گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۷

اندر این دل غیر دلبر هست نیست
هیچ از این میخانه خوشتر هست نیست
مجلس عشقست و ما مست و خراب
جای مخمور ای برادر هست نیست
بر سر دار فنا بنشسته ایم
این چنین سردار و سرور هست نیست
عشق سلطان است و ملک دل گرفت
مثل او در بحر و در بر هست نیست
غیر آن یکتای بی همتا دگر
بر سریر هفت کشور هست نیست
این چنین قول خوش مستانه ای
بازگو در هیچ دفتر هست نیست
سید ما ساقی سرمست ماست
همچو او ساقی دیگر هست نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندر این دل غیر دلبر هست نیست
هیچ از این میخانه خوشتر هست نیست
هوش مصنوعی: در این دل غیر از عشق محبوب هیچ چیز دیگری وجود ندارد و هیچ چیزی از این میخانه دل‌انگیزتر نیست.
مجلس عشقست و ما مست و خراب
جای مخمور ای برادر هست نیست
هوش مصنوعی: مجلس عشق برپاست و ما در حال سرمستی و غرق در حال و هوای آن هستیم. ای برادر، در این مکان، نشانه‌ای از عقل و فکر وجود ندارد.
بر سر دار فنا بنشسته ایم
این چنین سردار و سرور هست نیست
هوش مصنوعی: ما در این دنیا که فانی است و گذرا قرار گرفته‌ایم، و در این حال، حتی اگر ظاهراً مقام و بزرگی داشته باشیم، در واقع هیچ چیز ثابت و واقعی نیست.
عشق سلطان است و ملک دل گرفت
مثل او در بحر و در بر هست نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند یک پادشاه است که دل‌ها را به تصرف در می‌آورد و همچون او در دل و در آغوش انسان‌ها حضور دارد، اما در عین حال هیچ‌گونه موجودیتی در دنیا ندارد.
غیر آن یکتای بی همتا دگر
بر سریر هفت کشور هست نیست
هوش مصنوعی: جز آن یکتای بی‌نظیر، کسی دیگر بر تخت هفت کشور وجود ندارد.
این چنین قول خوش مستانه ای
بازگو در هیچ دفتر هست نیست
هوش مصنوعی: اینگونه سخنان شیرین و شاداب، در هیچ نوشته‌ای نیامده است.
سید ما ساقی سرمست ماست
همچو او ساقی دیگر هست نیست
هوش مصنوعی: سید ما، که همان ساقی ماست، باعث سرمستی ما شده است و مانند او، ساقی دیگری وجود ندارد.