گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۷

بی درد دل ای دوست دوا را نتوان یافت
بی رنج فنا گنج بقا را نتوان یافت
تا عاشق و رندانه به میخانه نیائی
رندان سراپردهٔ ما را نتوان یافت
تا نیست نگردی تو از این هستی موهوم
خود را نشناسی و خدا را نتوان یافت
آئینهٔ دل تا نبود روشن و صافی
حسنی نتوان دید و صفا را نتوان یافت
خوش آب و هوائی است می و کوی خرابات
خود خوشتر از این آب و هوا را نتوان یافت
درویش و فقیریم و ازین وجه غنی ایم
بی فقر ، یقین دان که غنا را نتوان یافت
چشمی که نشد روشن از این دیده سید
بینا نبود نور لقا را نتوان یافت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی درد دل ای دوست دوا را نتوان یافت
بی رنج فنا گنج بقا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: به راحتی نمی‌توان به درمان دردها رسید، ای دوست، و بدون تحمل سختی‌ها، امکان دستیابی به نعمت‌های پایدار وجود ندارد.
تا عاشق و رندانه به میخانه نیائی
رندان سراپردهٔ ما را نتوان یافت
هوش مصنوعی: تا وقتی که عاشق و آزادمنش به میخانه نیایی، هیچ‌کس نمی‌تواند به چادر و سرپناه‌ ما دسترسی پیدا کند.
تا نیست نگردی تو از این هستی موهوم
خود را نشناسی و خدا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این وجود خیالی خود به شناخت نرسی، نمی‌توانی خدا را پیدا کنی.
آئینهٔ دل تا نبود روشن و صافی
حسنی نتوان دید و صفا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل انسان پاک و روشن نباشد، نمی‌تواند زیبایی‌ها و صفای واقعی را ببیند یا درک کند.
خوش آب و هوائی است می و کوی خرابات
خود خوشتر از این آب و هوا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: هوای کوی خرابات و لذتی که در نوشیدن شراب است، بسیار دلپذیرتر از هر هوای دیگری است و نمی‌توان جایبه‌تری را پیدا کرد.
درویش و فقیریم و ازین وجه غنی ایم
بی فقر ، یقین دان که غنا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: ما درویش و فقیر هستیم، اما به خاطر نداشتن مال و ثروت، غنی و بی‌نیازیم. باید بدانید که واقعیّت غنا و بی‌نیازی را نمی‌توان تنها در دارایی‌های مادی پیدا کرد.
چشمی که نشد روشن از این دیده سید
بینا نبود نور لقا را نتوان یافت
هوش مصنوعی: چشمی که از دیدن حقیقت روشن نشده، نمی‌تواند روشنایی و نور ارتباط با معشوق را تجربه کند.