شمارهٔ ۲۵
قطب عالم نقطهٔ پرگار روح
شیخ ما سرمایهٔ گنج فتوح
یک هویت دان و اسما بی شمار
یک هویت را به اسما می شمار
در هویت جمله اسماء هالکند
ما سوی الله چیست اشیا هالکند
چون هویت یک بود اسما یکیست
چون یکی باشد همه اشیا یکیست
گر یکی خوانی یکی باشد به ذات
ور دو گوئی دو نماید در صفات
در هویت هست هست و نیست نیست
نیک دریابش دمی اینجا بایست
یک هویت داده بودت کاینات
زان هویت دان وجود کاینات
بی هویت جملهٔ عالم ، عدم
بی هویت نه حدوث و نی قدم
صورت او معنی اشیا بود
معنیش سردفتر اسما بود
نسبتش با ما عدم ما را نمود
نسبتش با حق بود عین وجود
نسبت ذاتی او از حق بجو
نسبتش از عارضی با ما بگو
از هویت داده ما را حق وجود
یک هویت در دو نسبت رو نمود
خط وهمی از میان ِ های و هو
گر براندازی یکی ماند نه دو
حسن او در آینه پیدا شده
نور رویش دیده و شیدا شده
دیده ام آئینهٔ گیتی نما
گر نظر داری ببین در چشم ما
چشم ما روشن به نور او بود
این چنین چشمی خوش و نیکو بود
موج و دریا هر دو نزد ما یکی است
آن یکی در هر دو عالم بی شکی است
چیست عالم در محیط ما حباب
بر سر آب آمده جام شراب
خوش خوشی با ما دراین دریا درآ
تا بیابی ذوق حال ما به ما
ذره ذره هر چه آید در نظر
آفتابی مه نقابی می نگر
نقد گنج کنت کنزاً را طلب
جوهر دُر یتیم از ما طلب
جامی از می پر ز می بستان بنوش
شیر اگر نوشی از این پستان بنوش
بر سر دار فنا سردار شو
از بقای خویش برخوردار شو
هر که او فانی شود باقی شود
مدتی رندی کند ساقی شود
گر حریف ساقی یاران شوی
ساقی سرمست میخواران شوی
غیر او نقش خیالی گفته اند
دُر این صورت به معنی سفته اند
شخص و سایه دو نماید در نظر
گر نه ای احول یکی را می نگر
جان عالم آدمست ای آدمی
دل به من ده یک دمی گر همدمی
در خرابات فنا با ما نشین
ذوق سرمستان بزم ما ببین
آینه بردار تا بینی نکو
جان و جانان خوش نشسته روبرو
نور او داریم دایم در نظر
یک نظر در چشم مست ما نگر
یار شیرینی که او حلوا شود
مشکلاتش سر به سر حل ، وا شود
نعمت الله در همه عالم یکیست
در میان عاشقان جانم یکیست
عارفانه گر تو را باشد یقین
نزد تو حق الیقین باشد چنین
علم توحید است اگر دانی تمام
بعد از این توحید خوانی والسلام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قطب عالم نقطهٔ پرگار روح
شیخ ما سرمایهٔ گنج فتوح
هوش مصنوعی: قطب عالم، همانند نقطهٔ مرکزی پرگار است و روح شیخ ما به عنوان منبعی ارزشمند از گنجینههای موفقیت و پیروزی شناخته میشود.
یک هویت دان و اسما بی شمار
یک هویت را به اسما می شمار
هوش مصنوعی: میتوان گفت که هر هویت یا شخصیت، نامها و عناوین فراوانی دارند که به آن نسبت داده میشود. اینطور نیست که تنها یک نام را داشته باشند؛ بلکه هر فرد میتواند با عناوینی مختلف شناخته شود.
در هویت جمله اسماء هالکند
ما سوی الله چیست اشیا هالکند
هوش مصنوعی: در حقیقت، همه موجودات و اسمها در حالتی هستند که از خداوند متعال جدا هستند و به غیر از او، چیزی وجود ندارد.
