گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

روز وصل است انتظار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
وحشتم الفت الفتم وحشت
هست صیاد من شکار غریب
جوش عشق است خوش تماشایی است
گشت در باغ برگ و بار غریب
اشک من تا بهار پیرا شد
دل ما آشنا دیار غریب
باغ وصل است اسیر شکر خدا
گشته در سینه خارخار غریب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز وصل است انتظار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
هوش مصنوعی: روز وصال فرا رسیده و انتظار برای دیدار دیگر عجیب نیست، چون این وضعیت ناشی از حال و هوای دوران غریبی است.
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
هوش مصنوعی: من چون بلبل پرطراوتی هستم که در چمن زار زندگی می‌کنم، اما هیچ‌کس مانند من در دیاری غریب و دورافتاده نیست.
وحشتم الفت الفتم وحشت
هست صیاد من شکار غریب
هوش مصنوعی: وحشت من به دوستی تبدیل شده است، اما هنوز هم وحشت وجود دارد. صیاد من نسبت به شکارش حس غریبی دارد.
جوش عشق است خوش تماشایی است
گشت در باغ برگ و بار غریب
هوش مصنوعی: عشق مانند جویباری پرجنب و جوش و زیباست که در باغی سرشار از برگ و میوه‌های متفاوت جاری است.
اشک من تا بهار پیرا شد
دل ما آشنا دیار غریب
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهار فرارسد، اشک من همچنان جاریست و دل ما با دیاری آشنا می‌شود که برایمان غریب است.
باغ وصل است اسیر شکر خدا
گشته در سینه خارخار غریب
هوش مصنوعی: باغ وصال به جایی اشاره دارد که به لطف خداوند، دل پر از شادی و زیبایی شده است. اما در دل این شادی، نیز غمی به نام خار وجود دارد که نشان‌دهنده تنهایی و دوری از محبوب است.