غزل شمارهٔ ۳۰۰
بندگی کن که کار نیک آن است
این چنین کار کار نیکان است
دل ما دلبری که می بیند
جان به او می دهد که جانان است
آفتابی به مه شده پیدا
گرچه او هم به ماه پنهان است
موج و بحر و حباب و قطرهٔ آب
نزد ما هر چهار یکسان است
کنج دل گنجخانهٔ عشق است
خانه بی گنج کُنج ویران است
زاهدان را مجال کی باشد
در مقامی که جای رندان است
بندهٔ سید خرابات است
نعمت الله که میر مستان است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بندگی کن که کار نیک آن است
این چنین کار کار نیکان است
هوش مصنوعی: به بندگی بپرداز، زیرا این بهترین کار است و چنین رفتارهایی شایستهی نیکوکاران است.
دل ما دلبری که می بیند
جان به او می دهد که جانان است
هوش مصنوعی: دل ما برای دلبری میتپد که هر بار او را میبیند، جانش را به او تقدیم میکند، زیرا او معشوقی است که شایستهی این عشق و فداکاری است.
آفتابی به مه شده پیدا
گرچه او هم به ماه پنهان است
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان نمایان است، هرچند ماه نیز در پشت ابرها پنهان شده است.
موج و بحر و حباب و قطرهٔ آب
نزد ما هر چهار یکسان است
هوش مصنوعی: در نظر ما، تفاوتی بین امواج دریا، آب دریا، حبابها و قطرههای آب وجود ندارد و همه آنها برابر و یکساناند.
کنج دل گنجخانهٔ عشق است
خانه بی گنج کُنج ویران است
هوش مصنوعی: دل انسانها مانند خانهای است که در آن عشق به عنوان گنجی با ارزش وجود دارد. اگر دل از عشق خالی باشد، مانند خانهای ویران خواهد بود.
زاهدان را مجال کی باشد
در مقامی که جای رندان است
هوش مصنوعی: زاهدان هرگز نمیتوانند در فضایی که مخصوص رندان و عاشقان است، حضور داشته باشند.
بندهٔ سید خرابات است
نعمت الله که میر مستان است
هوش مصنوعی: من بندهٔ سید خرابات، نعمت الله هستم که او پیشوای مستان است.