گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۰

چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت
تا جان بودم روی نتابم ز ولایت
ای یار بلای تو مرا راحت جان است
جان را چه کنم گر نبود ذوق بلایت
عمریست که ما منتظر دولت وصلیم
با من نظری کن ز سر لطف و عنایت
سریست مرا با تو که با کس نتوان گفت
رازیست که پیدا نتوان کرد بدایت
ای عقل برو از بر من ، هرزه چه گوئی
ترک می و ساقی نکنم من به حکایت
عشقست مرا مَحرم و عشقی به کمال است
درد است مرا همدم و دردیست به غایت
در کوی خرابات مغان مست و خرابم
هم صحبت من سید رندان ولایت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت
تا جان بودم روی نتابم ز ولایت
هوش مصنوعی: زمانی که به محبت و دلدادگی تو دست یافتم، تا زمانی که در این دنیا زندگی می‌کنم، هرگز از این عشق فاصله نخواهم گرفت و همیشه به آن پایبند خواهم بود.
ای یار بلای تو مرا راحت جان است
جان را چه کنم گر نبود ذوق بلایت
هوش مصنوعی: ای محبوب، مصیبت و سختی عشق تو برای من همچون آرامشی برای جانم است. حالا چه کار کنم با جانم که اگر لذت الدنیا در عشق تو نباشد؟
عمریست که ما منتظر دولت وصلیم
با من نظری کن ز سر لطف و عنایت
هوش مصنوعی: مدتی طولانی است که ما در انتظار رسیدن به خوشبختی و وصال تو هستیم. لطفاً با نگاهی مهربان به ما بنگر.
سریست مرا با تو که با کس نتوان گفت
رازیست که پیدا نتوان کرد بدایت
هوش مصنوعی: در دلم رابطه‌ای با تو وجود دارد که نمی‌توان با هیچ کس درباره‌اش صحبت کرد. این راز به قدری عمیق و پیچیده است که حتی کسی نمی‌تواند آن را درک کند.
ای عقل برو از بر من ، هرزه چه گوئی
ترک می و ساقی نکنم من به حکایت
هوش مصنوعی: ای عقل، دیگر از من دور شو، تو چه حرف‌های بیهوده‌ای می‌زنی! من دیگر از می و ساقی صحبت نمی‌کنم، پس چه لزومی دارد که اینها را مطرح کنی؟
عشقست مرا مَحرم و عشقی به کمال است
درد است مرا همدم و دردیست به غایت
هوش مصنوعی: عشق برای من همچون یک راز است و همچنین عشق من به او به اوج خود رسیده است. درد برای من مانند یک همراه است و این درد نیز بسیار عمیق و شدید است.
در کوی خرابات مغان مست و خرابم
هم صحبت من سید رندان ولایت
هوش مصنوعی: در محله‌ی خراب‌کاران، من نیز مست و بی‌سرانجام هستم و هم‌نشین من، فردی فرزانه و رند از دیاری دیگر است.