شمارهٔ ۵۲۳
ای بلبل جانم (را) از روی تو گلزاری
رنگیست ز روی تو با هر گل رخساری
از دیدن ماه و خور عار آیدت ای دلبر
گر بهر تماشا را در خود نگری باری
بی معنی عشق تو جان در بدن خاکی
چون صورت رنگینست آرایش دیواری
اندر ره عشق تو گامی زدم و چون خود
در هر قدمی دیدم سرگشته طلب کاری
تنها نه منم مرغی در دام تو افتاده
از هر قفسی بشنو آواز گرفتاری
گرد لب تو گشتم کز وی شکری چینم
در عمر نکردستم شیرین تر ازین کاری
وصل تو بسی جستم واکنون شده ام از تو
خشنود بپیغامی، خرسند بگفتاری
هرجا شکرستانی در شهر شود پیدا
من چون مگسم او را بی سیم خریداری
گر سیم و زرت باشد خاک در جانان خر
وآنگه درمی از وی مفروش بدیناری
آن دوست ز بهر من آزرده شد از دشمن
از بهر دل بلبل گل خسته شد از خاری
گفتیم بنگارینم کای برده دل و دینم
تو آن منی جانا من آن تو؟ گفت آری
نزدیک کسی کورا چون سیف بود حالت
معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بلبل جانم (را) از روی تو گلزاری
رنگیست ز روی تو با هر گل رخساری
هوش مصنوعی: ای بلبل عزیزم، به خاطر زیبایی تو، باغی پر از رنگ و گل وجود دارد که هر گلش به شکلی شبیه به چهره توست.
از دیدن ماه و خور عار آیدت ای دلبر
گر بهر تماشا را در خود نگری باری
هوش مصنوعی: ای دلبر، اگر فقط برای تماشای ماه و خورشید به دنیا آمدهای، بهتر است به درون خودت نگاهی بیندازی، زیرا ممکن است از زیباییهای بیرونی عاری شوی.
بی معنی عشق تو جان در بدن خاکی
چون صورت رنگینست آرایش دیواری
هوش مصنوعی: عشق تو بدون معنی است، مانند اینکه جان در بدنی خاکی باشد؛ چون شکلی زیبا که فقط به عنوان تزیینی بر روی دیواری نقش بسته است.
اندر ره عشق تو گامی زدم و چون خود
در هر قدمی دیدم سرگشته طلب کاری
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، قدمی برداشتم و در هر قدمی که برداشتم، خود را در جستجوی تو گم و گیج یافتم.
تنها نه منم مرغی در دام تو افتاده
از هر قفسی بشنو آواز گرفتاری
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که گرفتار دام تو شدهام، از هر قفسی میتوان صدای گرفتار شدن را شنید.
گرد لب تو گشتم کز وی شکری چینم
در عمر نکردستم شیرین تر ازین کاری
هوش مصنوعی: من دور لب تو چرخیدم و از آن جا عسل میچینم، در تمام عمرم چنین کار شیرینتری نکردهام.
وصل تو بسی جستم واکنون شده ام از تو
خشنود بپیغامی، خرسند بگفتاری
هوش مصنوعی: من به دنبال وصال تو بسیار گشتم و حالا از تو راضی و خشنودم، چه به وسیله پیغامی و چه با کلمات خوش.
هرجا شکرستانی در شهر شود پیدا
من چون مگسم او را بی سیم خریداری
هوش مصنوعی: هر جا که از شکر و خوشحالی در شهری خبری باشد، من مانند مگس به سوی آن میروم و بیدرنگ آن را خریداری میکنم.
گر سیم و زرت باشد خاک در جانان خر
وآنگه درمی از وی مفروش بدیناری
هوش مصنوعی: اگر سیم و زر هم در خاکِ جانان باشد، بهتر است که آن را با خر عوض نکنی و در ازای آن به چیزی جز یک دینار ندهی.
آن دوست ز بهر من آزرده شد از دشمن
از بهر دل بلبل گل خسته شد از خاری
هوش مصنوعی: دوست به خاطر من از دشمن ناراحت شد و بلبل به خاطر دل خود از خار، گل را آزار داد.
گفتیم بنگارینم کای برده دل و دینم
تو آن منی جانا من آن تو؟ گفت آری
هوش مصنوعی: گفتیم بنویسم که ای عزیز دل و دین من، آیا تو آن کسی هستی که من به تو تعلق دارم و تو نیز متعلق به من هستی؟ او پاسخ داد: بله.
نزدیک کسی کورا چون سیف بود حالت
معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری
هوش مصنوعی: به کسی که نزدیکش هستم و به خاطر او حس خوبی دارم، مانند شمشیری آماده برای جنگ، معذورم اگر بخواهم با او مبارزه کنم.