غزل شمارهٔ ۴۱۲
آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش در گرفت و رشتهٔ جانم بسوخت
از دم گرمم به عالم آتشی خوش در فتاد
هرچه بود ازخشک و تر هم این و هم آنم بسوخت
عشق جانان آتش است و جان من پروانه ای
منتش بر جان من کز عشق او جانم بسوخت
عود دل را سوختم در مجمر سینه خوشی
از تف آن دامن و کوی گریبانم بسوخت
بود گنج معرفت در کنج ویران دلم
آتشی افتاد و گنج و کنج ویرانم بسوخت
ز آه دل سوزم که آتش می نهد در این و آن
جسم و جان بر باد رفت و کفر و ایمانم بسوخت
گفته های نعمت الله می نوشتم در کتاب
در ورق آتش فتاد و دست و دیوانم بسوخت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش در گرفت و رشتهٔ جانم بسوخت
هوش مصنوعی: آتشی نمایان شد که هر دو جنبهٔ آشکار و پنهان من را سوزاند. شعلهٔ عشق او به جانم آسیب زد و جانم را نیز سوزاند.
از دم گرمم به عالم آتشی خوش در فتاد
هرچه بود ازخشک و تر هم این و هم آنم بسوخت
هوش مصنوعی: از حرارت وجود من آتشی در دنیا به وجود آمد که هر چیزی، چه خشک و چه تر، همه چیز را سوزاند.
عشق جانان آتش است و جان من پروانه ای
منتش بر جان من کز عشق او جانم بسوخت
هوش مصنوعی: عشق محبوبم مانند آتش است و روح من مانند پروانهای است که به دور آن میچرخد. من از عشق او سوختهام.
عود دل را سوختم در مجمر سینه خوشی
از تف آن دامن و کوی گریبانم بسوخت
هوش مصنوعی: من دل خود را در آتش سینهام سوزاندم و خوشیام را از آن سوختن، دامن و گریبانم را نیز سوزانده است.
بود گنج معرفت در کنج ویران دلم
آتشی افتاد و گنج و کنج ویرانم بسوخت
هوش مصنوعی: در دل ویران من، یک گنج از دانش و آگاهی وجود داشت. اما اکنون آتشی در دل من به پا شده و آن گنج و گوشهی ویران را به خاکستر تبدیل کرده است.
ز آه دل سوزم که آتش می نهد در این و آن
جسم و جان بر باد رفت و کفر و ایمانم بسوخت
هوش مصنوعی: از درد و اندوه قلبی که دارم، آتش سوزانی بر جانها و جسمها ایجاد میکند و باعث شده که همه چیزم از بین برود؛ حتی باورها و نا باوریهایم را به آتش کشیده است.
گفته های نعمت الله می نوشتم در کتاب
در ورق آتش فتاد و دست و دیوانم بسوخت
هوش مصنوعی: من نوشتههای نعمتالله را در کتابی ثبت کرده بودم، اما ورق آن در آتش سوخت و دست و دیوانم هم از بین رفت.