گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۲

به یمن دولت وصلش جهان در حکم ما باشد
چنین شاهی که ما داریم در عالم که را باشد
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
چنین بزمی ملوکانه نمی دانم کجا باشد
اگر درد دلی داری بیا و نوش کن جامی
که جام دُرد درد او به از صاف دوا باشد
چنان مستغرق عشقم که خود از وی نمی دانم
در این دریا به هر سوئی که بینم عین ما باشد
محب غیر کی باشم چو یار نعمت اللهم
کجا با خلق پردازم چو محبوبم خدا باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به یمن دولت وصلش جهان در حکم ما باشد
چنین شاهی که ما داریم در عالم که را باشد
هوش مصنوعی: به لطف وجود او، دنیا باید به این صورت باشد. چنین پادشاهی که ما داریم، در این عالم کسی دیگر را ندارد.
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
چنین بزمی ملوکانه نمی دانم کجا باشد
هوش مصنوعی: ما در میخانه‌ای هستیم و سرمست از شراب، در حالی که ساقی جام را در دست دارد. نمی‌دانم چنین مهمانی با عظمت و باشکوه در کجا برپا شده است.
اگر درد دلی داری بیا و نوش کن جامی
که جام دُرد درد او به از صاف دوا باشد
هوش مصنوعی: اگر در دل تو غمی هست، بیایید و یک جام بنوشید، زیرا این نوشیدنی تلخ بهتر از داروی خالص است که نمی‌تواند درد شما را آرام کند.
چنان مستغرق عشقم که خود از وی نمی دانم
در این دریا به هر سوئی که بینم عین ما باشد
هوش مصنوعی: چنان در عشق غرق شدم که خودم را فراموش کردم و در این دریا هر جا که نگاه می‌کنم، تصویر خودم را می‌بینم.
محب غیر کی باشم چو یار نعمت اللهم
کجا با خلق پردازم چو محبوبم خدا باشد
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم به غیر از محبوب خود محبت کنم، وقتی که یار من نعمت خداست؟ چگونه می‌توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم، وقتی محبوب اصلی‌ام خداست؟