غزل شمارهٔ ۱۲۹۴
حال من از آن نرگس مستانه طلب کن
راز دلم از سنبل جانانه طلب کن
در صومعه باری نتوان یافت حضوری
ای یار حضور از در میخانه طلب کن
آن چیز که از عالم صدساله ندیدی
از یک نظر عاشق دیوان طلب کن
در کنج دلم گنج غم عشق دفین است
گنج ار طلبی در دل ویرانه طلب کن
جان باختن از عاشق بیدل طلب ای دوست
مردانگی از مردم مردانه طلب کن
سوز دل دلسوختهٔ آتش عشقش
در سینهٔ شمع و دل پروانه طلب کن
چون مردمک دیدهٔ دریا دل سید
در دیدهٔ ما در شو و دردانه طلب کن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حال من از آن نرگس مستانه طلب کن
راز دلم از سنبل جانانه طلب کن
هوش مصنوعی: وضعیت من را از آن چشمان زیبا و گمراهکننده بپرس و راز دل مرا از آن گل خوشبو و دلنشین بپرس.
در صومعه باری نتوان یافت حضوری
ای یار حضور از در میخانه طلب کن
هوش مصنوعی: در خانههای عبادت نمیتوان به صداقت و نزدیک بودن تو دست یافت، ای محبوب. برای رسیدن به این حضور، باید از درِ میخانه وارد شوی.
آن چیز که از عالم صدساله ندیدی
از یک نظر عاشق دیوان طلب کن
هوش مصنوعی: آن چیزی را که در صد سال عمرت ندیدهای، تنها با یک نگاه عاشقانه میتوانی به دست بیاوری.
در کنج دلم گنج غم عشق دفین است
گنج ار طلبی در دل ویرانه طلب کن
هوش مصنوعی: در اعماق دلم، رازهای درد و غم عشق پنهان است. اگر به دنبال گنجی هستی، آن را در دل ویرانهای که دارم جستجو کن.
جان باختن از عاشق بیدل طلب ای دوست
مردانگی از مردم مردانه طلب کن
هوش مصنوعی: دوست من، اگر به دنبال عشق هستی، باید در این راه جان را فدای آن کنی. اما اگر به دنبال مردانگی و شجاعت هستی، این ویژگیها را از انسانهای واقعی و مردانه بیاموز.
سوز دل دلسوختهٔ آتش عشقش
در سینهٔ شمع و دل پروانه طلب کن
هوش مصنوعی: آتش عشق این دل سوخته را در سینه شمع و دل پروانه جستجو کن.
چون مردمک دیدهٔ دریا دل سید
در دیدهٔ ما در شو و دردانه طلب کن
هوش مصنوعی: زمانی که چشم دل دریامند سید در چشم ما میافتد، به او نزدیک شو و زیبایی و ارزش خود را طلب کن.