چون هویت یک بود اسما یکیست
چون یکی باشد همه اشیا یکیست
هوش مصنوعی: زمانی که هویت و ذات یک چیز واحد باشد، نامها نیز یکی خواهند بود. وقتی که همه چیز در اصل واحد باشد، تمامی اشیا نیز به نوعی به یکی تبدیل میشوند.
گر یکی خوانی یکی باشد به ذات
ور دو گوئی دو نماید در صفات
هوش مصنوعی: هرگاه یک چیز را به عنوان یکی بشماری، در ذات و ماهیت آن تنها یک حقیقت وجود دارد. اما اگر آن را به دو بخش تقسیم کنی، در ویژگیها و صفاتش میتواند دو جنبه متفاوت را نشان دهد.
در هویت هست هست و نیست نیست
نیک دریابش دمی اینجا بایست
هوش مصنوعی: در وجود انسان، حقیقتی از وجود و عدم وجود وجود دارد، پس یک لحظه تأمل کن و این را درک کن.
یک هویت داده بودت کاینات
زان هویت دان وجود کاینات
هوش مصنوعی: وجود تو به کائنات معنا و هویت میدهد و این هویت باعث آغاز و ویژگیهای کائنات شده است.
بی هویت جملهٔ عالم ، عدم
بی هویت نه حدوث و نی قدم
هوش مصنوعی: تمام موجودات عالم به نوعی بی هویت هستند و وجودشان فقط به واسطهای از عدم است. نه وجود آنها به خاطر تازه بودن است و نه به دلیل قدمت و کهنگی.
صورت او معنی اشیا بود
معنیش سردفتر اسما بود
هوش مصنوعی: چهره او نماد و نماینده چیزهاست و معنا و مفهومش به مانند دفتر اسامی است که همه چیز در آن ثبت میشود.
نسبتش با ما عدم ما را نمود
نسبتش با حق بود عین وجود
هوش مصنوعی: نسبت ما با این وجود، نشانه عدم ماست، اما نسبت او با حق خود، حقیقت وجود است.
نسبت ذاتی او از حق بجو
نسبتش از عارضی با ما بگو
هوش مصنوعی: نسبت واقعی او را از وجود خالق، جستجو کن و نسبت ظاهری او را با ما توضیح بده.
از هویت داده ما را حق وجود
یک هویت در دو نسبت رو نمود
هوش مصنوعی: ما را به وجود آمدن هویتی که در دو نسبت قابل مشاهده است، نسبت دادهاند.
خط وهمی از میان ِ های و هو
گر براندازی یکی ماند نه دو
هوش مصنوعی: اگر خطی از خیال و توهم را از بین ببری، تنها یکی باقی میماند و نه دو تا.
حسن او در آینه پیدا شده
نور رویش دیده و شیدا شده
هوش مصنوعی: زیبایی او در آینه نمایان شده و نور چهرهاش باعث شده که دلها فریفته و مجذوب او شوند.
دیده ام آئینهٔ گیتی نما
گر نظر داری ببین در چشم ما
هوش مصنوعی: اگر دقت کنی، میتوانی جهان را در آئینهای ببینی، پس به چشمان ما نگاه کن و از آنچه در آن نهفته است، آگاه شو.
چشم ما روشن به نور او بود
این چنین چشمی خوش و نیکو بود
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر نور او روشن است، و به همین دلیل این چشم زیبا و دلنشین شده است.
موج و دریا هر دو نزد ما یکی است
آن یکی در هر دو عالم بی شکی است
هوش مصنوعی: موج و دریا برای ما یکسان هستند؛ چرا که هر یک از آنها در زندگی به واقعیتی واحد و بدون شک اشاره دارند.
چیست عالم در محیط ما حباب
بر سر آب آمده جام شراب
هوش مصنوعی: عالم آن چیزی است که در پیرامون ما وجود دارد، همچون حبابی که بر روی آب نشسته است و در واقع مانند جامی از شراب است.
خوش خوشی با ما دراین دریا درآ
تا بیابی ذوق حال ما به ما
هوش مصنوعی: به آرامی و با شادی به ما بپیوند در این دریا تا بتوانی حال و هوای ما را حس کنی.
