گنجور

قطعهٔ شمارهٔ ۴۱

شیخ الاسلام احمد جامی
که دم مرده از دمش حی شد
می اوشد عسل چنین گویند
منکر او مشو مگو کی شد
باز رندی دگر به یک جذبه
خم او پاک خالی از می شد
نه میش ماندنی عسل در خم
شکرش رفت و خالی از می شد
گرچه تبدیل خلق خوش باشد
لیک آن خوشتر است لاشی شد
نعمت الله که میرمستان است
فانی از خویش و باقی از وی شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ الاسلام احمد جامی
که دم مرده از دمش حی شد
هوش مصنوعی: احمد جامی، که عالم بزرگی است، به واسطه کلام و جاذبه‌اش زندگی و روح تازه‌ای به بسیاری بخشیده است.
می اوشد عسل چنین گویند
منکر او مشو مگو کی شد
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که شراب یا نوشیدنی خوشمزه‌ای مانند عسل در حالتی خاص به وجود می‌آید و نباید منکر وجود آن شد. به عبارت دیگر، اگر کسی از وجودش صحبت می‌کند، نباید به دنبال دلایلی برای انکار آن باشیم.
باز رندی دگر به یک جذبه
خم او پاک خالی از می شد
هوش مصنوعی: دوباره دلبری به زیبایی خود، تمام وجود مرا از می و مستی خالی کرد.
نه میش ماندنی عسل در خم
شکرش رفت و خالی از می شد
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که شکر و عسل نمی‌توانند به‌مدت طولانی در کنار هم بمانند و سرانجام یکی از آن‌ها از بین می‌رود. به‌عبارتی، نمی‌توان انتظار داشت که چیزهای شیرین و خوشمزه به‌طور دائم در کنار یکدیگر باقی بمانند و در نهایت یکی از آن‌ها ناپدید می‌شود.
گرچه تبدیل خلق خوش باشد
لیک آن خوشتر است لاشی شد
هوش مصنوعی: هرچند تغییر در ظواهر زیبنده و جذاب است، اما آنچه واقعاً زیباست، رهایی از آن ظواهر و فراموشی آنهاست.
نعمت الله که میرمستان است
فانی از خویش و باقی از وی شد
هوش مصنوعی: نعمت الهی که در عالم هستی تجلی دارد، از خود رخت بربسته و تنها وجود او باقی مانده است.