گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵

صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
خون دل در جام دیده عاشقانه ریختیم
بر امید آنکه بنشیند دمی بر خوان ما
خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش
غیر او را نیست باری در سرا بستان ما
در حیات جاودانی یافته از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بیابی جان ما
در میان ما و او غیری نمی آید به کار
ما از آن دلبریم و دلبر ما ز آن ما
دُرد درد او دوای درد ما باشد مدام
عشق او گنجیست در کنج دل ویران ما
آشنای نعمت اللهیم و غرق بحر او
ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
هوش مصنوعی: صد درمان وجود دارد، اما برای درد بی‌درمان ما هیچ دارویی نیست. اگر می‌توانی، این درد را با نوشیدنی داغی تسکین بده و اگر قدرتش را داری، دستوری صادر کن.
خون دل در جام دیده عاشقانه ریختیم
بر امید آنکه بنشیند دمی بر خوان ما
هوش مصنوعی: دل خود را با اشک و غم پرکرده‌ایم و امید داریم که محبوب‌مان لحظه‌ای بر سر سفره‌مان حضور یابد.
خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش
غیر او را نیست باری در سرا بستان ما
هوش مصنوعی: ما خانه‌مان را خالی کرده‌ایم و خوشحال نشسته‌ایم در ورودی آن، به جز او هیچ‌کس را در باغ ما نیست.
در حیات جاودانی یافته از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بیابی جان ما
هوش مصنوعی: در زندگی همیشگی و ماندگار، با عشق او همدم و همراه دل‌های زنده و شاداب شو تا بتوانی روح ما را درک کنی.
در میان ما و او غیری نمی آید به کار
ما از آن دلبریم و دلبر ما ز آن ما
هوش مصنوعی: میان ما و آن شخص هیچ کس دیگری نقش ندارد. ما به او عشق می‌ورزیم و او نیز به ما وابسته است.
دُرد درد او دوای درد ما باشد مدام
عشق او گنجیست در کنج دل ویران ما
هوش مصنوعی: عشق او به طور مداوم برای ما می‌تواند درمانی باشد برای دردهای ما و این عشق، گنجینه‌ای است که در دل ویران ما قرار دارد.
آشنای نعمت اللهیم و غرق بحر او
ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما
هوش مصنوعی: ما با نعمت‌های خدا آشنا هستیم و در دریای پرعمق رحمت او غوطه‌وریم. اگر شادی و ذوقی داری، به این دریای بی‌پایان ما بپیوند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی

حاشیه ها

1397/05/08 19:08
کاظم

سلام بنظر بجای در باید دل باشد
کتابی دارم که دل نوشته شده
دل حیات جاودانی یافته از عشق دوست
با سپاس از سایت خوبتون همیشه دعاگوی شما هستیم

1397/05/08 19:08
کاظم

سلامی دوباره راجب مسرع اول هم در کتاب نوشته شده
صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
ولی در سایت چیز دیگریست
کتابی که مطالعه میشه دیوان شاه نعمت الله ولی انتشارات خدمات فرهنگی کرمان سال 1380 چاپ دوم 1386 شابک 964_5716_07_1
ممنون میشم اگر کتابی که در دسترس بنده هست اشکال داره بهم بگین