شمارهٔ ۸۹
ایا نگار صدف سینهٔ گهر دندان
عقیق را زده لعل تو سنگ بر دندان
نهفته دار رخ خویش را ز هر دیده
نگاه دار لب خویش را ز هر دندان
ز سعی و بخت نه دورست اگر شود نزدیک
لب تو با دهنم چون بیکدگر دندان
چو تو بخنده در آیی و عاشقان گریند
ایا نشانده ز دُر در عقیق تر دندان
لبان لعل تو بردارد از گهر پرده
دهان تنگ تو بنماید از شکر دندان
اگر تو برق دُر افشان ندیده ای هرگز
بگیر آینه می خند و می نگر دندان
ز تنگی دهنت هیچ چیز ممکن نیست
که از لب تو به کامی رسد مگر دندان
چو خضر چشمهٔ حیوان شدست مورد او
چو از دهان تو کردست آبخور دندان
همی خورد جگرم را چو گوشت تا افتاد
غم تو در دل من همچو کرم در دندان
شدم ز عشق تو سگ جان و شیر دل که مرا
غمت چو گربه فرو برد در جگر دندان
بجای خون دهنم پر عسل شود گر من
فرو برم بلب تو چو نیشکر دندان
ز خوان لطف تو از بهر استخوانی دل
سگیست دوخته بر آستان در دندان
دلم که منفعت او بجان خلق رسد
درو نهاد غمت از پی ضرر دندان
چو آفتاب رخ تو به دلبری بشود
ورا ستاره نهد گرد لب قمر دندان
چو سنگ پای تو بوسم بروی شسته ز اشک
گرم چو شانه برآید ز فرق سر دندان
دهانت دیدم و بر عقد دُر زدم خنده
که هست درج دهان ترا گهر دندان
بسان صبح که ناگاه بر جهان خندد
لب افق چو بدید از شعاع خور دندان
ز سوز عشق تو لب چون چراغ می سوزد
مرا کز آتش آه است چون شرر دندان
بمرگ تن شود از خدمت تو بنده جدا
بکلبتین رود از جای خود بدر دندان
ز ذوق عالم عشقست بی اثر عاقل
ز چاشنی طعامست بی خبر دندان
بشعر نظم معانی وصفت آسان نیست
چو نقش کردن نقاش در صور دندان
حدیث حسن تو گفتن نیاید از شاعر
گرش ز سیم زبان باشد و ز زر دندان
که کار او نبود غیر چوب خاییدن
وگر ز اره نهی بر لب تبر دندان
ایا رخ چو مهت بر بساط خوبی شاه
ز من سخن چو ز پیل است معتبر دندان
بشعر پایهٔ من زین سخن شود معلوم
که ناطق است ز تاریخ سن خر دندان
ز خوان وصل تو نان امید خشک آمذ
مرا که در لب تو نیست کارگر دندان
ازین سخن چه گشاید مرا ز خدمت تو
ز خوان تو چه خورم من بذین قدر دندان
برای آنکه دلت نرم گردد این گفتم
ولی نکرد ز سختی در او اثر دندان
برِنجِ وعدهٔ تو سنگ عشوهها دارد
خورم برنج و نگه دارم از حجر دندان
امید پستهٔ کور است بسته سر چون جوز
که از شکستن آن هست در خطر دندان
حساب شعر چو سی و دو شد قلم بشکن
کزین نه کمتر باید نه بیشتر دندان
زبانت ار چه دراز است قصه کوته کن
برو بپوش بخاموشی از نظر دندان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا نگار صدف سینهٔ گهر دندان
عقیق را زده لعل تو سنگ بر دندان
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا، صدف سینهات چون گوهری درخشان، دندان عقیق را به زیبایی نمایان کرده، و لعل تو همچون سنگی بر دندان میدرخشد.
نهفته دار رخ خویش را ز هر دیده
نگاه دار لب خویش را ز هر دندان
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی و جذابیت خود را از نظر دیگران پنهان نگهداری، چهره و لبخند خود را از نگاههای نامناسب دور کن.
ز سعی و بخت نه دورست اگر شود نزدیک
لب تو با دهنم چون بیکدگر دندان
هوش مصنوعی: اگر تلاش و شانس به هم نزدیک شوند، پس لب تو را میتوانم با دندانم لمس کنم، مثل دو دندان که کنار هم هستند.
