گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۶۱

ای که می گوئی که هستم از منی
از منی بگذر که این دم با منی
پیش کاید آدمی اندر وجود
معنیش جان بود و در صورت منی
از منی بگذر چو مردان خدا
کز منی پیدا شود مرد و زنی
سروری یابی چو سرداران عشق
گر به پای عاشقان سرافکنی
جان تو چون یوسف و تن پیرهن
یوسف مصری نه این پیراهنی
چون ز هر دل روزنی با حق بود
خاطر موری سزد گر نشکنی
نعمت الله جو که تا یابی مراد
بگذر از دنیا که دونست و دنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که می گوئی که هستم از منی
از منی بگذر که این دم با منی
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی من وجود دارم، از من بگذر، زیرا این لحظه تو با من هستی.
پیش کاید آدمی اندر وجود
معنیش جان بود و در صورت منی
هوش مصنوعی: انسان در وجود خود، ماهیت واقعی‌اش زندگی و جان است و نه تنها ظاهر و شکل ظاهری‌اش.
از منی بگذر چو مردان خدا
کز منی پیدا شود مرد و زنی
هوش مصنوعی: از خودت عبور کن مانند مردان خدا، تا از این عبور، مردان و زنان واقعی ظهور کنند.
سروری یابی چو سرداران عشق
گر به پای عاشقان سرافکنی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مانند سرداران عشق به اوج و مقام برسی، باید خود را در برابر عاشقان سر فرود آوری و تواضع کنی.
جان تو چون یوسف و تن پیرهن
یوسف مصری نه این پیراهنی
هوش مصنوعی: جان تو همچون یوسف است و بدن تو، چون پیراهن او، که از مصر آمده است. اما این پیراهن فقط یک پوشش عادی نیست.
چون ز هر دل روزنی با حق بود
خاطر موری سزد گر نشکنی
هوش مصنوعی: اگر در دل هر کسی ارتباطی با حقیقت وجود داشته باشد، برای موری که کوچک است، جایز است که همراهی و هم‌دلی با آن حقیقت را نشان دهد.
نعمت الله جو که تا یابی مراد
بگذر از دنیا که دونست و دنی
هوش مصنوعی: نعمت اله جو می‌گوید که برای رسیدن به خواسته‌هایت، از دنیا و مادیات فانی بگذر و به چیزهایی اهمیت بده که ارزشمندتر هستند. دنیا در واقع چیز درستی نیست و گذراست.