گنجور

بخش ۶ - فصل اندر ضعف و پیری

راکعم کرد روزگار حسود
از پس این رکوع چیست سجود
تا جوانی مددگه من بود
جوی عمرم پر آب روشن بود
آخر از آب من ز پاک بری
خاک سردی ببرد و باد تری
مرد چون پیر گشت عاجز گشت
شاب را شیب و عجز عاجز گشت
روزگار حسود بی‌باکم
از دل شوخ و جان غمناکم
کرد پشتم کمان و کام چو تیر
کرد رویم چو قیر و موی چو شیر
کرده از بهر پشت نامه مرا
برنهاده به نامه عامه مرا
پای بر پایم آمد از غم شست
لاجرم دست می‌زنم بر دست
پس چو نور شباب حاضر نیست
تار پیری و تیر هردو یکیست
گشت بالا دوتا و با تن گفت
که همی زیر خاک باید خفت
لاجرم رغم هردو دیدهٔ من
جوهر عمر به گزیدهٔ من
خوش خوش از من جهان هزل و مجاز
عاریتها همی ستاند باز
کاندرین کارگاه هزل و هوس
واندرین تنگنای مانده نفس
مرد را عارض سیاه نکوست
کاندُه دشمنست و شادی دوست
در نگر در من ای رفیق به مهر
سوی آن مرگ سرخ و زردی چهر
تا بدانی که پیش از آن ایّام
در سرای غرور و گلشن کام

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راکعم کرد روزگار حسود
از پس این رکوع چیست سجود
هوش مصنوعی: زمانه‌ی حسود مرا در شرایط سختی قرار داد، حالا این رکوع که به خاطر خدا کردم، چه فایده‌ای دارد؟
تا جوانی مددگه من بود
جوی عمرم پر آب روشن بود
هوش مصنوعی: تا وقتی که جوان بودم، زندگی برایم پر از فرصت و روزهای خوب بود.
آخر از آب من ز پاک بری
خاک سردی ببرد و باد تری
هوش مصنوعی: در نهایت، آب من باعث می‌شود که زمین خشک از سرما به آرامش برسد و باد مرطوب را از خود دور کند.
مرد چون پیر گشت عاجز گشت
شاب را شیب و عجز عاجز گشت
هوش مصنوعی: زمانی که مردی به پیری می‌رسد، ناتوان می‌شود. جوانی و قدرت او به تدریج کاهش می‌یابد و این ناتوانی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
روزگار حسود بی‌باکم
از دل شوخ و جان غمناکم
هوش مصنوعی: زندگی به من حسادت می‌کند و من با وجود دل شاد و روح ناراحت، بی‌پروا به جلو می‌روم.
کرد پشتم کمان و کام چو تیر
کرد رویم چو قیر و موی چو شیر
هوش مصنوعی: کمان را به سمت من کشید و تیر را آماده کرد، صورتم مانند قیر سیاه و موهایم مانند شیر روشن شد.
کرده از بهر پشت نامه مرا
برنهاده به نامه عامه مرا
هوش مصنوعی: برای من، به خاطر نگهداری پشت نامه، نوشته‌ای عامیانه آماده کرده است.
پای بر پایم آمد از غم شست
لاجرم دست می‌زنم بر دست
هوش مصنوعی: از روی غم، پایم روی پایم قرار گرفت، بنابراین به طور بی‌اختیار دستم را بر روی دست می‌زنم.
پس چو نور شباب حاضر نیست
تار پیری و تیر هردو یکیست
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی و شادابی وجود ندارد، تفاوتی نمی‌کند که در چه وضعیتی هستیم؛ چه جوانی و چه پیری، هر دو به یک نتیجه مشابه می‌رسند.
گشت بالا دوتا و با تن گفت
که همی زیر خاک باید خفت
هوش مصنوعی: دو نفر با هم گفت و گو کردند که باید زیر خاک استراحت کرد و دیگر از زندگی بالاتر نمی‌روند.
لاجرم رغم هردو دیدهٔ من
جوهر عمر به گزیدهٔ من
هوش مصنوعی: بنابراین با وجود هر دو چشمانم، جوهر عمر من به انتخاب من محدود شده است.
خوش خوش از من جهان هزل و مجاز
عاریتها همی ستاند باز
هوش مصنوعی: دنیا به من خوشی و لذت‌های نادرستی می‌دهد و دائماً از من چیزهایی را می‌گیرد که به واقعیت مربوط نیستند.
کاندرین کارگاه هزل و هوس
واندرین تنگنای مانده نفس
هوش مصنوعی: در این مکان پر از شوخی و آرزوهای بیهوده، دم‌نفس‌هایی در تنگنا قرار دارند و در تنگی و فشار زندگی گرفتار شده‌اند.
مرد را عارض سیاه نکوست
کاندُه دشمنست و شادی دوست
هوش مصنوعی: مرد با چهره و ظاهر زیبا باید از ویژگی‌های خوب دوستانش لذت ببرد و از صفات منفی و بد دشمنانش بپرهیزد.
در نگر در من ای رفیق به مهر
سوی آن مرگ سرخ و زردی چهر
هوش مصنوعی: ای دوست، با محبت به من نگاه کن و به سوی آن مرگ سرخ و چهره زرد دقت کن.
تا بدانی که پیش از آن ایّام
در سرای غرور و گلشن کام
هوش مصنوعی: تا بدانی که قبل از این روزها، در دنیای فخر و باغ شادی، چه حال و روزی داشته‌ایم.