گنجور

ترجیع اول

تا لوای حیدری بر طارم خضرا زدند
کوس غرّش بر فراز عالم اعلا زدند
تا که در خلوت سرای لی مع الله شد مقیم
ساکنان درگهش زان دم ز او ادنی زدند
جود او مفتاح موجودات کردند آنگهی
قفل حیرت بر زبان نطق هر گویا زدند
سرفرازان در هوای خاک پایش همچو ما
از سر همت قدم بر تارک دنیا زدند
پادشاهان از برای حشمت شاهنشهی
سکهٔ دولت به نامش بر سر زرها زدند
عارفان تا نکته ای خواندند از اسرار او
طعنها بر گفته های بوعلی سینا زدند
لَمعه ای از آفتاب ذوالفقارش شد پدید
عارفان تمثال نورش بر ید بیضا زدند
حکم فرمانش بنام انّما کرده نشان
ابلغ توقیع آل آلش از طه زدند
مقصد و مقصود عالم اوست و ابن عم او
این ندا روز ازل در گوش جان ما زدند
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور چشم عالمش خوانم علی مرتضی
محرم راز رسول و ابن عم مصطفی
گوهر دریای عرفان بحر و علم کان وجود
رهنمون رهروان و پیشوای اتقیا
هادئی کز نسل او مهدی هویدا می شود
شاید ار گویند او را اهل حق نور هدی
از ولای او ولایت یافته هر کو ولیست
رو موالی شو که این است اعتقاد اولیا
دوستدار خاندان باش و محب اهلبیت
تابع دین محمد باش و از بهر خدا
نیست مؤمن هر که دارد با علی یک مو خلاف
یار مؤمن شو چو ما و تابع آل عبا
از محبت آفتابی بر دل ما تافته
می نماید نور او آئینهٔ گیتی نما
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
مسند ملک ولایت درحقیقت آن اوست
در حریم عصمتش روح القدس دربان اوست
هر کسی از گنج سلطانی عطائی یافته
نقد گنج کنت کنزأ نزد سید آن اوست
حق تعالی وصف او فرمود در قرآن تمام
هفت هیکل هر که خواند آیتی در شأن اوست
حاکم او در ولایت اولیا او را مرید
شاه عالم خوانمش هر کو علی سلطان اوست
یافته حکم ولایت از خدا و مصطفی
هر چه هست از جزء و کل پیوسته در فرمان اوست
روح اعظم جان عالم عقل کل از جان و دل
در امامت این امام انس و جان جانان اوست
گرچه عالم از عطای نعمت الله منعمند
نعمت الله نعمت شایسته از احسان اوست
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/03/17 13:06
دکتر بدخشانی

با سلام . یکی از شاعرانی که در زمان صفویه اشعارش بسیاربسیار بسیار مورد تحریف قرار گرفت جناب شاه نعمت الله ولی بود
در زمان صفویه خیلی سعی شد که شاعران اهل سنت نظیر سعدی، حافظ، مولانا، عطار و بخصوص عطار و شاه نعمت الله و سنایی غزنوی و از همه مهمتر انوری را با جعل اشعار شیعه جلوه دهند و حتی در حال حاضر عده ای برای شیعه جلوه دادن شاعرانی که مذهب تسنن داشته اند دم از تقیه میزنند که اصلا قابل اثبات نیست و افسانه ای بیش نبوده و نیست و همه دکترین ادبیات به اجماع میگویند که مذهب عموم شعرای ایران در قبل صفویه، تسنن بوده است