ذره ذره هر چه آید در نظر
آفتابی مه نقابی می نگر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن میآید، مانند ذرهای کوچک است که در برابر تابش نوری همچون آفتاب، شکل و زیبایی خود را نشان میدهد. هرچه به تصویر میآید، تحت تأثیر جلوهای است که به آن بخشیده شده.
نقد گنج کنت کنزاً را طلب
جوهر دُر یتیم از ما طلب
هوش مصنوعی: اگر به دقت و بصیرت نگاهی بیندازیم، ارزش واقعی را در جوهری گرانبها و نایاب خواهیم یافت. این گنجینهها و لؤلؤهای نادر را از ما بخواهید.
جامی از می پر ز می بستان بنوش
شیر اگر نوشی از این پستان بنوش
هوش مصنوعی: از باغ می، جامی پر کن و بنوش، اگر میخواهی شیرین و دلپذیر بنوشی، آن را از پستانی که در دسترس است، بگیر و لذت ببر.
بر سر دار فنا سردار شو
از بقای خویش برخوردار شو
هوش مصنوعی: در میان ناپایداری دنیا، به رهبری و اراده قوی خود بپرداز و گام بردار تا از زندگی جاودان و ماندگار خود بهرهمند شوی.
هر که او فانی شود باقی شود
مدتی رندی کند ساقی شود
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود بگذرد و به معنای واقعی به عشق و محبت بپردازد، مدتی در لذتهای زندگی غوطهور میشود و به نوعی به مقام ساقی و خوشگذران تبدیل میشود.
گر حریف ساقی یاران شوی
ساقی سرمست میخواران شوی
هوش مصنوعی: اگر با دوستان و حریفان ساقی همراه شوی، خودت نیز همانند ساقی شاداب و سرمست از می خواهی شد.
غیر او نقش خیالی گفته اند
دُر این صورت به معنی سفته اند
هوش مصنوعی: جز او، همه چیز فقط تصوری است؛ در حقیقت این انسان، به نوعی ارزشمند و درخشان به شمار میآید.
شخص و سایه دو نماید در نظر
گر نه ای احول یکی را می نگر
هوش مصنوعی: اگر شخصی را در نظر بگیری، سایه او نیز به همراهش خواهد بود. اما اگر کسی که نمیتواند درست ببیند، به آنها نگاه کند، تفاوت بین شخص و سایه را متوجه نمیشود.
جان عالم آدمست ای آدمی
دل به من ده یک دمی گر همدمی
هوش مصنوعی: جان عالم به انسان وابسته است. ای انسان، دل خود را به من بسپار و اندکی کنار من باش، اگر یار و همدمی.
در خرابات فنا با ما نشین
ذوق سرمستان بزم ما ببین
هوش مصنوعی: در مکانهای پر از خوشی و شادی، به ما بپیوند و لذت سرمستی و خوشگذرانی ما را تماشا کن.
آینه بردار تا بینی نکو
جان و جانان خوش نشسته روبرو
هوش مصنوعی: آینه را بردار تا ببینی که روح زیبا و معشوق به طرز دلپذیری در مقابل تو نشسته است.
نور او داریم دایم در نظر
یک نظر در چشم مست ما نگر
هوش مصنوعی: نور او همیشه در دید ماست، فقط کافی است نگاهی به چشم سرمست ما بیندازید.
یار شیرینی که او حلوا شود
مشکلاتش سر به سر حل ، وا شود
هوش مصنوعی: دوست زیبایی که اگر زندگیاش شیرین شود، همه مشکلاتش به راحتی حل خواهد شد.
نعمت الله در همه عالم یکیست
در میان عاشقان جانم یکیست
هوش مصنوعی: نعمت خداوند در تمام جهان وجود دارد، اما برای عاشقان، این نعمت یکی است و در دل آنها جایی خاص دارد.
عارفانه گر تو را باشد یقین
نزد تو حق الیقین باشد چنین
هوش مصنوعی: اگر تو یقین عارفانهای داشته باشی، حقیقت واقعی برای تو روشن و مسلم است.
علم توحید است اگر دانی تمام
بعد از این توحید خوانی والسلام
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت علم توحید آگاه باشی، تمام آنچه بعد از این وجود دارد، مبتنی بر همین توحید است و به همین خاطر باید با نهایت احترام و آرامش به آن توجه کنی.