گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

ای چو انجم جیش حسنت بی عدد
ماه از روی تو می خواهد مدد
محرم قرب ترا میقات وصل
مجرم بعد ترا شمشیر حد
وی الف قدی که بی وصل توم
حرف با تشدید هجران یافت مد
در حساب حسن تو بی کار شد
راست چون دست اشل انگشت عد
رفتی و اندوه تو در دل بماند
همچونم در خاک و گرد اندر نمد
صبر در دل زآتش هجران تو
جا نمی گیرد چو آب اندر سبد
منکر هجرت عذابی می کند
مرده دل را که هست از تن لحد
سنگ دل از گازر اندوه تو
می خورد چون جامه چرکین لگد
آفتابا در فراقت هر نفس
صبح شوق از شرق جانم می دمد
بی مه رویت که شب روزست ازو
آفتاب از سایه ما می رمد
سیف فرغانی بعشقت نادرست
زین دل خود رای و عقل بی خرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چو انجم جیش حسنت بی عدد
ماه از روی تو می خواهد مدد
هوش مصنوعی: ای مثل ستاره‌ها، زیبایی تو بی‌نهایت است و هر ماهی از زیبایی تو کمک می‌طلبد.
محرم قرب ترا میقات وصل
مجرم بعد ترا شمشیر حد
هوش مصنوعی: در این شعر اشاره به زمانی است که شخصی که مرتکب گناه یا خطا شده، باید از مرحله‌ای خاص عبور کند تا به نزدیکی و وصال حقیقت یا خداوند برسد. در این روند، قرب و نزدیکی به حقیقت نیازمند آمادگی و گام‌های مشخص است و در نهایت، ابزارهایی همچون جدیت و قاطعیت (که به معنای شمشیر است) برای قضاوت و تعیین حد و مرز کردارها مورد نیاز است. در نتیجه، این مسیر، مختص کسانی است که به دنبال اصلاح و نیایش در نزدیکی حقیقت هستند.
وی الف قدی که بی وصل توم
حرف با تشدید هجران یافت مد
هوش مصنوعی: عشق و وصال تو، همچون حسرتی است که از دوری و جدایی می‌نویسم و هر کلمه‌ام پر از درد و فراق است.
در حساب حسن تو بی کار شد
راست چون دست اشل انگشت عد
هوش مصنوعی: در حساب زیبایی تو، همه چیز به درستی و بی‌هیچ نقصی مشخص می‌شود، مانند دستی که به اندازه انگشتش ارزیابی می‌کند.
رفتی و اندوه تو در دل بماند
همچونم در خاک و گرد اندر نمد
هوش مصنوعی: تو رفتی و دل من پر از اندوه شد، مانند این که من در خاک و غبار فراموشی فرو رفته‌ام.
صبر در دل زآتش هجران تو
جا نمی گیرد چو آب اندر سبد
هوش مصنوعی: صبر در دل من از درد دوری تو نمی‌گنجد، مانند اینکه آب در سبد نمی‌ماند.
منکر هجرت عذابی می کند
مرده دل را که هست از تن لحد
هوش مصنوعی: کسی که از هجرت و تغییر مسیر زندگی خود انکار می‌کند، به روح بی‌جان و مرده‌ای مانند است که هنوز در بندهای خاکی باقی مانده و عذاب می‌کشد.
سنگ دل از گازر اندوه تو
می خورد چون جامه چرکین لگد
هوش مصنوعی: دل سنگی از درد و اندوه تو به شدت رنج می‌برد، مانند لباس کثیف که لگد می‌خورد و آسیبی جدی می‌بیند.
آفتابا در فراقت هر نفس
صبح شوق از شرق جانم می دمد
هوش مصنوعی: ای خورشید، در دوری تو هر لحظه صبح شوق از سمت شرق وجودم بیدار می‌شود.
بی مه رویت که شب روزست ازو
آفتاب از سایه ما می رمد
هوش مصنوعی: بی وجود تو، شب و روز برای من مثل هم است و آفتاب هم از سایه ما دور می‌شود.
سیف فرغانی بعشقت نادرست
زین دل خود رای و عقل بی خرد
هوش مصنوعی: عشق تو سبب شده که در این دل، به جای عقل و فکر درست، فقط بی‌فکری و ناآگاهی حاکم شود.