گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۴

همچو این محجوب ما صاحب جمالی هست نیست
خوشتر از نقش خیال او خیالی هست نیست
در لب او چشمهٔ آب حیاتی نیست هست
این چینن سرچشمهٔ آب زلالی هست نیست
مجلس عشقست و ما سرمست و ساقی در حضور
عاقل مخمور را اینجا مجالی هست نیست
روح اعظم صورت و معنی او ام الکتاب
آفتاب دولت او را زوالی هست نیست
هستی ما را وجود از جود آن یک نیست هست
در دو عالم غیر این ما را مآلی هست نیست
سید رندانم و سرمست در کوی مغان
زاهدان را این چنین ذوقی و حالی هست نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو این محجوب ما صاحب جمالی هست نیست
خوشتر از نقش خیال او خیالی هست نیست
هوش مصنوعی: همچنین مانند من، کسی دارد که زیبایی بی‌نظیری دارد، اما این زیبایی فراتر از آن است که در ذهن ما نقش بسته است.
در لب او چشمهٔ آب حیاتی نیست هست
این چینن سرچشمهٔ آب زلالی هست نیست
هوش مصنوعی: در لب او، نشانی از آب زندگی وجود ندارد؛ اما اینجا، چنین چشمه‌ای از آب زلال وجود دارد.
مجلس عشقست و ما سرمست و ساقی در حضور
عاقل مخمور را اینجا مجالی هست نیست
هوش مصنوعی: در این مجلس، عشق وجود دارد و ما به خاطر آن مست و شادیم. اما در اینجا برای کسی که عاقل است، جایی برای مست بودن نیست.
روح اعظم صورت و معنی او ام الکتاب
آفتاب دولت او را زوالی هست نیست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که روح بزرگ، خود را در صورت و معنا می‌نمایاند. کتاب اصلی و الهی که مرجع تمامی دانش‌هاست، مانند آفتاب است که درخشش و نور همه‌چیز را تامین می‌کند و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را زوال کند؛ او همیشه پایدار است و هیچ‌گاه از بین نخواهد رفت.
هستی ما را وجود از جود آن یک نیست هست
در دو عالم غیر این ما را مآلی هست نیست
هوش مصنوعی: وجود ما ناشی از بخشندگی اوست و در واقع ما تنها وجودی واحد داریم. در دو جهان، غیر از این، به سرانجامی متفاوت نخواهیم رسید.
سید رندانم و سرمست در کوی مغان
زاهدان را این چنین ذوقی و حالی هست نیست
هوش مصنوعی: من فردی آزاده و شاداب هستم که در محلهٔ میخانه‌ها به سر می‌برم. زاهدان و عابدان چرا باید این‌گونه شوق و حال و احساس داشته باشند؟