گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

آن نکوروی که روی از نظرم پنهان داشت
از وی این عشق که پیداست نهان نتوان داشت
رفت و از چشم، مرا راوق خون افشان کرد
آنکه بر برگ سمن سنبل مشک افشان داشت
جان بدادیم به پیش در آن یار که او
از پس پرده رخی همچو نگارستان داشت
نوبهار آمد و بر طرف چمن پیدا شد
گل که از شرم رخش روی ز ما پنهان داشت
روی او دید دگر حسن فروشی نکند
گل سوری که به بازار چمن دکان داشت
تو چه یاری که دمی یاد نیاری زآن کو
جز به یاد تو نمی‌زد نفسی تا جان داشت
خون همی‌خورد و غم عشق تو را می‌پرورد
دل که بر خوان تکلف جگری بریان داشت
روزگاریست که تا سوز فراقت چون شمع
هر شبی شوق تو تا روز مرا گریان داشت
عشق آمد که تو را می‌بکشم تیغ به دست
نشدم مانع حکمش که ز تو فرمان داشت
وصل تو آب حیاتست و رهی بی تو نمرد
زآنک بر سفره روزی دو سه روزی نان داشت
درد ما را به جز از دیدن تو درمان نیست
جان دهم از پی دردی که چنین درمان داشت
چه عجب باشد اگر فخر کند بر ملکوت
معدن ملک که چون تو گهری درکان داشت
سیف فرغانی اگر سکه زند می‌رسدش
زآنکه نقد سخنش مهر چو تو سلطان داشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن نکوروی که روی از نظرم پنهان داشت
از وی این عشق که پیداست نهان نتوان داشت
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا که چهره‌اش از دید من دور است، هرچند عشق او در دل من آشکار است، اما نمی‌توان به آن عشق پنهانی که در دل دارم، دسترسی پیدا کرد.
رفت و از چشم، مرا راوق خون افشان کرد
آنکه بر برگ سمن سنبل مشک افشان داشت
هوش مصنوعی: رفت و از چشمم افتاد، کسی که باعث شد قلبم پر از حسرت و اندوه شود. او که عطر دل‌انگیز سنبل و مشک را بر برگ سمن پخش می‌کرد، حالا دیگر در کنارم نیست.
جان بدادیم به پیش در آن یار که او
از پس پرده رخی همچو نگارستان داشت
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای آن معشوق کردیم که پشت پرده‌ای، چهره‌ای زیبا و دلربا همچون یک باغ گل داشت.
نوبهار آمد و بر طرف چمن پیدا شد
گل که از شرم رخش روی ز ما پنهان داشت
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و گل‌ها در چمن سر برآورده‌اند. گلی که از شرم زیبایی‌اش، رویش را از ما پنهان کرده بود.
روی او دید دگر حسن فروشی نکند
گل سوری که به بازار چمن دکان داشت
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او را دیدم، دیگر زیبایانی که در بازار نمایش خود را عرضه می‌کنند، برایم جذابیتی نداشتند. به‌عنوان مثال، گل سرخی که در باغ به فروش می‌رسد، دیگر برایم جالب نیست.
تو چه یاری که دمی یاد نیاری زآن کو
جز به یاد تو نمی‌زد نفسی تا جان داشت
هوش مصنوعی: تو چه یاری هستی که حتی لحظه‌ای به یاد کسی نیستی که او جز به یاد تو نفس نمی‌کشید تا زمانی که جان در بدن داشت.
خون همی‌خورد و غم عشق تو را می‌پرورد
دل که بر خوان تکلف جگری بریان داشت
هوش مصنوعی: دل همچنان که از غم عشق تو رنج می‌کشد و به درد می‌آید، در عین حال خود را nourished کرده و قوی‌تر می‌کند، همان‌طور که در یک میهمانی دل‌چسب، جگر بریان روی میز قرار دارد.
روزگاریست که تا سوز فراقت چون شمع
هر شبی شوق تو تا روز مرا گریان داشت
هوش مصنوعی: مدت زمانی است که به خاطر دوری تو هر شب مثل شمع آب می‌شوم و اشک می‌ریزم، در حالی که شوق دیدارت مرا بی‌وقفه آزار می‌دهد و تا صبح ادامه دارد.
عشق آمد که تو را می‌بکشم تیغ به دست
نشدم مانع حکمش که ز تو فرمان داشت
هوش مصنوعی: عشق به من انگیزه‌ای داده که با وجود تیغ در دست، مانع از اجرای فرمانش نشوم، چرا که این فرمان از سوی توست.
وصل تو آب حیاتست و رهی بی تو نمرد
زآنک بر سفره روزی دو سه روزی نان داشت
هوش مصنوعی: اتصال با تو مانند آب حیات است و کسی که بدون تو باشد، نمی‌میرد، چرا که به اندازه چند روزی نان و روزی دارد.
درد ما را به جز از دیدن تو درمان نیست
جان دهم از پی دردی که چنین درمان داشت
هوش مصنوعی: تنها راه درمان درد ما دیدن توست، و جان خود را فدای دردی می‌کنم که این‌گونه درمانش در وجود توست.
چه عجب باشد اگر فخر کند بر ملکوت
معدن ملک که چون تو گهری درکان داشت
هوش مصنوعی: چه جای تعجبی است اگر معدن جواهر بر عظمت ملکوت خود ببالد، چون تو همچون مرواریدی در دل آن معدن وجود داری.
سیف فرغانی اگر سکه زند می‌رسدش
زآنکه نقد سخنش مهر چو تو سلطان داشت
هوش مصنوعی: اگر سیف فرغانی چیزی بگوید و به نوعی به کسی ارزش بدهد، این ارزش به خاطر حرف‌های روشنگرانه‌اش است، چون کلامش به اندازه‌ای ارزشمند است که می‌تواند مانند سکه‌ای باارزش به شمار آید که مهر مثل تو دارد.

حاشیه ها

1395/07/07 13:10
مهدی مح

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلُن)