظو کنار گذاشتم و گفتم دست به دامن شهریار میشم! مدت ها بود سراغ کتابش نرفته بودم وقتی برش داشتم یه لحظه به خودم گفتم داری شهریارو با حافظ در میندازی؟! با لبخند و با همون نیت قبلی کتابشو باز کردم
دیدم اسم غزل هست مکتب حافظ!
شهریار اینچنین جوابمو داد...
مشک آنست که ببوید
نه آنکه عطار بگوید..
کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا
آری اینجا صرفا برای تصحیح وزن گنجانده شده یا من ارتباطش را نمیفهمم؟! دوستان اگر نظری دارید راجع به این مصرع بفرمایید...
دوستان راجع به "موکب کیوان شکوه پادشاه" لطفا توضیح بدهید!
با توجه به اینکه دهخدا کیوان را یکی از بزرگان دربار بهرام معرفی کرده میتوان تعبیر نگهبان خوبی ها یا پاکی ها را نیز ازین لغت داشت... با این اوصاف نقش کیوان در ترکیب ذکر شده چیست؟!
اساتید در مصرع "کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا" راجع به آئینه آه توضیح دهید لطفا...
فدایِ اشتباهی که ...
『قسمتی از مصراع شهریار』
نَه ده درجه به سمت راست ، نَه ده درجه به سمت چپ . اشتباه ها هر چه خاص تر و دیریاب تر باشند نشان از انسان تر بودن می دهند .
احمد آذرکمان ـ 13 آبان 97
در جواب استاد مسلم غزل معاصر شهریار بی همتا که مرا در این لحظه به وجد آورد غزلی گفتم که گفتم شاید بد نباشه خدمت دوستان ارسال کنم،هر چند قبلش باید بخاطر این جسارت بزرگ از محضر این استاد بی همتا عذرخواهی کنم زیرا بقول قائلش،تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف!!!!!
که باشد در غزلخوانی بجز تو پادشاه اینجا
ز راه لطف بر ما هم نظر کن گاهگاه اینجا
ضیاء شاعران از توست ای چابکسوار دل
ز پنهان آفتابی میدخشد گاه ماه اینجا
ز شور توست وجد اینهمه شوریده ی عاشق
نداند هر کسی آنچه ورای آن نگاه اینجا
بسوزد شمع و مینالد نی از درد فراق تو
چو میبینند بعد تو تهی شد خانقاه اینجا
رثای چون تو نتوان گفت،ای هم زنده،هم جاوید
که با شعر دانستم ز بیراهه ست،راه اینجا
(غزل:ص.شرر)
شهریار ملک سخن
غزلی از شهریار
27 شهریور سال روز وفات شهریار و روز شعر و ادب فارسی
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا
سلام و درود به پیشگاه فرخنده دوستان فرهیختهام.
مخاطبین جدیِ هنر سره را از ناسره،پیرو را از پیشرو، هنر را از ابتذال مشخص میکنند، و سنجشگران باید در در پهنه دریافت مخاطبین والاگهر به سنجش پردازند.
اگر دریافت جمعیِ خاندان هنر این باشد که «الف» هنر است/نیست و «أ» هنرمند است/نیست، سنجشگران نمیتوانند با کمفروشی یا گرانفروشی لبهی سنجه را از ترازمندی و برابری به زیرآورند یا بالا برند و سخن خام و ناپخته را با اینور و آنور کردن، سخته و پخته معرفی نمایند. ولی میتوانند در پهنه دریافت جمعی دریافتکنندگان هنر به سنجش و خردهگیری بپردازند.
باری، شعر شهریار که هم در فارسی صورت بسته و هم در ترکی خوش نشسته، ناگزیر شعر فارسی و ترکی است. شهریار به ساحاتی از زبان میرود که روندهی کامیاب و کامکار ندارد. و این نه مخصوص شهریار که برخی بزرگان معاصر نیز چنیناند.
اما استفاده شهریار از سعدی و حافظ و نیز مولوی به وفور و فراوانی است، ولی او در اشعار موفقش شاگرد زبده است، نه بازیگر و مانشگر و پیرو. چنین بهرهوری و تحفهبری نه تنها بد نیست که بایسته و نیازین است. همانندیِ چکامه لسانالغیب به خواجو بیشتر از همگونی شعر شهریار به حافظ است؛ ولی این سخن حافظ را پایین میآورد، و نه خواجو را فراتر از حافظ.
با بالاترین سپاسها.
در پیوند با فرسته پیشین باید بگویم که کاستی و ناراستی آن بیش از آن است که به شمار آید و ویراسته و پیراسته شود؛ ولی پیراستن فرازی از آن ناگزیر و بایا است:
«ولی این سخن [نه] حافظ را پایین میآورد، و نه خواجو را فراتر از حافظ [مینشاند]».
با برترین سپاسها
سلام و عرض ادب.
دوستان لطف کنند توضیح و تفسیر این چند بیت رو عرض کنند.با تشکر
توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا
بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
در جواب اقای دانیال عزیز که عرض کردند این بیت
[کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا]به چه معناست
به نظر حقیر منظور این است که مثلا استاد یک بار فرد[فرد مورد نظر استاد]
رو ملاقات کرده و این یک اتفاق عظیمی رو در دل استاد رقم زده و دیگر فرد رو ندیده،و در مصرع دوم هم میفرماید که نمیشود این موضوع رو در یک جمله یا مثال گفت ولی مانند اینه که کلاه[که به منزله سر هستش] بیافته جایی ولی صاحبش دیگر پی اون کلاه رو نگیره.
حقیر اینچنین فکر میکنم و مطمئن نیستم که درست باشه
و ممنون از اقای ص.شرر بابت این شعر زیبا