گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۴

گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد
سرچشمهٔ حیاتست ، ما خضر وقت خویشیم
در جام ما همیشه آب زلال باشد
شادی روی ساقی ، ما می مدام نوشیم
بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص
نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد
از آفتاب حسنش شد عالمی منور
ما روشنیم از وی او بی زوال باشد
نقش خیال بگذار نقاش را طلب کن
جز عین نعمت الله نقش خیال باشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد
هوش مصنوعی: گفتم در خواب ملاقاتت را ببینم، او گفت که این فقط یک خیال است. گفتم که روش رسیدن به تو را نشانم بده، گفت که این امکان‌پذیر نیست.
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد
هوش مصنوعی: به او گفتم که می‌خواهم به میکده بروم و از غم‌های خود رها شوم. او پاسخ داد اگر وارد شوی، جایی برای پذیرش و آرامش وجود دارد.
سرچشمهٔ حیاتست ، ما خضر وقت خویشیم
در جام ما همیشه آب زلال باشد
هوش مصنوعی: منبع زندگی، ما همانند خضر زمان خود هستیم و در جام ما همیشه آب زلال و خالص وجود دارد.
شادی روی ساقی ، ما می مدام نوشیم
بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی چهره ساقی باعث می‌شود که ما همیشه نوشیدنی بخوریم و اگر این کار برای دیگران ممنوع است، برای ما مجاز باشد.
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص
نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی عاقل باشد و بگوید که عقل تو ناقص است، نشان‌دهنده‌ی ناتمامی خود اوست. در حقیقت، کمال برای ما در همان نقص و کمبود است.
از آفتاب حسنش شد عالمی منور
ما روشنیم از وی او بی زوال باشد
هوش مصنوعی: از زیبایی او جهان به روشنی درآمده و ما به نور او روشن هستیم. او همیشگی و پایدار است.
نقش خیال بگذار نقاش را طلب کن
جز عین نعمت الله نقش خیال باشد
هوش مصنوعی: تصوراتی که در ذهن داری را بگذار کنار و به هنرمند واقعی مراجعه کن، زیرا فقط تجلیات واقعی و واقعیات زندگی می‌تواند همچون نقشی زیبا در ذهنت بماند.