گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۷

در هر چه نظر کردیم نقشی ز خیال اوست
در آینهٔ عالم تمثال جمال اوست
گر آب حیات ماست در چشمهٔ حیوان است
می نوش که نوشت باد ، کان عین زلال اوست
هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست
ناقص نبود حاشا کامل به کمال اوست
با ذات غنی او عالم همه درویشند
سلطان و گدا یکسان ، جائی که جلال اوست
دل رفت سوی دریا ما در پی دل رفتیم
از عقل مجو ما را بیرون ز خیال اوست
این مجلس رندان است ما عاشق سرمستیم
مخمور نمی گنجد اینجا چه مجال اوست
گر ساقی سرمستان جامی دهدت بستان
زیرا که می سید از کسب حلال اوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در هر چه نظر کردیم نقشی ز خیال اوست
در آینهٔ عالم تمثال جمال اوست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه می‌کنیم، نشانی از خیال او در آن وجود دارد و در دنیای اطراف، تصویر زیبایی از او منعکس شده است.
گر آب حیات ماست در چشمهٔ حیوان است
می نوش که نوشت باد ، کان عین زلال اوست
هوش مصنوعی: اگر آب حیات ما در چشمه‌ی موجودات است، پس بنوش که نوشته شده است، زیرا آن چشمه، منبع زلالی است.
هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست
ناقص نبود حاشا کامل به کمال اوست
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای که می‌بینی، نشان از وجود خورشید در آن است. هیچ چیز ناقص نیست و همه به کمال و زیبایی او وابسته‌اند.
با ذات غنی او عالم همه درویشند
سلطان و گدا یکسان ، جائی که جلال اوست
هوش مصنوعی: تمام موجودات جهان در برابر ذات غنی و بی‌نیاز او، مانند درویشان هستند. در جایی که عظمت و جلال او حاکم است، هیچ تفاوتی بین پادشاه و گدا وجود ندارد.
دل رفت سوی دریا ما در پی دل رفتیم
از عقل مجو ما را بیرون ز خیال اوست
هوش مصنوعی: دل به سمت دریا می‌رود و ما در پی دل حرکت می‌کنیم. از عقل نخواهید که ما را بفهمد، زیرا ما فراتر از خیال او هستیم.
این مجلس رندان است ما عاشق سرمستیم
مخمور نمی گنجد اینجا چه مجال اوست
هوش مصنوعی: این جمع از آدم‌های زیرک و دانا است و ما عاشقانی سرمست هستیم. در این مکان جایی برای مستی و دیوانگی نیست، بنابراین او که مست است، نمی‌تواند در اینجا بماند.
گر ساقی سرمستان جامی دهدت بستان
زیرا که می سید از کسب حلال اوست
هوش مصنوعی: اگر ساقی به تو جامی بدهد، آن را بگیر و بنوش، زیرا که نوشیدن شراب از کسب حلال اوست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۳۷ به خوانش فاطمه زندی