گنجور

بخش ۴ - حکایت

گفت بابا فرج حدیث تمام
چونکه کردش سؤال خواجه امام
کین جهان مُحْدَث است یا که قدیم؟
چیست زین هر دو نزد قلب سلیم؟
گفت بابا به او ز روی یقین
نکته​ای خوبتر ز دُرّ ثمین
که فرج تا که دیده بگشادست
نظرش بر جهان نیفتادست
وصف چیزی چه بایدت پرسید
که دل ودیده هرگز آن بندید
خواجه چون مرد کار را بشناخت
تختۀ علم خود در آب انداخت
دل که از نور حق شود حیران
در نظر نایدش حدود جهان
چند از این گفت و گوی و بوالهوسی
جهد کن تا بدین مقام رسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.