گنجور

شمارهٔ ۱۰۵

ایا قاضی حیلت گر، حرام آشام رشوت خور
که بی دینی است دین تو و بی شرعی شعار تو
دل بیچاره یی راضی نباشد از قضای تو
زن همسایه یی آمن نبوده در جوار تو
ز بی دینی تو چون گبری و زند تو سجل تو
ز بی علمی تو چون گاوی و نطق تو خوار تو
چو باطل را دهی قوت ز بهر ضعف دین حق
تو دجالی درین ایام و جهل تو حمار تو
اگر خوی زمان گیری و گر ملک جهان گیری
مسیحی هم پدید آید کزو باشد دمار تو
ترا در سر کله‌داریست چون کافر از آن هرشب
ببندد عقد با فتنه سر دستار دار تو
چو زر قلب مردود است و تقویم کهن باطل
درین ملکی که ما داریم یرلیغ تتار تو
کنی دین دار را خواری و دنیادار را عزت
عزیز تست خوار ما عزیز ماست خوار تو
دل مشغولت از غفلت قبول موعظت نکند
تو این دانه کجا خواهی که کَه دارد غرار تو
ترا بینند در دوزخ بدندان سگان داده
زبان لغوگوی تو، دهان رشوه خوار تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1402/08/15 14:11
هدهد میرزا

این قطعه باید در دنبالۀ شعر پیشین آورده شود.