شمارهٔ ۶۰۶
امشب که خیال رخ او شمع نظر بود
با دل نمک لعل لبش داغ جگر بود
در کلبه تاریک من از فیض محبت
شمعی که شب هجر تو می سوخت سحر بود
بستیم چو رخت سفر از کوی فراغت
چیزی که فراموش شد اول غم سر بود
شد ترک وطن خضر ره وادی وصلش
طوف حرم اول قدم شوق سفر بود
از دل بر او نامه به یک چشم زدن برد
با مرغ نظر جرأت پرواز دگر بود
در کاسه ز خشم دلم از سوز محبت
آب دم شمشیر و نمک شیر و شکر بود؟
هرگز غم پرواز ندانست اسیرت
چاک قفس مرغ دلش چاک جگر بود
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امشب که خیال رخ او شمع نظر بود
با دل نمک لعل لبش داغ جگر بود
هوش مصنوعی: امشب که به یاد چهره او بودم، اگرچه خودم را در نور شمع غرق کرده بودم، اما دل من به خاطر زیبایی لبهای او به شدت میسوزد.
در کلبه تاریک من از فیض محبت
شمعی که شب هجر تو می سوخت سحر بود
هوش مصنوعی: در کلبهی تاریک من، شمعی وجود داشت که در شب تنهایی و دوری از تو میسوخت و صبح به من نور میبخشید.
بستیم چو رخت سفر از کوی فراغت
چیزی که فراموش شد اول غم سر بود
هوش مصنوعی: وقتی که از جست و جوی آرامش دور شدیم، اولین چیزی که از یاد بردیم، غم و اندوهی بود که در دل داشتیم.
شد ترک وطن خضر ره وادی وصلش
طوف حرم اول قدم شوق سفر بود
هوش مصنوعی: خضر، در جستجوی مسیر وصال، ترک دیار کرد. اولین نشانه سفرش، شوق و عشق به حرم بود.
از دل بر او نامه به یک چشم زدن برد
با مرغ نظر جرأت پرواز دگر بود
هوش مصنوعی: با نگاهی کوتاه، نامهای از دل به او فرستاد. پرندهای که دلش جرأت پرواز داشت، حالا احساس متفاوتی پیدا کرده بود.
در کاسه ز خشم دلم از سوز محبت
آب دم شمشیر و نمک شیر و شکر بود؟
هوش مصنوعی: در دل من ترکیب عجیبی از احساسات وجود دارد؛ از یک سو خشم، و از سوی دیگر عشق. این تضاد درونی به گونهای است که حتی در دل این خشم، طعمهای مختلفی از زندگی همچون تلخی و شیرینی دیده میشود.
هرگز غم پرواز ندانست اسیرت
چاک قفس مرغ دلش چاک جگر بود
هوش مصنوعی: هیچگاه اسیر در قفس نتوانست غم پرواز را درک کند، زیرا دلش به شدت از درد و اندوه جگرش پاره پاره بود.