گنجور

قطعهٔ شمارهٔ ۳۰

بر در غیر می روی حیف است
به عدم می روی چه آری هیچ
ای که گوئی که سیم و زر دارم
چون بمیری بگو چه داری هیچ
عمر عاشق خوشست با معشوق
عمر بی او اگر گذاری هیچ
ای که گوئی که مانده ام صد سال
نفسی چند می شماری هیچ
این همه علم کرده ای حاصل
باز فرما که در چه کاری هیچ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر در غیر می روی حیف است
به عدم می روی چه آری هیچ
هوش مصنوعی: به درِ کسی غیر از محبوب نزدیک می‌شوی، این کار تلف کردن عمر است؛ چون در واقع هیچ به دست نخواهی آورد.
ای که گوئی که سیم و زر دارم
چون بمیری بگو چه داری هیچ
هوش مصنوعی: تو که ادعا می‌کنی که دارای ثروت و زر و سیم هستی، وقتی که بمیر‌ی، بگو چه چیزی از خودت به جا می‌گذاری؟ هیچ‌چیز.
عمر عاشق خوشست با معشوق
عمر بی او اگر گذاری هیچ
هوش مصنوعی: عمر عاشق در کنار معشوقش خوش و دلپذیر است، اما اگر عمرش را بدون او بگذراند، هیچ ارزشی ندارد.
ای که گوئی که مانده ام صد سال
نفسی چند می شماری هیچ
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی من سال‌ها به انتظار نشسته‌ام، چند نفس را می‌شماری که برای من باقی مانده است؟
این همه علم کرده ای حاصل
باز فرما که در چه کاری هیچ
هوش مصنوعی: تمام این علم و دانش را به دست آورده‌ای، حالا نتیجه‌اش را نشان بده که در چه زمینه‌ای هیچ کاری نکرده‌ای.