چو تو بخنده در آیی و عاشقان گریند
ایا نشانده ز دُر در عقیق تر دندان
هوش مصنوعی: وقتی تو با لبخند به جمع میآیی، عاشقان به خاطر غم عشق اشک میریزند. آیا این نشاندهنده زیبایی و درخشندگی دندانهای توست که همچون در و عقیق است؟
لبان لعل تو بردارد از گهر پرده
دهان تنگ تو بنماید از شکر دندان
هوش مصنوعی: لبان زیبا و سرخ تو مانند گوهر هستند و سکوت لبههای تو زیبایی آنها را پنهان کرده است؛ اما وقتی که لبخند میزنی و دندانهای سفیدی همچون شکر خود را به نمایش میگذاری، این زیبایی بیشتر نمایان میشود.
اگر تو برق دُر افشان ندیده ای هرگز
بگیر آینه می خند و می نگر دندان
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و درخشندگی چیزی را که خاص و منحصر به فرد است هرگز مشاهده نکردهای، نباید به خود اجازه بدهی که به دیگران حسادت کنی یا به زیبا بودن آنها فکر کنی.
ز تنگی دهنت هیچ چیز ممکن نیست
که از لب تو به کامی رسد مگر دندان
هوش مصنوعی: از تنگی دهان تو هیچ چیز نمیتواند خارج شود و فقط دندانت قادر است چیزی را از دهان تو به بیرون بفرستد.
چو خضر چشمهٔ حیوان شدست مورد او
چو از دهان تو کردست آبخور دندان
هوش مصنوعی: همچون خضر که از چشمهٔ زندگی نوشیده، آنچه او به دست آورده، همانند آبی است که تو از دهان خود برای دیگران میریزی و دندانت را بر آن میزنی.
همی خورد جگرم را چو گوشت تا افتاد
غم تو در دل من همچو کرم در دندان
هوش مصنوعی: دل من به شدت از غم تو آکنده شده و این احساس مانند کرمی است که به دندان چسبیده و آرامش را از من گرفته است.
شدم ز عشق تو سگ جان و شیر دل که مرا
غمت چو گربه فرو برد در جگر دندان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، حالتی شجاع و بیباک دارم، همچون شیری که جانش را فدای عشق میکند. اما غم تو باعث شده که مثل گربهای در دلم بیفتد و مرا آزار دهد.
بجای خون دهنم پر عسل شود گر من
فرو برم بلب تو چو نیشکر دندان
هوش مصنوعی: اگر به جای خون، دهانم پر از عسل شود، وقتی که من دندانم را به بلبل تو بزنم، مانند نیشکری که عسل میدهد.
ز خوان لطف تو از بهر استخوانی دل
سگیست دوخته بر آستان در دندان
هوش مصنوعی: دل من مانند سگی است که به درگاه تو وابسته و در انتظار مرحمتی از سوی تو نشسته است، همانطور که برای یک تکه استخوان ذوق و شوق دارد.
دلم که منفعت او بجان خلق رسد
درو نهاد غمت از پی ضرر دندان
هوش مصنوعی: دل من وقتی به درد دیگران میرسد و به نفع آنهاست، غم و نگرانیام را کنار میگذارم و به دنبال جریانی میروم که ممکن است به من ضرر برسد.
چو آفتاب رخ تو به دلبری بشود
ورا ستاره نهد گرد لب قمر دندان
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو مانند آفتاب درخشان شود، ستارهای در کنار لبهای تو مانند دندانهای قمر خواهد درخشید.
چو سنگ پای تو بوسم بروی شسته ز اشک
گرم چو شانه برآید ز فرق سر دندان
هوش مصنوعی: اگر به پای تو چون سنگ بوسه زنم، چهرهام را از اشک گرم پاک میکنم، مانند شانهای که از روی سر برمیآید.
دهانت دیدم و بر عقد دُر زدم خنده
که هست درج دهان ترا گهر دندان
هوش مصنوعی: وقتی لبهای تو را دیدم، از خوشحالی لبخندی زدم، چون دندانهای تو مانند مروارید در دهانت میدرخشند.
بسان صبح که ناگاه بر جهان خندد
لب افق چو بدید از شعاع خور دندان
هوش مصنوعی: مانند صبح که ناگهان بر زمین لبخند میزند، وقتی افق را میبیند که نور خورشید را میتاباند.
ز سوز عشق تو لب چون چراغ می سوزد
مرا کز آتش آه است چون شرر دندان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، مانند شمعی میسوزم و دلم از حرارت اندوه و درد به تپش در آمده است.
بمرگ تن شود از خدمت تو بنده جدا
بکلبتین رود از جای خود بدر دندان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم این بیت را به فارسی روان بیان کنم، میتوانم بگویم که:
هرچه انسان در زندگیاش انجام میدهد، ممکن است به خاطر مرگ، از این دنیا جدا شود و حتی ممکن است پس از مرگ، روحش به جایی برود که از آنجا به یادگار مانده است.
