غزل شمارهٔ ۸۷۱
گرفته عشق او دستم دگر بار
ز دست عقل وارستم دگر بار
به صد دستان گرفتم دست ساقی
بزن دستی که زان رستم دگر بار
به عشق چشم مست می فروشش
به حمدلله که سرمستم دگر بار
ببستم بر میان زنار زلفش
چو زلفش توبه بشکستم دگر بار
چو دانستم که غیر او دگر نیست
ز غیرت غیر نپرستم دگر بار
مرا گر هست هستی هستی اوست
ز خود فانی به او هستم دگر بار
روان برخواستم از یار و اغیار
خوشی با یار بنشستم دگر بار
به سرمستی لبش را بوسه دادم
لب خود را از آن خستم دگر بار
به کنج صومعه در بند بودم
شکستم بند را جستم دگر بار
ز خود بگسستم و پیوست گشتم
از آن گویم که پیوستم دگر بار
حریف سید سرمست اویم
ز جام عشق او مستم دگر بار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرفته عشق او دستم دگر بار
ز دست عقل وارستم دگر بار
هوش مصنوعی: عشق او دوباره مرا از چنگال عقل آزاد کرده و به من اجازه داده است تا احساسات واقعی خود را درک کنم.
به صد دستان گرفتم دست ساقی
بزن دستی که زان رستم دگر بار
هوش مصنوعی: با چندین دست، دست ساقی را گرفتم؛ بزن دستت که مانند رستم، دوباره برگردم.
به عشق چشم مست می فروشش
به حمدلله که سرمستم دگر بار
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به چشمان جذاب او، خود را completely غرق شادی و سرور مییابم و از این بابت شکرگزارم که دوباره احساس سر مستی و خوشبختی را تجربه میکنم.
ببستم بر میان زنار زلفش
چو زلفش توبه بشکستم دگر بار
هوش مصنوعی: من زلفش را مانند زناری به دور خود بستم و وقتی که گسسته شد، دوباره به آن تن دادم.
چو دانستم که غیر او دگر نیست
ز غیرت غیر نپرستم دگر بار
هوش مصنوعی: زمانی که فهمیدم که هیچ چیزی جز عشق او وجود ندارد، دیگر به هیچ چیز غیر او احترام قائل نخواهم شد.
مرا گر هست هستی هستی اوست
ز خود فانی به او هستم دگر بار
هوش مصنوعی: اگر وجودی در من هست، آن وجود، وجود اوست. من از خودم فرار رفتهام و اکنون دوباره از او هستم.
روان برخواستم از یار و اغیار
خوشی با یار بنشستم دگر بار
هوش مصنوعی: از معشوق و دیگران جدا شدم و به خوشی در کنار یار نشستم و دوباره به آن لحظات لذتبخش بازگشتم.
به سرمستی لبش را بوسه دادم
لب خود را از آن خستم دگر بار
هوش مصنوعی: با شوق و ذوق، لب او را بوسیدم، اما حالا دیگر از این کار خسته شدهام و تمایلی به تکرار آن ندارم.
به کنج صومعه در بند بودم
شکستم بند را جستم دگر بار
هوش مصنوعی: در گوشهای از صومعه به بند و محدودهای دچار بودم، اما اکنون آزاد شدهام و در جستجوی چیزی جدید و تازه هستم.
ز خود بگسستم و پیوست گشتم
از آن گویم که پیوستم دگر بار
هوش مصنوعی: از خود جدا شدم و دوباره به چیزی وصل شدم، به خاطر همین میگویم که دوباره متصل شدم.
حریف سید سرمست اویم
ز جام عشق او مستم دگر بار
هوش مصنوعی: من در تسلط او شدم و از نوشیدن عشق او سرمست هستم، دوباره.