1401/10/01 13:01
Alireza Khanzadeh

من سواد چندانی ندارم و همین خوندن و نوشتن هم چیزی جز جزء نمیدونم و اون رو سیاهی پرتمطراقی برای افزودن فخری زرین هرچند ناخواسته برای دارنده بحساب میارم که بلانسبت شمای نوعی و بالنسبه من،مثل خری که کتاب حمل میکند شایان میدونم.با این اعتراف به جهالتم خواستم یه نکته بگمو اون هم این هست که دیده واحدبین با کثرت نگر دوتاست که در پرداختن به دین و مذهب شعرا مخصوصا شعرای اهل عرفان-و نه شاعران حماسی-میه رد پاش رو‌بطور محسوسی دید.البته نگاه به زوایای زندگی افراد شهیر برای تذکره نویسان یا محققان موضوعی دیگر هست که نگاهی صرفا علمی به مورد دارند ولی نگرش متعصبانه و با غرض که متاسفانه امری شایع و این روزها روزافزون هست در اکثر آرای مطرح مشهوده.برای جلوگیری از اطناب کلام قاصر سراسر تقصیر و‌ با رجا به نستوه بودن شمای عزیز بیتی هدیه میکنم که حضرت مولانا میفرماید:

ملت عاشق ز ملتها جداست   عشق اسطرلاب اسرار خداست

 

 

1397/12/02 14:03
فیض کاشانی

دکتر بخشانی دقیقا همین مسأله که فرمودید نشانی بی سوادی دکترین ادبیات است که در باب نوع مذهب شاعر اظهار نظر می کنند بله اگر سخن درباب نوع آرایه و سبک و اوزان شعری بود ، حق با دکترین ادبیات بود و اجازه اظهار نظر داشتند اما حال سخن از مذهب شخص است و به نظر به نوع تخصص ادبی مرتبط نیست ، بلکه باید به سراغ دین شناسان و دکترین ادیان و مذاهب رفت و نظر خواست و اگر کسی بخواهدبه آن تاریخ ادبیات برای به دست آوردن مذهب یک شاعر استناد کند منشخص است قولش بی ریشه و بی اساس و غیر تحقیقی است.
گرچه در این مجال قصد توهین به دکترین ادبیات را نداشتیم و این سخن ناظر بر ادعای اجماعی بود که محکوم به بطلان بود.

1398/03/26 23:05
شاهین

جناب فیض نه به آن بی سواد قلمداد کردن دکترین ادبیات نه به این افتادگی قسمت پایانی نظرتان!
برادر آخر شاعران بزرگ ما را چه کار با شیخ و مفتی و محتسب و زاهدان بظاهر دین شناس؟ نه جان من شما شعر خوانید نه سخن شناس قدمی در این وادی برنداشته اید و بکل از مرحله پرت هستید گویی

1401/01/29 03:03
فیض کاشانی

نکهتی چند :

۱.بی سوادی دکترین ادبیات را (البته بنابر ادعای آقای بدخشانی که گفتند نظر دکترین ادبیات این است ، نه نظر شخص خودم که دکترین ادبیات را مبری از چنین افکاری میدانم) دقیقا ناظر به خروج از متدلوژی یک علم مطرح کردم ، یک علم با توجه به موضوعات و اهدافش می تواند متکفل اموری چند نسبت به همان موضوعات و اهداف باشد ، علم ادبیات در رابطه با علوم شعری نظیر عروض ، قوافی و ... یا آرایه های ادبی نظیر واج آرایی ، جناس ، تشبیه ، مراعات نظیر و .... می تواند توضیح جامع و کافی داشته باشد ، چون هم هدف ادبیات این است ، هم موضوعش ، اما مذهب یک شاعر نه هدف ادبیات است نه موضوعش ، که بخواهد نفیا یا ثبوتا اظهار نظری هر چند مختصر راجع به آن کند ، باز اگر میگفتند دکترین تاریخ ادبیات فارسی خب مسئله مرتبط میشد ، اما آن چنانکه آقای بدخشانی هم درست اشاره کردند ، معمول افرادی که در رابطه با تاریخ ادبیات یا شعراء اظهار نظر می کنند ، ادیب خوبی هستند ، اما مورخ ادبیات خیرر.....