ز ذوق عالم عشقست بی اثر عاقل
ز چاشنی طعامست بی خبر دندان
هوش مصنوعی: از شور و شوق عشق، عالم به وجد آمده است، اما عاقل به خاطر بیخبریاش مانند کسی است که از طعم غذا بیخبر است.
بشعر نظم معانی وصفت آسان نیست
چو نقش کردن نقاش در صور دندان
هوش مصنوعی: بیان معانی و توصیف احساسات در شعر به آسانی صورت نمیگیرد، مانند اینکه نقاش بخواهد تصویری از دندانها بکشد که کار دشواری است.
حدیث حسن تو گفتن نیاید از شاعر
گرش ز سیم زبان باشد و ز زر دندان
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هر چقدر هم که شاعر به زبان نیکو و زیبا سخن بگوید، باز هم نمیتواند زیبایی و حسن تو را به درستی توصیف کند، حتی اگر زبانش نقرهای باشد و دندانهایش طلا. به عبارتی، زیبایی و ویژگیهای تو فراتر از کلمات و توصیفهاست.
که کار او نبود غیر چوب خاییدن
وگر ز اره نهی بر لب تبر دندان
هوش مصنوعی: کار او فقط چوب خرد کردن و شکستن است و اگر اره را از دهان تبر بگیری، کارش تمام میشود.
ایا رخ چو مهت بر بساط خوبی شاه
ز من سخن چو ز پیل است معتبر دندان
هوش مصنوعی: آیا چهرهات مثل ماه بر سفره زیبایی تابناک است، و سخنان من مانند دندانهای قوی و معتبر فیل، محکم و با اعتبار است؟
بشعر پایهٔ من زین سخن شود معلوم
که ناطق است ز تاریخ سن خر دندان
هوش مصنوعی: این شعر نشان میدهد که از طریق این سخن میتوان فهمید که گوینده از تاریخ و تجربیات گذشته خود آگاهی دارد و به خوبی میتواند ارتباطات را درک کند. همچنین، به نوعی به عمق و اعتبار کلام اشاره دارد و نشان میدهد که او بر اساس دانش و آگاهیاش سخن میگوید.
ز خوان وصل تو نان امید خشک آمذ
مرا که در لب تو نیست کارگر دندان
هوش مصنوعی: از خاک میهن تو، من به امید زندگی میکنم و امید من بیفایده است، زیرا در آغوش تو هیچ نانی نیست که سیرابم کند.
ازین سخن چه گشاید مرا ز خدمت تو
ز خوان تو چه خورم من بذین قدر دندان
هوش مصنوعی: این جمله به شکایت و ناتوانی شخص در برابر خدمت و بخشش دیگری اشاره دارد. گوینده از این میپرسد که با چنین وضعیتی که در آن قرار دارد، از چه چیزی باید بهرهمند شود و چه چیزی باید از سفره آن شخص بخورد، در حالی که خود را کم ارزش میبیند. این احساس مذلت و نارضایتی از وضعیت، بیانگر حس ناامیدی و نیاز گوینده به توجه و احترام بیشتر است.
برای آنکه دلت نرم گردد این گفتم
ولی نکرد ز سختی در او اثر دندان
هوش مصنوعی: برای آنکه دلت نرم و مهربان شود، این کلام را گفتم، اما با وجود این، سختی درونت تأثیری بر نداشت و همچنان سخت باقی ماند.
برِنجِ وعدهٔ تو سنگ عشوهها دارد
خورم برنج و نگه دارم از حجر دندان
هوش مصنوعی: برنج وعدهات سنگی است که گاهی به آن ناز و عشوه میزند. من برنج را میخورم و از دندانهای سخت و محکم خود محافظت میکنم.
امید پستهٔ کور است بسته سر چون جوز
که از شکستن آن هست در خطر دندان
هوش مصنوعی: امید به پستهای که نارس و بیخبر از هستیاش است، مانند امید به شکستن گردویی است که ممکن است دندانها را در خطر بیندازد. در واقع، گاهی اوقات انتظار ما از چیزی، ممکن است به دلایلی به سرانجام نرسد یا به خطراتی منجر شود.
حساب شعر چو سی و دو شد قلم بشکن
کزین نه کمتر باید نه بیشتر دندان
هوش مصنوعی: وقتی به سی و دو عدد شعر رسیدی، باید قلم را بشکنی، زیرا نه میتوانی کمتر از این بگویی و نه بیشتر.
زبانت ار چه دراز است قصه کوته کن
برو بپوش بخاموشی از نظر دندان
هوش مصنوعی: اگرچه زبان تو بلند است، اما داستان را کوتاه کن و برو، چون بهتر است در سکوت از چشمها پنهان شوی.