شمارهٔ ۱۲۵
یار دل بر بود و از من روی پنهان کرد و رفت
ای گل خندان مرا چون ابر گریان کرد و رفت
تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقهای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت
یوسف خندان که رویش ملک مصر حسن داشت
خانه بر یعقوب گریان بیت احزان کرد و رفت
من بدان سان که بدم دیدند مردم حال من
آمد آن سنگیندل و حالم بدین سان کرد و رفت
از فراغت بنده را صد همچو خسرو ملک بود
او به شیرینیم چون فرهاد حیران کرد و رفت
یک به یک حق مرا برخود به هیچ آورد باز
درد عشق خویش را بر من دوچندان کرد و رفت
بیتو گفتم چون کنم؟ گر عاشقی گفتا بمیر
پیش از این دشوار بود، این کار آسان کرد و رفت
گفتم ای دل بیدلارامت کجا باشد قرار؟
در پی جانان برو، بیچاره فرمان کرد و رفت
دوش با بنده خیالت گفت بنشین، جمع باش
گرچه یار از هجر خود حالت پریشان کرد و رفت
همچو تو دلداده را در دام عشق آورد و بست
همچو تو آزاده را در بند هجران کرد و رفت
بعد از این یابی ز جانان راحت از یزدان فرج
دل به یک بار از فرج نومید نتوان کرد و رفت
کز پی یعقوب محزون از بر یوسف بشیر
چون زمان آمد ز مصر آهنگ کنعان کرد و رفت
سیف فرغانی بیامد چند روزی در جهان
در سخن همچو لب او شکرافشان کرد و رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار دل بر بود و از من روی پنهان کرد و رفت
ای گل خندان مرا چون ابر گریان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دوست من در کنارم بود و به ناگاه از من دوری گزید و رفت. ای گل خندان، چون ابرها مرا غمگین و گریان کردی و رفتی.
تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقهای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دیگر هیچ کس نمیتواند به زنجیر کسی درآید، آن کس که با زلف خود حلقهای در گردن جان یارانش میاندازد و میرود.
یوسف خندان که رویش ملک مصر حسن داشت
خانه بر یعقوب گریان بیت احزان کرد و رفت
هوش مصنوعی: یوسف با لبخند و با زیبایی که داشت، باعث شد یعقوب در غم و اندوه عمیقی فرو برود و اشک بریزد و سپس از خانهاش دور شود.
من بدان سان که بدم دیدند مردم حال من
آمد آن سنگیندل و حالم بدین سان کرد و رفت
هوش مصنوعی: منطقه را به گونهای دیدند که حال من را بد کردند و آن شخص سنگدل همینطور که حال من را دید، بیتوجهی کرد و رفت.
از فراغت بنده را صد همچو خسرو ملک بود
او به شیرینیم چون فرهاد حیران کرد و رفت
هوش مصنوعی: از خوشحالی و آسودگی من، مثل صد نفر از پادشاهان است. او مانند فرهاد حیران و گیج به شیرینیام مینگرد و سپس میرود.
یک به یک حق مرا برخود به هیچ آورد باز
درد عشق خویش را بر من دوچندان کرد و رفت
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج حق و حقوق من را نادیده گرفت و در عوض، درد و رنج عشق خود را بر دوش من سنگینتر کرد و سپس رفت.
بیتو گفتم چون کنم؟ گر عاشقی گفتا بمیر
پیش از این دشوار بود، این کار آسان کرد و رفت
هوش مصنوعی: بدون تو، چگونه زندگی کنم؟ وقتی عاشق شدم، او گفت: پیش از این کار دشوار بود، حالا باید مرد و رفت.
گفتم ای دل بیدلارامت کجا باشد قرار؟
در پی جانان برو، بیچاره فرمان کرد و رفت
هوش مصنوعی: به دل گفتم که بیدلی و دوری از آنچه دوست داری، آرامش نخواهی داشت. پس به دنبال محبوب برو، و او هم که دلش به حال خود میسوزد، دست به کار شد و رفت.
دوش با بنده خیالت گفت بنشین، جمع باش
گرچه یار از هجر خود حالت پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دیروز خیال تو با من گفت که کنار هم بنشین، هرچند که محبوب به خاطر جدایی حال مرا خراب کرده و رفته است.
همچو تو دلداده را در دام عشق آورد و بست
همچو تو آزاده را در بند هجران کرد و رفت
هوش مصنوعی: عاشقانی مانند تو را در دام عشق گرفتار کرده و نگه میدارد، در حالی که آزادگان را عزیز زندگی خود را جدا کرده و ترک میکنند.
بعد از این یابی ز جانان راحت از یزدان فرج
دل به یک بار از فرج نومید نتوان کرد و رفت
هوش مصنوعی: بعد از این، از معشوق آرامش مییابی و از خداوند امید و دلگرمی به دست میآوری. هرگز نمیتوان ناامید از امید برآمدن و بهبود بود و این امید همیشه وجود دارد.
کز پی یعقوب محزون از بر یوسف بشیر
چون زمان آمد ز مصر آهنگ کنعان کرد و رفت
هوش مصنوعی: یاران یعقوب که در غم فرزندش یوسف بودند، وقتی خبر آمدن یوسف از مصر را شنیدند، شاد و خوشحال شدند و به سوی کنعان رهسپار شدند.
سیف فرغانی بیامد چند روزی در جهان
در سخن همچو لب او شکرافشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: سیف فرغانی مدتی در دنیا زندگی کرد و در سخن و گفتارش همانند لبان گل شکرینش، شیرینی و جذابیت داشت و سپس رفت.
حاشیه ها
1399/03/26 08:05
رامین
بیت اول مصرع دوم:
ای گل خندان درست است یا آن گل خندان ؟

سیف فرغانی