گنجور

بخش ۶۶ - خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین

آن شنیدی که از سر سوزی
گفت عیسی به همرهان روزی
زین جهان دل به طبع بردارید
مهر او جمله کینه انگارید
که جهان زودسیر و بد مهر است
همه خاری ست اگر چه‌گلچهراست
همه معشوقه‌ایست عاشق کش
عاشق او خرد ندارد و هش
دایه‌ای دان که هر که را پرورد
خون پرورده را بریخت و بخورد
تا جهان است کارش این بوده‌است
رسم و آیینش اینچنین بوده است
آن کزو زاد و آنکه از تو بزاد
هر دو راکشت و تو بدو شده شاد
او به آزردنت چنین مایل
تو درو بسته دل زهی غافل‌!
دل منه بر جهان‌که آن نه نکوست
اوترا دشمن و تو او را دوست
گر بمانی در این جهان صد سال
بی غم و رنج جفت نعمت و مال‌،
روزی آید که دلفگار شوی
خستهٔ زخم روزگار شوی
چیست‌ نام جهان سرای مجاز
در سرای مجاز جای مساز
کار و بار جهانیان هوس است
وین همه طمطراق یک نفس است
من بر این کار و بار می‌خندم
دل در این روزگار چون بندم
چون ندانی‌که چند خواهی زیست
این همه طمطراق بیهده چیست‌؟
از پی یک دو روزه عمر قصیر
چند هیزم کشی به قعر سعیر؟
زین جهانت بدان جهان سفرست
گذرت راست بر پل سقرست
غم این ره نمی‌خوری چه کنم‌؟
هیمه با خود همی بری چه‌کنم‌؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: طریق التحقیق دکتر مؤذنی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیدی که از سر سوزی
گفت عیسی به همرهان روزی
هوش مصنوعی: آیا شنیدی که عیسی به دوستانش در روزی از عمق احساس و دردش سخن گفت؟
زین جهان دل به طبع بردارید
مهر او جمله کینه انگارید
هوش مصنوعی: از این جهان دل را رها کنید و به طبیعت و عشق او بپردازید، چون که همه خشم‌ها و کینه‌ها را فراموش کنید.
که جهان زودسیر و بد مهر است
همه خاری ست اگر چه‌گلچهراست
هوش مصنوعی: جهان بسیار زودگذر و ناپایدار است و اگرچه در آن زیبایی‌هایی وجود دارد، ولی در اصل پر از تلخی و درد است.
همه معشوقه‌ایست عاشق کش
عاشق او خرد ندارد و هش
هوش مصنوعی: تمامی معشوق‌ها به نوعی جذاب و فریبنده هستند، به طوری که هر عاشقی که به آن‌ها جذب می‌شود، عقل خود را از دست می‌دهد و نمی‌تواند به درستی فکر کند.
دایه‌ای دان که هر که را پرورد
خون پرورده را بریخت و بخورد
هوش مصنوعی: مربی‌ای آگاه بدان که هرکس را که تربیت کند، در واقع نتیجه هر چه کرده را به او خواهد داد و او را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
تا جهان است کارش این بوده‌است
رسم و آیینش اینچنین بوده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان پابرجاست، این‌گونه بوده است که این کار همیشه انجام شده و سنت و روال او همین‌طور است.
آن کزو زاد و آنکه از تو بزاد
هر دو راکشت و تو بدو شده شاد
هوش مصنوعی: کسی که از او به دنیا آمده و کسی که از تو به دنیا آمده، هر دو را کشته و تو با او خوشحال شده‌ای.
او به آزردنت چنین مایل
تو درو بسته دل زهی غافل‌!
هوش مصنوعی: او به این‌که تو را آزار بدهد، بسیار متمایل است، در حالی که تو با دل بسته و بی‌خبر از او هستی!
دل منه بر جهان‌که آن نه نکوست
اوترا دشمن و تو او را دوست
هوش مصنوعی: دل خود را به دنیا نبند؛ زیرا دنیا جای خوبی نیست. آن دنیا به تو دشمنی می‌ورزد و تو به آن محبت می‌کنی.
گر بمانی در این جهان صد سال
بی غم و رنج جفت نعمت و مال‌،
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا صد سال بدون نگرانی و درد زندگی کنی، به تماشا و بهره‌مندی از نعمت‌ها و ثروت‌ها خواهی پرداخت.
روزی آید که دلفگار شوی
خستهٔ زخم روزگار شوی
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که از درد و رنج‌های زندگی خسته و غمگین خواهی شد.
چیست‌ نام جهان سرای مجاز
در سرای مجاز جای مساز
هوش مصنوعی: نام جهان در دنیای فانی چیست؟ در این دنیای فانی، جایی برای ماندن نیست.
کار و بار جهانیان هوس است
وین همه طمطراق یک نفس است
هوش مصنوعی: زندگی و فعالیت‌های مردم تنها به هوای نفس وابسته است و تمام این ظاهرسازی‌ها و شلوغ‌بازی‌ها در واقع به یک لحظه وابسته‌اند.
من بر این کار و بار می‌خندم
دل در این روزگار چون بندم
هوش مصنوعی: من به این مشکلات و سختی‌ها می‌خندم، چون دل من در این روزگار مانند بندی است که در آن گرفتار شده.
چون ندانی‌که چند خواهی زیست
این همه طمطراق بیهده چیست‌؟
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌دانی چقدر زندگی خواهی کرد، چرا این همه غرور و بزرگنمایی بی‌دلیل داری؟
از پی یک دو روزه عمر قصیر
چند هیزم کشی به قعر سعیر؟
هوش مصنوعی: انسان برای مدت کوتاهی زندگی می‌کند، پس چرا باید برای رضای دیگران و در مسیر سختی‌های زیاد تلاش کند؟
زین جهانت بدان جهان سفرست
گذرت راست بر پل سقرست
هوش مصنوعی: در این دنیا، سفر به دنیای دیگر آغاز شده است و تو در مسیر عبور، باید از پل خاصی که به مقاصد مختلف می‌رسد، عبور کنی.
غم این ره نمی‌خوری چه کنم‌؟
هیمه با خود همی بری چه‌کنم‌؟
هوش مصنوعی: نگران غم و اندوه این مسیر نباش، من چه می‌توانم بکنم وقتی که تو در دل خود آتش این نگرانی را حمل می‌کنی؟

حاشیه ها

1392/02/24 16:04
علیرضا

دلفگار:دل افکار ،محزون، ملول دلریش چنان که فردوسی فرمود چنین است آیین این روزگار
گهی شاد دارد گه دل فگار

1395/08/12 19:11
علی زاهد پور

با سلام
شش بیت مانده به آخر یک غلط املائی رخ داده است.
در مصراع دوم آمده: «و تن همه طمطراق ...» درست آن «وین ...» است.
در چهار بیت مانده به آخر، در پایان مصراع نخست، به جای «پست» باید نوشت: «زیست».