شمارهٔ ۶۲
برده ای دل از میان آیینه را
گفته ای راز نهان آیینه را
رازدار بیزبان محرم تر است
کرده ای خوب امتحان آیینه را
عکس رخسار تو را حیرت نقاب
می کند آیینه دان آیینه را
پرده چشم دلم پیراهن است
چند پوشی در کتان آیینه را
بیش از این سودا ندارد حسن شوخ
داد درس گلستان آیینه را
یک تپیدن راز از دل هم بکش
کرده حیرت بیزبان آیینه را
از دل ما می چکد خون شکار
می دهی تیر و کمان آیینه را
در دیار رشک پنهان می کنند
دوستان از دوستان آیینه را
دل چه مطلب دید از بال هما
شد شکستن استخوان آیینه را؟
خودنمایی کرده پیش یاد تو
می دهد دل ترجمان آیینه را
قطره آشوب دریا کردن است
با دل ما امتحان آیینه را
داغ بود افشاگر من سوختم
ساختم در دل نهان آینه را
بلبل باغ حیا مژگان شوخ
کرده از عکس آشیان آیینه را
کرده بی سودایی مجنون تو
برق یاد دشمنان آیینه را
در بهارستان دل دارد اسیر
باغ عمر جاودان آیینه را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برده ای دل از میان آیینه را
گفته ای راز نهان آیینه را
هوش مصنوعی: دل تو را از میان آیینه دزدیدهام و به تو گفتهام که راز نهان آن آیینه چیست.
رازدار بیزبان محرم تر است
کرده ای خوب امتحان آیینه را
هوش مصنوعی: کسی که رازهایش را به زبانی نمیگوید، بیشتر قابل اعتماد است. تو امتحان خوبی از آیینه گرفتهای.
عکس رخسار تو را حیرت نقاب
می کند آیینه دان آیینه را
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهرهات باعث شگفتی میشود و حتی آیینه هم نمیتواند به درستی آن را نشان دهد. آیینه میداند که چه نقابی بر چهرهات زدهای.
پرده چشم دلم پیراهن است
چند پوشی در کتان آیینه را
هوش مصنوعی: چشم دل من همچون لباس زیبا و نازکی است که به آن پوشش داده شده و در نتیجه نمیتوان به خوبی خود را در آینه دید. بگذار بگویم که نباید خود را زیاد در آن پنهان کنی.
بیش از این سودا ندارد حسن شوخ
داد درس گلستان آیینه را
هوش مصنوعی: این دنیا دیگر برای زیباییهای بازیگوش ارزش خاصی ندارد. زیبایی حقیقی در آینه گلها و شاخهها نهفته است.
یک تپیدن راز از دل هم بکش
کرده حیرت بیزبان آیینه را
هوش مصنوعی: یک ضربه پنهانی از دل، باعث شده که آیینه، در حیرت و بیزبانی قرار بگیرد.
از دل ما می چکد خون شکار
می دهی تیر و کمان آیینه را
هوش مصنوعی: از دل ما خون میچکد و تو با تیر و کمان، شکار را به ما میدهی. اینجا به نوعی اشاره به درد و عذابی دارد که در دل احساس میکنیم، در حالی که دیگران از ما بهرهبرداری میکنند.
در دیار رشک پنهان می کنند
دوستان از دوستان آیینه را
هوش مصنوعی: در سرزمین حسد، دوستان برای پنهان کردن احساسات واقعی خود از یکدیگر، به مانند آینهای عمل میکنند که حقیقت را نشان نمیدهد.
دل چه مطلب دید از بال هما
شد شکستن استخوان آیینه را؟
هوش مصنوعی: دل چه چیزی دید که مانند پرندهای بزرگ، استخوانهای آیینه را شکست؟
خودنمایی کرده پیش یاد تو
می دهد دل ترجمان آیینه را
هوش مصنوعی: دل به یاد تو خود را نشان میدهد و به مانند یک آیینه، رازها و احساساتش را بازگو میکند.
قطره آشوب دریا کردن است
با دل ما امتحان آیینه را
هوش مصنوعی: اشکال و درد دل ما، مانند قطرهای از دریا، به نوعی نشاندهندهی آزمایش ماست؛ همانطور که آیینه نشاندهندهی حقیقت و واقعیت است.
داغ بود افشاگر من سوختم
ساختم در دل نهان آینه را
هوش مصنوعی: من دلی داغ و سوزانی دارم که رازهایم را در آن پنهان کردهام، اما در عین حال آینهای از درون خود دارم که این احساسات را بهطور غیرمستقیم نشان میدهد.
بلبل باغ حیا مژگان شوخ
کرده از عکس آشیان آیینه را
هوش مصنوعی: در باغ حیا، بلبل به خاطر جذابیت چشمان شوخ و بازیگوش خود، به تصویر آشیان در آینه نگاه میکند.
کرده بی سودایی مجنون تو
برق یاد دشمنان آیینه را
هوش مصنوعی: مجنون که دارای شور و هیجان است، به خاطر یاد دشمنان، برقی را در آیینه ایجاد کرده که فاقد فایده و سود است.
در بهارستان دل دارد اسیر
باغ عمر جاودان آیینه را
هوش مصنوعی: در بهار زندگی، دل گلی دارد که در باغ جاودانگی گیر کرده است و مانند آینه، بازتابی از واقعیت را نشان میدهد.