شمارهٔ ۳۴۰
ای که در باغ جمالست رخ تو چون گل
گل تو در سخن آورد مرا چون بلبل
گر ببستان نگری ور بگلستان گذری
باد بر خاک نهد پیش تو رخساره گل
نیست با عز تو در کوی تو درویشی عار
هست از بند غلامی تو آزادی ذل
عشق تو تاختن آورد و مرا کرد شکار
چیست عصفور که سیمرغ درو زد چنگل
عجمی وار مرا سلسله در گردن کرد
هندوی زلف تو ای ترک تتاری کاکل
تشنه وصل ترا چند سبو زد بر سنگ
طاق ابروی تو آن آب لطافت را پل
هر که بی راه بر عشق تو ره رفت او را
زلف تو راه زد ای روی تو هادی سبل
تو بدین حسن در ایام فزودی فتنه
من بدین شعر در آفاق فگندم غلغل
بسخن مرد ز عشاق تو نتواند شد
همچو شاهین نشود خاد بزرین زنگل
ادبم گفت خمش باش و دگر شعر مگو
نتوانم که مرا شوق (تو) می گوید قل
سیف فرغانی در زمره عشاق تو نیست
اسب شطرنج بمیدان نرود با دلدل
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که در باغ جمالست رخ تو چون گل
گل تو در سخن آورد مرا چون بلبل
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییات مانند گلی در باغ است، چهرهات همچون گل، و سخنانت مرا به یاد بلبل میاندازد که به خاطر تو آواز میخواند.
گر ببستان نگری ور بگلستان گذری
باد بر خاک نهد پیش تو رخساره گل
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروی یا از گلستان عبور کنی، باد بر خاک میوزد و چهره گل را برای تو میآورد.
نیست با عز تو در کوی تو درویشی عار
هست از بند غلامی تو آزادی ذل
هوش مصنوعی: در کوی تو، که عزت و بزرگیات حاکم است، هیچ درویشی وجود ندارد. به هیچوجه نباید از بندگی تو احساس خجالت کرد، زیرا آزادی در این بندگی است.
عشق تو تاختن آورد و مرا کرد شکار
چیست عصفور که سیمرغ درو زد چنگل
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به چالش کشید و به دام انداخت. چه معنایی دارد که پرندهای کوچک با وجود عظمت سیمرغ، در زندگیام تأثیرگذار باشد؟
عجمی وار مرا سلسله در گردن کرد
هندوی زلف تو ای ترک تتاری کاکل
هوش مصنوعی: هندوی زلف تو، گردن من را با رشتهای زنجیرگونه محکم کرده است، به گونهای که انگار من به او وابسته شدهام. ای ترک که با موهای زیبا و بافتهات، دلم را تسخیر کردهای.
تشنه وصل ترا چند سبو زد بر سنگ
طاق ابروی تو آن آب لطافت را پل
هوش مصنوعی: چقدر برای رسیدن به تو تلاش کردم، مانند کسی که برای نوشیدن آب شیرین، چندین بار ظرفش را به سنگی میزند. این آبِ لطیف، همان حس زیبای پیوند با تو است.
هر که بی راه بر عشق تو ره رفت او را
زلف تو راه زد ای روی تو هادی سبل
هوش مصنوعی: هر کسی که بیراه و بیهدف به عشق تو قدم گذاشته، زلف تو او را به مسیر خود کشانده است. تو، ای زیبای دلانگیز، راهنمای راههای عشق هستی.
تو بدین حسن در ایام فزودی فتنه
من بدین شعر در آفاق فگندم غلغل
هوش مصنوعی: تو با این زیباییات در روزگار روز به روز بیشتر میشوی، و من با این شعرهایم در دنیا همواره سر و صدا و هیاهو به راه میاندازم.
بسخن مرد ز عشاق تو نتواند شد
همچو شاهین نشود خاد بزرین زنگل
هوش مصنوعی: در عشق تو، کلام هیچ مردی نمیتواند مانند شاهینی پرواز کند و در خادم بزرگی بال بگشاید.
ادبم گفت خمش باش و دگر شعر مگو
نتوانم که مرا شوق (تو) می گوید قل
هوش مصنوعی: آداب به من گفت که ساکت باش و دیگر شعر نسرایم، ولی نمیتوانم که عشق تو مرا وادار به سخن میکند.
سیف فرغانی در زمره عشاق تو نیست
اسب شطرنج بمیدان نرود با دلدل
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در میان عاشقان تو جایی ندارد، مانند اینکه اسب شطرنج در میدان نمیتواند با دلشوره وارد شود.