۲. شما که اصطلاحا اهل شعر هستید اطلاع ندارید همین ملا محسن فیض کاشانی فقیه ، فیلسوف و عارف بوده ، یا اطلاع ندارید شیخ بهائی فقیه و فیلسوف و عارف بوده یا اطلاع ندارید خیام فقیه ، فیلسوف و .... بوده یا اطلاع ندارید حافظ از همین ۱۴ روش قرائت قرآن استنباطات فقهی داشته ، خب دیگر تقصیر من چیست که متهم شوم به این که شما حتی از مجازگویی و کنایات و ایهامات همین شعرای نامبرده نیز بی خبرید و نمی دانید ، خرقه و محتسب و زاهد و شیخ و غیره نماد یک تفکر افراطی به دور از دین و واقعیت بوده است، که در اعصار چنین شاعرانی مطرح بوده و گویی این ها میخواستند اصلا این لکه ی ننگ را با دست خود تطهیر کنند .

۳. خوب است در همین سایت گنجور بروید و دیباچه ی اشعار شعرای مختلف را بخوانید و ببینید در نعت سید المرسلین صلی الله علیه و آله و شریعت مبینش چه مدح ها که نکرده اند و باید بگوییم همین شعرای عارف خود را حافظ شریعت مبین می دیدند آن گاه که دیگران به فکر زر و سیم بودند و الا این همه مدح از پیامبر اکرم صلی الله و شریعتش در دیباچه ی اشعار چه معنای دیگری دارد ، حال آن که برای برخی از آنان نظیر کسایی مروزی یا اهلی شیرازی مطرح ساختن عقاید شیعی دردسر ساز بوده ؟!!

یا اصلا اطلاع ندارید در مجادله سلطان محمود غزنوی با فردوسی عقائد شیعی وی بی تاثیر نبوده است نظیر آن که حکیم طوس حضرت امیرالمومنین علیه السلام را نسبت به دیگر صحابه افضل میدانسته و در نظر این سنی متعصب هیچ گناهی بدتر از این قلمداد نمیشده است ( آن چنان که همیه ی  آتش این مجادله را نعت بی بدیل فردوسی از امیر مومنان علیه السلام در ابتدای شاهنامه فراهم کرد ) ؟!!

۴. این که میگویم تاریخ نخواندید بدین جهت است که اطلاع ندارید که در مکاتب قدیم ایران همزمان با آموزش الفبای ابجدی ، قرائات قرآن و بخشی از فقه و احیانا کلام یا فلسفه تدریس میشده است و تقریبا تمامی شعرای مسلمان کم و بیش خود یک شیخ و زاهد و محتسب بوده اند ، پس مسلم است آن چه اینان را آزار میداده سوءاستفاده از این علوم توسط عده ای با همین عناوین برای نان و نوا بوده است که از قضاء خوانش عاشقانه از دین توسط همین عده صریحا مورد نهی واقع میشده ، چرا که در خوانش عاشقانه از دین پیرایه ها و تکلفات بیجایی که توسط همان عده ایجاد شده بود دیگر جایی نداشت و موقعیت خود را در خطر می دیدند .

البته در نهایت در مواردی نیز حق با دیگران بوده و چون طبع شعر آمیخته به مجاز گویی است و خواه ناخواه به غلو و افراط میکشد ، برخی در بخشی از اشعار خود سخن ناصواب گفتند ، ولی تفکیک این مسائل محتاج به اتخاذ مبنایی در تاریخ شعر و ادبیات است و سخنان بیشتر موقوف به آن میباشد،که خود در این مجال نمی گنجد.

1398/11/17 19:02
محمد

با سلام
نوشته آقای فیض بسیار صحیح تر از دوستان دیگه است.
اولا دوستان هیچ سندی ارائه نکردند و یکسره به ظن خودشان این مطالب را جعل و تحریف خوندن . یا گفتن شعرای ما به شیخ و مفتی و محتسب کاری نداشتن عجب!!!
اینکه به ظن شما چیزی درست نیست دلیل درست نبودن نیست.میشه به کل دیوان شاعر به تاریخ شاعر به سیره و تفکر شاعر به راه و روشی که باقی گذاشته به اولیایی که از شاگردی امثال شاه نعمت الله باقی موندن نگاه کرد اونوقت میفهمید که فکرش چی بوده .

