گنجور

شمارهٔ ۶۳۴

یاد چشمت چو به سیر دل ما می آید
نفس از سینه به لب مست حیا می آید
مومیایی است بهار آفت بیدردان را
عضو در رفته زنجیر به جا می آید
تا کجا گم شده در دشت بلا مجنونی
پی زنجیر به ویرانه ما می آید
داغی از نسبت همدردی زاهد دارم
از گل توبه من بوی ریا می آید
بخت برگشته ام اقبال رسایی دارد
ناوک او به دلم رو به قفا می آید
هوس باده رگ و ریشه دواند در دل
شیشه ام گر شکند دل به صدا می آید
نا امیدی اگرت خارکشد از دل اسیر
بوی تأثیر اجابت ز دعا می آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاد چشمت چو به سیر دل ما می آید
نفس از سینه به لب مست حیا می آید
هوش مصنوعی: وقتی به یاد چشمان تو می‌افتم، دلم به تپش می‌افتد و نفس از سینه‌ام به لب‌هایم می‌رسد و این احساس شرم و حیا را به وجود می‌آورد.
مومیایی است بهار آفت بیدردان را
عضو در رفته زنجیر به جا می آید
هوش مصنوعی: بهار شبیه یک مومیایی است که درد و رنج افراد بی‌احساس را در خود نگه می‌دارد و از آنجایی که به زنجیر بسته شده، نمی‌تواند به راحتی حرکت کند.
تا کجا گم شده در دشت بلا مجنونی
پی زنجیر به ویرانه ما می آید
هوش مصنوعی: تا کجا در صحرای درد و مشقت گم شده است، مجنون در پی زنجیر به ویرانه‌ی ما می‌رسد.
داغی از نسبت همدردی زاهد دارم
از گل توبه من بوی ریا می آید
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که به خاطر همدردی زاهدان احساس می‌کنم، رنج می‌برم و از گل توبه‌ام بوی نفاق و ریا به مشام می‌رسد.
بخت برگشته ام اقبال رسایی دارد
ناوک او به دلم رو به قفا می آید
هوش مصنوعی: شگون بدی دارم و حوادث خوشی برایم پیش نمی‌آید. تیر او به قلبم می‌زند و من در حال عقب‌نشینی هستم.
هوس باده رگ و ریشه دواند در دل
شیشه ام گر شکند دل به صدا می آید
هوش مصنوعی: عشق به شراب در اعماق وجودم ریشه دوانیده است؛ اگر میخورد دل من بشکند، صدای آن به گوش خواهد رسید.
نا امیدی اگرت خارکشد از دل اسیر
بوی تأثیر اجابت ز دعا می آید
هوش مصنوعی: اگر ناامیدی در دل انسان جایی داشته باشد، تأثیر پذیری از دعا و خواسته‌اش به همراه بوی اجابت آن خواهد آمد.