گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۲

جان ما با ما در این دریا نشست
یار دریا دل خوشی با ما نشست
از سر هر دو جهان برخاست دل
بر در یکتای بی‌ همتا نشست
در خرابات مغان ما را چو یافت
مجلسی خوش دید خوش آنجا نشست
چون سر دار فنا دار بقا است
بر سر دار آمد و از پا نشست
ما و ساقی خوش به هم بنشسته ‌ایم
خوش بود با مردم دانا نشست
زاهد مخمور زیر افتاد و شد
عاشق مست آمد و بالا نشست
سید ما نور چشم مردم است
لاجرم بر دیدهٔ بینا نشست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان ما با ما در این دریا نشست
یار دریا دل خوشی با ما نشست
هوش مصنوعی: روح ما در این دریا آرام گرفته و دوست وفادار ما در کنار ما زندگی و شادی می‌کند.
از سر هر دو جهان برخاست دل
بر در یکتای بی‌ همتا نشست
هوش مصنوعی: دل از هر دو جهان جدا شده و به دروازه‌ی یکتا و بی‌همتای خداوند رسیده است.
در خرابات مغان ما را چو یافت
مجلسی خوش دید خوش آنجا نشست
هوش مصنوعی: در مکان‌های خوش‌گذرانی، وقتی ما را دید، با خوشحالی به جمع ما پیوست و در آنجا ماند.
چون سر دار فنا دار بقا است
بر سر دار آمد و از پا نشست
هوش مصنوعی: وقتی سر دار یعنی نماد فنا و زوال را به دوش می‌کشد، به معنای زوال و مرگ نزدیک شده و در عین حال بر سر دار قرار می‌گیرد و از پا می‌افتد. در واقع، این وضعیت نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ای است که بین زندگی و مرگ وجود دارد.
ما و ساقی خوش به هم بنشسته ‌ایم
خوش بود با مردم دانا نشست
هوش مصنوعی: ما و ساقی با هم به خوبی نشسته‌ایم و بودن با افراد دانا برای ما لذت‌بخش است.
زاهد مخمور زیر افتاد و شد
عاشق مست آمد و بالا نشست
هوش مصنوعی: زاهد که معمولاً از دنیا و ظواهر آن دوری می‌کرد و در حالت مستی و سرخوشی قرار گرفت، به عشق و شگفتی غرق شد و به حالت جدیدی در زندگی دست یافت.
سید ما نور چشم مردم است
لاجرم بر دیدهٔ بینا نشست
هوش مصنوعی: سرور ما برای مردم همچون نوری است که بر چشمان بینا می‌تابد و همین باعث می‌شود که در دل‌ها و دیده‌ها جای بگیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش سید جابر موسوی صالحی