1403/01/31 02:03
آصف

پس از سلام

جناب آقایی که نام فیض کاشانی را بر خود نهاده‌اید، ای کاش چون ملا محسن فیض کاشانی رفتار می‌کردید و همانطور که شما اشاره کردید در اکثر علوم سرآمد زمان خود بود و در عین حال هرچه پر بار تر افتاده تر، قدری تواضع داشتید و به آنچه می‌دانید آنقدر غره نمیشدید به آنچه نمیدانید. مشکل ما همین علم‌های ناقص است و الا به قول مولانا که فرمود :

صاحب سری ، عزیزی ، صد زبان

گر بدی آنجا بدادی صلحشان

اگر شما یا هرکس دیگری در علمی توانایی و بهره‌ای دارد ، حق ندارد در خصوص علمی که از آن بهره و ثمری به قدر کفایت ندارد نظر دهد. نیاز نیست القاب پر طمطراق بکار ببرید که دکترین فلان و بهمان. نظر شما در باره ادبیات کاملا غیر تخصصی و است و نشان از عدم اطلاع بر دانش ادبیات است. ادبیات به آن چیزهایی که شما گفتید محدود نیست و دامنه ادبات بسیار فراختر و گسترده‌تر از آن است که آن را تقلیل دهند به دانستن وزن و قافیه این که کار هر بچه دبیرستانی است که عروض بداند و البته ممکن است شما تا کنون با ادیبی کما هو اهله مواجه نشدید. ادبیات جمع اشتباهی است از ادبیت که رایج شده ولیکن ادبیت مطلب دیگری است اما مراد از ادبیات همان جمع ادب است و ادب در معنی دانش است. کسی که سابق بر عموم دانش ها تفوق پیدا میکرد او را ادیب می‌گفتند و ادبا و شعرای فارسی زبان علی العموم در زمان گذشته جامع الاطراف بودند و از بیشتر علوم بهره زیادی داشتند. کسانی مانند خاقانی غیر از اینکه شاعر بلا منازع در سبک خویش است ، بهره فراوانی از علوم طب و نجوم و اصول و فروع دین و حکمت داشتند و یا دیگران. آنکه حکیم ابوالقاسم فردوسی اش می‌خوانند ، بدین معناست که او از حکمت بسیار می‌دانست. آغاز شاهنامه حکیم طوس یک دوره فشرده علم کلام است. آن هم از نوع شیعی آن. همان ملا محسن فیض دیوان اشعاری دارد که بسیار قطور است و همو که در فلسه استاد بود و فقیه و محدث اخباری بود و در کتاب مشواقش به شرح اصطلاحات عرفان نظری محی الدین ابن عربی پرداخته ، می‌بینید که تند روی کردید. بله ممکن است مانند علامه همایی ها و فروزانفرها و شهیدی و ... دیگر اکنون نباشند اما این قرار نیست که دایره ادبیات را در حد عروض و قافیه تنگ کرد. همه انهایی که نام بردم از علامه همایی تا استاد بزرگمان شفیعی کدکنی که خداوند  وجودش را حفظ کناد و دیر زیاد ، پیش از اینکه بخواهد ادبیات فارسی بخواند در عربیت شاگرد ادیب نیشابوری بود و در فقه و اصول به اجتهاد رسیده بود و سپس به دانشگاه رفت و هم اکنون هم در بسیاری از جهت صاحبنظر است. ادبیات علمی است مشتمل بر گستره زیادی از علوم که ادیب باید از انها بهره‌ای برده باشد. تاریخ بداند ، جغرافی بداند ، طبیعیات از نجوم قدیم و نیز مابعد الطبیعه یعنی فلسفه و عقلیات بداند و بر عرفان مسلط باشد تا بداند که مولانا چه میگوید و نیز در تفسیر شعر جامی از زیر و بم اصطلاحات غامض عرفان محی‌الدین شیخ اکبر مطلع باشد. بداند که حضرت حافظ صوفی که اصلا نیست و با تصوف زمانه خود چه ها کرده است و با وجود اینکه در شعر خود از اصطلاحات عارفان استفاده کرده او را در دایره عرفان هم نمیتوان محدود کرد چرا که برخی از اشعار او سخن از این میگوید که او عارف هم نبوده و بلکه از توغل و استقصا در دیوان حافظ شما جایی او را امانیست خواهی دید و در جای دیگر با نگاهی اگزیستنسیالیستی آن اعتراض خود به خطا رفتن در قلم صنع را فریاد زده است و در جای دیگری هم مانند عارفی که بر دقایق حقایق عرفانی نظر دارد گوید :

