گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۷

هان برسان به گوش او پیک صبا جکی جکی
بندگی و سلام من بعد دعا جکی جکی
ای بت نازنین من با من خسته دل اگر
جور و جفا کنی مکن ترک وفا جکی جکی
بی رخ تو دو چشم من نور ندارد ای صنم
نور دو چشم من توئی رخ بنما جکی جکی
تا مه نو شود خجل پیش رخ تو بر فلک
چون مه چارده شب از بام برآ جکی جکی
تا بگشاید از دل سید ناتوان گره
بازگشاد برفشان زلف دو تا جکی جکی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هان برسان به گوش او پیک صبا جکی جکی
بندگی و سلام من بعد دعا جکی جکی
هوش مصنوعی: به او بگو که با صدای نرم نسیم، به او سلام می‌رسانم و بعد از دعا کردن، از او درخواست می‌کنم که توجهی به بندگی‌ام داشته باشد.
ای بت نازنین من با من خسته دل اگر
جور و جفا کنی مکن ترک وفا جکی جکی
هوش مصنوعی: ای محبوب عزیز من، اگر با دل شکسته من بد رفتاری و بی‌وفایی کنی، کاش وفای خود را ترک نکنی.
بی رخ تو دو چشم من نور ندارد ای صنم
نور دو چشم من توئی رخ بنما جکی جکی
هوش مصنوعی: چشمان من بدون دیدن تو هیچ نوری ندارند، ای معشوق. تو نور چشمان من هستی، پس خودت را نشان بده!
تا مه نو شود خجل پیش رخ تو بر فلک
چون مه چارده شب از بام برآ جکی جکی
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه نو (هلال) به وجود بیاید، نور چهره تو باعث خجالت ماه در آسمان می‌شود، همان‌طور که ماه کامل (چهاردهم) از بام خانه به‌سرعت بالا می‌آید.
تا بگشاید از دل سید ناتوان گره
بازگشاد برفشان زلف دو تا جکی جکی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل سید ناتوان آرام بگیرد و از دغدغه‌ها آزاد شود، زلف‌های پر پیچ و تاب او به آرامی باز می‌شوند و به نمایش درمی‌آیند.