غزل شمارهٔ ۳۴۱
جانم خیال شد به خیال خیال دوست
دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست
هر کس به آرزوی جمالست در جهان
مائیم و آرزوی خیال جمال دوست
مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار
یا کیست ماه نو چو غلامی هلال دوست
تا زنگ غیر ز آئینهٔ دل زدوده ام
در آینه ندیده ام الوصال دوست
مردم ندیده اند و گر سرو راستین
بر جویبار دیدهٔ ما چون هلال دوست
ما را کمال نیست به خود ای عزیز ما
داریم ما کمال ولی از کمال دوست
سید تو بار جان منه اندر وثاق دل
کاین خانه جای رخت بود یا محال دوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانم خیال شد به خیال خیال دوست
دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست
هوش مصنوعی: روح من در خیال دوستی سرگردان شد و دل بیقرارم به خاطر عشق رسیدن به او درد میکشد.
هر کس به آرزوی جمالست در جهان
مائیم و آرزوی خیال جمال دوست
هوش مصنوعی: هر کسی در دنیا به دنبال زیبایی است، و ما هم در پی زیبایی خیال دوست هستیم.
مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار
یا کیست ماه نو چو غلامی هلال دوست
هوش مصنوعی: آیا درخشش عشق منیر چهره محبوب است یا کیست آن ماه نو که مانند غلامی، زیر سایه هلال دوست میدرخشد؟
تا زنگ غیر ز آئینهٔ دل زدوده ام
در آینه ندیده ام الوصال دوست
هوش مصنوعی: من از هر چیزی جز عشق دوری جستهام و هنوز در آینهٔ دل خود، وصال دوست را ندیدهام.
مردم ندیده اند و گر سرو راستین
بر جویبار دیدهٔ ما چون هلال دوست
هوش مصنوعی: مردم در زندگی خود هیچگاه سرو واقعی را ندیدهاند و اگر میدیدند، آن را همچون هلال در چشم ما به تماشا مینشستند.
ما را کمال نیست به خود ای عزیز ما
داریم ما کمال ولی از کمال دوست
هوش مصنوعی: ما به خودمان کمالی نداریم، ای عزیز؛ اما ما کمالهایی داریم که از جانب دوست به ما رسیده است.
سید تو بار جان منه اندر وثاق دل
کاین خانه جای رخت بود یا محال دوست
هوش مصنوعی: ای سید، تو بار سنگینی بر دوش من هستی و دل من به عشق تو در بند است. این خانه یا به خاطر توست یا هیچوقت جایی برای تو نخواهد بود.