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع خام افتاد

در این مورد سخن گفتن کافی است و البته این نافی دانش دیگران و منکر اصل احتیاج ادبیات به دانش‌های دیگر و بهرمندی از نظرات دانشمندان علوم دیگر نیست. 

سخنم را با تضیحی در باره مطالبی که دکتر بدخشانی مطرح کردند بگویم و آن اینکه در تاریخ و خصوصا از صفویه به این طرف کسانی تلاش کردند که شاعران و دانشمندان را داخل مذهب شیعه کنند و مثلا به سبب دو بیتی که شاعری در مدح امیرالمومنین گفته او را شاعری شیعی بدانند که نمونه بارز آنها قاضی نورالله شوشتری است که به او شیخ شیعه تراش هم گفته‌اند و یادر همین صد ساله اخیر شیخ آقا بزرگ طهرانی در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه همه شعرای فارسی زبان را به عنوان شیعه قلمداد کرده و من نمیدانم این چه سعی باطلی است. شاعران عارف را خصوصا نمیتوان در این حیطه تنگ مذهب‌ها جای داد. کسانی چون مولانا جلال الدین را در قالب مذهبی نمایاندن مانند این است که نهنگی را بخواهیم در حوضی جای دهیم. اما در مورد عرفان شیعی که از حدد قرن‌های ۸ و ۹ بوجود آمد که سیدحیدر آملی از بزرگترین قوائم آن است ، شاه نعمت الله ولی هم در این زمینه تلاش فراوانی کرد. البته که ارادت عارفان و سلسله خلعت و سندو نسب همه سلسله‌های عرفانی در نهایت به علی ابن ابی طالب می‌رسد و سپس به پیامبر اکرم که در این اصلا و ابدا شکی نیست ، به جز عده‌ی معدودی که از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند سلسله نسب خود را از طریق مثلا خلیفه اول به پیامبر رسانده‌اند ولیکن این دلیل نمی‌شود که همه آنها شیعه آنهم به این مفهومی که ما اکنون آن را مشاهده میکنیم که البته من با همین تعریف هم مشکل دارم و مبنای نظری من و تعریف من از شیعه چیز دیگری است ، اما کمال الدین حسین خوارزمی شارح مثنوی در قرن ۹ نسبت نجم الدین کبری  را به دو صورت بیات می‌دارند که در هر دو راه رسیدن به امیرالمومنین تفاوت می‌کند و الا در اینکه آن بزرگوار پس از پیامبر مقتدا و امام عارفان است ، جمله عرفا بر این امر نوافق و تفوق دارند. 

از طولانی شدن کلام عذر خواهی میکنم و نیز من قصدم اهانت و یا تخطئه کسی نبود و اگر شخصی را در آغاز کلام مخاطب گرفتم ، قصدم اهانت به ایشان نبود و نیست و چون این باب گشوده شد در این تاریخ و این حقیر ارتجا کلماتی گفتم که حتما خطا و نقص در آن راه دارد و از ارباب معرفت هر کدام حوصله کردند و این کلمات را مطالعه فرموده ، تقاضا میکنم خطایای این کمترین را تذکر داده و مرا اصلاح کنند. والله ولی التوفیق. فروردین۱۴۰۳