شمارهٔ ۵۷۷
ز دلبران همه شهر دل پذیر تویی
مرا ز جمله گزیر است و ناگزیر تویی
ز دیگران سخنی بر زبان رود هر وقت
ولی مدام چو اندیشه در ضمیر تویی
پیاده اند نکویان ز نطع دل بیرون
کنون چو شاه درین خانه جایگیر تویی
سمن بران همه با کثرتی که ایشانراست
ترا رعیت فرمان برند امیر تویی
همه روایت منظومه حکایاتند
ترا چه شرح دهم جامع کبیر تویی
بنام حسن تو از بهر شعر چون زر خرد
زدیم سکه که سلطان این سریر تویی
بدین جمال (چو) خورشید می توانی گفت
که آفتاب منم ذره حقیر تویی
زمین بدور تو چون آسمان شد و در وی
مه تمام بدان روی مستدیر تویی
اگر سراج منیرست بر فلک بر ما
قمر بلمعه چراغی بود منیر تویی
لبت بنکته بسی آب و خمر در هم ریخت
مگر ز جوی بهشت انگبین و شیر تویی
ز بعد آن همه الفاظ مدح در حق تو
که از معانی آن یک بیک خبیر تویی
رقیب بی نمکت را سزد اگر گویم
که بهر کوفتن ای ترش روی سیر تویی
مرا هوای تو دی گفت سیف فرغانی
ز قید ما دگران مطلقند اسیر تویی
برای وقت جوانان کنون که سعدی رفت
سخن بگو که درین خانقان پیر تویی
ملک مجیر و ملک دم بدم ظهیرت باد
که زیر چرخ نخستین دوم اثیر تویی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز دلبران همه شهر دل پذیر تویی
مرا ز جمله گزیر است و ناگزیر تویی
هوش مصنوعی: از میان تمام دلبران شهر، تو تنها کسی هستی که دلپذیری. از بین همه، تو تنها گزینهای هستی که نمیتوانم از تو فرار کنم و ناچار به تو وابستهام.
ز دیگران سخنی بر زبان رود هر وقت
ولی مدام چو اندیشه در ضمیر تویی
هوش مصنوعی: سخن دیگران ممکن است بلافاصله به زبان بیاید، اما آنچه در درون تو وجود دارد، همواره به فکر و اندیشهات مربوط میشود.
پیاده اند نکویان ز نطع دل بیرون
کنون چو شاه درین خانه جایگیر تویی
هوش مصنوعی: نیکان از دل بیرون آمدهاند و اکنون مانند شاه در این خانه تو هستی.
سمن بران همه با کثرتی که ایشانراست
ترا رعیت فرمان برند امیر تویی
هوش مصنوعی: اگرچه این افراد زیادی هستند و به نظر میرسد که قدرتی دارند، اما در واقع تو هستی که بر آنها فرمانروایی میکنی و آنها زیر دست تو به شمار میروند.
همه روایت منظومه حکایاتند
ترا چه شرح دهم جامع کبیر تویی
هوش مصنوعی: تمام داستانها و حکایتها حکایت از تو دارند، پس چرا برایت توضیح بدهم؟ تو خود تمامی معانی و مفاهیم را در خود جمع کردهای.
بنام حسن تو از بهر شعر چون زر خرد
زدیم سکه که سلطان این سریر تویی
هوش مصنوعی: به نام حسن تو، ما برای شعر خود مانند زر خالص، ارزشی ایجاد کردیم که تو سلطان این صندلی باشی.
بدین جمال (چو) خورشید می توانی گفت
که آفتاب منم ذره حقیر تویی
هوش مصنوعی: این زیبایی را که مانند خورشید است، میتوان گفت من آفتابم و تو فقط ذرهای کوچک و حقیر در برابر من هستی.
زمین بدور تو چون آسمان شد و در وی
مه تمام بدان روی مستدیر تویی
هوش مصنوعی: زمین به دور تو میچرخد مانند آسمان، و در این فضا، ماه کامل همگی به خاطر چهرهی گرد و زیبای توست.
اگر سراج منیرست بر فلک بر ما
قمر بلمعه چراغی بود منیر تویی
هوش مصنوعی: اگر بر آسمان چراغی درخشان باشد، تو همان نورانیتری که آن چراغ را روشن میکند.
لبت بنکته بسی آب و خمر در هم ریخت
مگر ز جوی بهشت انگبین و شیر تویی
هوش مصنوعی: لبهای تو از زیبایی و جذابیت چنان شگفتانگیز است که گویی آب و شرابی ناب در آن ترکیب شدهاند. مانند جویبار بهشتی که انگبین و شیر را با هم دارد.
ز بعد آن همه الفاظ مدح در حق تو
که از معانی آن یک بیک خبیر تویی
هوش مصنوعی: پس از بسیاری از کلمات ستایش که در وصف تو گفته شده، این نکته روشن است که خود تو بهتر از همه آن معانی را درک میکنی.
رقیب بی نمکت را سزد اگر گویم
که بهر کوفتن ای ترش روی سیر تویی
هوش مصنوعی: اگر من درباره رقیب بینوا و کممایهات بگویم که تو تنها برای آسیب زدن به او و به خاطر چهرهی عبوس و ترشرویت آمدی، به او حق میدهم.
مرا هوای تو دی گفت سیف فرغانی
ز قید ما دگران مطلقند اسیر تویی
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من گنجینهای گرانبهاست. دیگران آزادند، اما من در اسارت عشق تو هستم.
برای وقت جوانان کنون که سعدی رفت
سخن بگو که درین خانقان پیر تویی
هوش مصنوعی: به خاطر جوانان و به جهت نیازی که امروزه وجود دارد، حال که سعدی از دنیا رفته، تو باید سخن بگویی، زیرا در این مکان خاص، تو تنها کسی هستی که به سن و سال رسیدهتری.
ملک مجیر و ملک دم بدم ظهیرت باد
که زیر چرخ نخستین دوم اثیر تویی
هوش مصنوعی: ای پادشاه با عظمت، ای که هر لحظه جلوهگر هستی، بدان که در زیر آسمان نخستین، تویی که بر همه چیز تسلط داری و الهامبخش هستی.