گنجور

شمارهٔ ۱۴

ای بچشم دل ندیده روی یار خویش را
کرده ای بی عشق ضایع روزگار خویش را
کعبه رو سوی تو دارد همچو تو رو سوی او
گر تو روزی قبله سازی روی یار خویش را
عشق دعوی می کنی، بار بلا بر دوش نه
نقد خود بر سنگ زن بنگر عیار خویش را
یا چو زن در خانه بنشین عاشق کار تو نیست
عشق نیکو می شناسد مرد کار خویش را
عاشق آن قومند کندر حضرت سلطان عشق
برگرفتند از ره خدمت غبار خویش را
روز اول چون بدولت خانه عشق آمدند
زآستان بیرون نهادند اختیار خویش را
بارگیر نفس شان در هر قدم جانی بداد
تا بدین منزل رسانیدند بار خویش را
دیگران از ترک جان در راه جانان قاصرند
زین شتر دل همرهان بگسل مهار خویش را
وندرین ره دام ساز از جان و جانان صید کن
پای بگشا باشه عنقا شکار خویش را
چون صدف گر در میان دارد در مهرش دلت
زآب چشم چون گهر پر کن کنار خویش را
ای توانگر سوی درویشان نظر کن ساعتی
تا بخدمت عرضه دارند افتخار خویش را
هر زمان در حلقه زنجیر زلفت می کشند
یک جهان عاشق دل دیوانه سار خویش را
سیف فرغانی ز هجرانت بکام دشمنست
چند دشمنکام داری دوستدار خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بچشم دل ندیده روی یار خویش را
کرده ای بی عشق ضایع روزگار خویش را
هوش مصنوعی: ای کسی که چهره محبوب خود را با چشم دل نادیده گرفته‌ای، خود را در بدون عشق نابود کرده‌ای و ایام و روزهای عمرت را بی‌ثمر سپری کرده‌ای.
کعبه رو سوی تو دارد همچو تو رو سوی او
گر تو روزی قبله سازی روی یار خویش را
هوش مصنوعی: کعبه به تو توجه دارد، همان‌طور که تو به آن توجه می‌کنی. اگر روزی بخواهی قبله‌ای با چهره محبوبت بسازی، به او نگاه کن.
عشق دعوی می کنی، بار بلا بر دوش نه
نقد خود بر سنگ زن بنگر عیار خویش را
هوش مصنوعی: عشق را ادعا می‌کنی، اما بار مشکلات را بر دوش خود حمل می‌کنی. اگر می‌خواهی خودت را بشناسی، به دستاوردهایت توجه کن.
یا چو زن در خانه بنشین عاشق کار تو نیست
عشق نیکو می شناسد مرد کار خویش را
هوش مصنوعی: اگر مثل زن در خانه بنشینی، عاشق کار تو نخواهد بود. عشق واقعی، مردان را در کارهایشان می‌شناسد.
عاشق آن قومند کندر حضرت سلطان عشق
برگرفتند از ره خدمت غبار خویش را
هوش مصنوعی: عاشقان آن گروه کسانی هستند که در حضور سلطان عشق از طریق خدمت به او، گرد و غبار خود را برمی‌دارند.
روز اول چون بدولت خانه عشق آمدند
زآستان بیرون نهادند اختیار خویش را
هوش مصنوعی: در روز نخست که عشق به خانه‌ای وارد شد، کسانی که در آستان آن بودند، اختیار خود را از دست دادند و به بیرون رفتند.
بارگیر نفس شان در هر قدم جانی بداد
تا بدین منزل رسانیدند بار خویش را
هوش مصنوعی: در هر گام، نفس آن‌ها انرژی و جانشان را فدای خود کردند تا بار و مسئولیت‌هایشان را به این مکان برسانند.
دیگران از ترک جان در راه جانان قاصرند
زین شتر دل همرهان بگسل مهار خویش را
هوش مصنوعی: دیگران در عشق و فدای جانان ناتوانند، اما تو باید دل خود را از این بار سنگین جدا کنی و از وابستگی‌ها رها شوی.
وندرین ره دام ساز از جان و جانان صید کن
پای بگشا باشه عنقا شکار خویش را
هوش مصنوعی: در این مسیر، از دل و محبوب خود برای به دام انداختن عشق تلاش کن. پاهای خود را باز کن و مانند پرنده‌ای افسانه‌ای، به شکار عشق‌ات برو.
چون صدف گر در میان دارد در مهرش دلت
زآب چشم چون گهر پر کن کنار خویش را
هوش مصنوعی: اگر صدفی در دل داشته باشی که مهر و محبت در آن نهفته است، باید بگذاری که دلت پر از اشک شود و کنار خودت، این محبت را جمع کنی.
ای توانگر سوی درویشان نظر کن ساعتی
تا بخدمت عرضه دارند افتخار خویش را
هوش مصنوعی: ای ثروتمند، کمی به درویشان توجه کن تا شاید بتوانند افتخار خدمت به تو را به نمایش بگذارند.
هر زمان در حلقه زنجیر زلفت می کشند
یک جهان عاشق دل دیوانه سار خویش را
هوش مصنوعی: هر بار که در تنگنای زلف تو گرفتار می‌شوم، در جهان گسترده‌ای، یک عاشق بی‌تاب در دل خود را احساس می‌کنم.
سیف فرغانی ز هجرانت بکام دشمنست
چند دشمنکام داری دوستدار خویش را
هوش مصنوعی: سیف فرغانی می‌گوید: وقتی که تو را از دوری و جدایی دلتنگ هستم، به دشمنان می‌گویم که چقدر از عشق و محبت تو رنج می‌برم. این نشان می‌دهد که چه تعداد از دشمنان در زندگی تو وجود دارند که خود را دوست می‌پندارنند.

حاشیه ها

1398/08/06 18:11

یا چو زن....عاشقی کار تو نیست---درست است